ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

خطا
  • JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 266
Category بیانیه‌ها و مکاتبات خواندن 4157 دفعه

«بیانیه گروه تحقیق و مستندسازی یاسین»

«هوالحيّ»

با توجه به گذشت شش ماه از بازداشت استاد فتاح (پیمان فتاحی) به اتهام کتاب «جریان هدایت»، و اطلاع از اینکه ایشان در چند ماه گذشته به شدت در معرض تفتیش عقاید و فشارهای مختلف برای اقرار به بدعت گذاری در دین قرار داشته است و همچنین گسترش برخی فعالیتهای تخریبی نسبت به ایشان که بعید نیست به حقه نخ نما شده ضبط فیلم اعترافات دروغین یا امری مشابه ختم شود، وظیفه خود دانستیم نسبت به معرفی دیدگاههای پیرامون ایشان و ارائه شناختی صحیح از دل این دیدگاهها، اقدام کنیم تا در حد توان خود، راه را بر سوء استفاده و تخریب و تهمت علیه ایشان ببندیم. در این خصوص، از معرفی نامه‌ای که حدود یک سال پیش تهیه شده بود، بهره گرفتیم. همانطور که در ادامه می‌آید، تمامی آنچه در این متن ذکر شده بر پایه مستندات است و شاهدان و تجربه کنندگان آن، زنده و حاضرند و چنانچه لازم شود برای اثبات حقانیت این گفته‌ها و دفاع از استاد محبوب خود ایلیا «میم» از هیچ کاری، که کمترین آن ارائه شهادت در هر دادگاه و مرجعی، در اثبات حقانیت ایشان و بی اساس بودن تهمت‌های وارده به ایشان است، فروگذار نخواهند کرد.

ايليا «ميم» كيست؟

يكي از نيازهايي كه در ميان شاگردان و دوستداران استاد فتاح (پيمان فتاحي) بصورت محسوسي خودنمايي مي‏كند پاسخ به اين سؤال است كه او كيست؟ با توجه به فقدان اخبار موثق و مستند در اينباره و بروز شايعات مختلف، و همچنين ضرورت ارائه شناختي صحيح در اين مقطع، بر آن شديم تا برخي از اخبار موجود مربوط به او را تا جایی كه امكان بيان آن وجود دارد در دسترس دوستداران قرار دهيم. بنابراين به جمع‏آوري و بررسي كليه گزارش‏ها و متون قديمي و جديد پرداختيم و مطالب لازم را از آنها استخراج كرديم. براي تهيه مطالب همچنين به دهها كاست و فيلم (عمومي و غيرعمومي) دسترسي داشتيم. تجارب و دستنوشته‏ها، خاطرات و دريافتهاي افراد، بعضي از مكتوبات مربوط به او، نقل‏قول‏هاي شفاهي و امكان گفتگو با بعضي از اشخاص، از جمله منابع ديگري بود كه براي تهيه اين معرفي نامه در دسترس ما قرار داشت.

مطالبي را در اين معرفي نامه آورده‏ايم كه با توجه به شواهد فراوان، تجربيات بسياري از افراد، دلايل محكم و مستدل و گزارش‏هاي مستند و متعدد، غير قابل انكار بوده و مطابق استنادات مذكور كاملاً اثبات‏پذير هستند.

شاهدان و گزارش‏دهندگان و اسناد و شواهد و نشانه هايي كه پشتوانه تأييد اين متن مي‏باشند زنده و حاضرند. همچنين او خود زنده است و اين بزرگترين پشتوانه و حجت حقانيت مطالب اين متن است.

گروه تحقيق و مستندسازي ياسين

زمستان 1385

                                              ***

استاد فتاح، ظاهراً به افراد مذهبي شباهتي ندارد. تحصيلاتش قابل توجه نيست. با توجه به دانايي و معرفتش به نظر مي‏رسد چند هزار سال سن داشته باشد اما سن او كمي بيش از سي سال است. او شخصيتي بسيار اسرارآميز و ناشناخته دارد؛ با اين وجود، بطرز چشمگيري ساده و معمولي است و ساده زندگي مي‏كند. او به تناسب شرايط مخاطبان يا جهت‏گيري تعليم، قالبهاي گوناگون شخصيتي و اجتماعي را اتخاذ كرده است و با روش‏هاي مختلفي با افراد در ارتباط بوده است. از سن نوجواني تعليمات خود را شروع كرده و عده كمي را تحت آموزش‏هايي كه هنرهاي ماورايي نام دارد، قرار داده است. سالها بعد براي اولين بار در سال 1375 آموزش‏هاي عمومي او در تهران آغاز شد.

يگانگي و اصل«يكي» از مهمترين ابعاد آموزش‏هاي اوست كه بارها مورد اشاره قرار گرفته است. «با يكي باش و يكي باش و يكي گردان... يكي هست و جز يكي نيست. اگر يك را تجربه كني يكي را مي‏يابي و اگر يكي را يافتي به يگانگي راه يافتي». حقيقت‏گرايي، زنده‏پرستي، باطن‏گرايي و يكي‏پنداري از شاخص‏ترين گرايش‏هايي است كه در تعاليم او ديده مي‏شود و نفي باطل‏گرايي، ظاهرگرايي، مرده‏پرستي، تفرقه‏انديشي و منيّت چيزي است كه در طي آموزش‏ها با شدت مورد تأكيد قرار گرفته است.

او در مناطق مختلف و در كشورهاي مختلف پيرواني دارد. ديدگاههاي گوناگوني درباره او وجود دارد كه مي توان آنها را در سه طيف كلي قرار داد.

                                          * * *

يك ديدگاه مربوط به جمعي از شاگردان و دوستداران وي است كه كم و بيش او را مي‏شناسند و با وي در ارتباط بوده‏اند. طبق مشاهدات و استنادات آنان او انسان بسيار عجيب و خارق‏العاده‏اي است. مشاهده نشانه هاي تكان‏دهنده و شگفت‏انگيزي كه درباره ايليا «ميم» وجود دارد و جذابيتهايي كه در آموزش‏ها و روش‏هاي او ديده مي‏شود وي را براي ايشان در جايگاه يك شِبه انسان و درواقع ابر انسان قرار داده. در ميان اين گروه از شاگردان و دوستداران نظرات مختلفي درباره اينكه او چه كسي است وجود دارد. اين نظرات بر حسب دوري و نزديكي اشخاص و ميزان شناخت و نوع تجربه‏هاي آنها ممكن است تا حدي با هم فرق داشته باشد. ولي بطور كلي همه اين اشخاص با زبان خاص خود به خارق العادگي و استثنايي بودن او معترف بوده و به يك روح بزرگ و الهي اشاره مي‏كنند. ناميدن او از طرف بعضي از نزديكان با كلماتي مانند روح خدا[1][1]، روح مسيح، پسر مسيح، قطب الهي، خليفه الله، شفاگر الهي، بن سماء، كيمياگر، حامي بزرگ، احياگر، رهاننده، شاه روح، موجودي فوق بشري، خداآسا، آسمان وار و... بيانگر چنين ديدگاهي در جمعي از همراهان اوست. بعضي از نزديكان او هم نظرات افراطي و حساسيت‏برانگيزي را مطرح كرده‏اند كه ممكن است كفرآميز به نظر برسد. شايد در پشت هر كدام از اين كلمات، دهها و صدها تجربه و دليل وجود داشته باشد كه اعتبار آن را براي گوينده‏اش تأمين مي‏كند اما او خود اينطور اظهارنظرهاي افراطي را غيرعقلاني دانسته است. «درباره من حرفهاي كفرآميز نزنيد. چون ثنا و ستايش و سپاس تنها از آن خداوند متعال است و بس. خوب و كامل تنها خداوند است و بس و كسي جز او پاك و بي‏نقص نيست. هيچ كس جز خداوند، بزرگ نيست. پس كسي جز او را بزرگ نشماريد و به بزرگي نپذيريد...[2][2]». اين اصرار كه ممكن است او يك پيامبر يا امام باشد، صراحتاً و بارها از سوي او رد شده است. «در اين زمان ادعاي الوهيت، نبوت و امامت از جانب هر كسي كه مطرح شود، اشتباه است». في‏الواقع او نه درباره شريعت جديدي حرف زده است و نه درباره فرقه جديدي، بلكه فرقه‏بازي و فرقه‏گرايي را مردود شمرده است. «فرقه‌گرايي باطل است و در دين خدا راه ندارد». او اكثر فرقه‏ها و سردمداران فرقه‏ها را باطل خوانده است و فرقه‏گرايي و تفرقه‏انديشي را محكوم كرده است. «حق يكيست و فرقه‏ها باطل‏اند و باطل متفرق مي‏كند. حق پيوند مي‏زند و صلح مي‏آورد و يگانگي مي‏بخشد. يكي ممكن است در بسيار باشد لكن ممكن است بسياري در يكي نباشند... راهي حق است كه حقيقت را آشكار نمايد و نور بياورد و تاريكي را بزدايد... مردان حق نشانه‏هاي حق را با خود دارند و خود راه حق‏اند و برخوردار از روح حق». او نظام آواتاري و گوروئيسم را كه متشكل از معلمان معنوي عمدتاً هندي است زير سؤال برده است و آن را مردود اعلام كرده است و همانطور كه در بيانيه هاي رسمي از سالها پيش آمده «هيچ يك از عرفان‌هاي شرقي و غربي مورد تأييد و تصديق استاد فتاح قرار ندارند». او از اينكه در ميان دوستداران خود به يك بت مبدل شود دائماً گريخته است و بعضي اوقات صرفاً به دليل شكستن اين بت ساخته شده در اذهان برخي از دوستداران، به اعمال ظاهراً شكننده‏اي دست زده است. «تسليم فرديت يك انسان بودن، تصوير ديگري از خودپرستي و شيطان‏پرستي است، اين شكلي از كفر و بت‏پرستي است... اگر بخواهيد از من بت بسازيد پيش از شما براي شكستن اين بت دست بكار مي‏شوم. اگر مرا مطلق بينگاريد اطلاق شما را باطل مي‏سازم...». بعضي از كساني كه آشنايي نزديكي با او ندارند درباره او نظرات توهم‏آميزي را مطرح كرده‏اند كه او به كرّات و به صراحت اينگونه اظهارنظرها را مردود شمرده است و آنها را رد كرده است. نسبتهاي غلط و توهم‏آميزي مثل اينكه «او نمي‏خوابد، غذا نمي‏خورد، مريض نمي‏شود، سن‏اش تغيير نمي‏كند، با جسم‏اش پرواز مي‏كند و راه نمي‏رود، فقط غذاهاي غيبي مي‏خورد، بدنش از جنس گوشت و استخوان نيست...» و هكذا. برداشتها و شايعاتي از اين دست كه با نشانه‏ها يا تأييدات خود او يا نزديكانش و يا تجربه‏ها و وقايع هم‏خواني ندارند مصداق واضحي از نسبت‏هاي موهوم و خرافه‏آميز به حساب مي‏آيند. خودش در ردّ تصورات و نسبت هاي موهوم بارها و بارها در طول پانزده سال گذشته و به شكل ها و از طرق مختلف خود را معرفي كرده است. «من هم يك انسان‌ام مانند انسان‏هايي ديگر... من انساني معمولي هستم مانند شما. مي‏خوابم، مي‏خورم، بيمار مي‏شوم و زماني هم ظاهراً مي‏ميرم...»

«...مي‏گويند من معجزه مي‏كنم اما چه كسي جز خداوند قادر به معجزه است.. تنها روح خداست كه قادر به معجزه مي‏باشد زيرا اوست كه در وراي قوانين است... من معجزه‏گر نيستم. ساحر و جادوگر نيستم و نه هيمياگر و نه سيمياگر، و نه مانند آن. من معجزه‏گر نيستم، معجزه‏اي هم نكرده‏ام، معجزه از آن روح خداست و او در همه‏ هستي جريان دارد... من نه مي‏دانم و نه مي‏توانم و نه هستم. اين اوست كه مي‏داند و مي‏تواند و هست».

او به ملامتيون و روش زندگي آنان توجه ويژه اي داشته است؛ گاهي در انكار اين توهمات و شكستن اين تصورات به شكلي رفتار كرده كه برخي وي را براي پيش گرفتن روش ملامتيون (كه ظاهر خود را بدتر از باطنشان ننشان مي دهند) مورد سرزنش قرار داده اند. او در زمانهايي به ارائه تصويري بد و منفي از خود، نسبت به‌آنچه به واقع هست، پرداخته است و يا نكات بظاهر منفي شخصيت خود را به عمد و بيش از اندازه به ديگران نمايانده تا مانع از شكل گيري خرافه ها و توهمات پيرامون خود شود.

شايد تفاوت اصلي وضعيت زندگي ظاهري او با ساير مردم در اين باشد كه او گاهي حدود توانايي‏ها و محدوديت‏هاي ظاهري را در هم شكسته و احتمالاً همين باعث توهم و خرافه‏بافي درباره زندگي ظاهري او شده است. او مانند همه انسانها داراي حدودي در زندگي زميني و ظاهري است با اين تفاوت كه او حدود را پذيرفته است و بر او تحميل نشده زيرا تجربه نشان داده است كه گاهي اين حدود در هم شكسته شده و اعتبار خود را از دست داده است.

ديدگاه دوم، عكس ديدگاه اول است. در مقابل اين نتايج و مشاهدات، نظريات متضادي وجود دارد كه حاكي از موضع‏گيري‏هاي منفي بعضي از افراد است. اين اظهارنظرها عمدتاً بصورت بدبينانه و متعصبانه‏اي بيان شده‏اند. از طرفي آشنايي اين گويندگان با او، بيشتر در حد شنيده‏هاي آنان است. اشخاصي كه تلاش كرده‏اند او را زير سؤال ببرند به قشرهاي مختلفي وابسته بوده‏اند و انتقادات آنها عموماً تكرار مطالبي از اين دست بوده است كه او موجودي شيطاني يا خود شيطان است، داراي قدرتهاي شيطاني يا جادوگر است و كارهايش را با سحر و جادو انجام مي‏دهد يا اينكه او كافر و مرتد است و همه آموزش‏هايش كفرآميز و برخلاف شريعت است.

بعضي از اين معترضان هم گفته‏اند كه او يكي از اعضاء سلسله يوگي‏هاي شرقي مانند ساي‏بابا و راماكريشنا[3][3] است و همان نقشه‏ها را دنبال مي‏كند. اشخاصي هم هستند كه فكر مي‏كنند او ديوانه است و كساني هم كه دور او جمع شده‏اند مشتي ابله و ديوانه هستند. ضديت با دين، حمايت از افراد مطرود و محكوم، خودپرستي، ادعاي الوهيت، عدم رعايت سنتها، سحر و جادوگري، مخالفت با تمدن و مدنيت، آشوبگري و سعي در ايجاد بي‏نظمي و بر هم زدن قراردادهاي اجتماعي از جمله انتقادات ديگري است كه به او وارد شده است. انتقادكنندگان او از دسته‏هاي مختلفي بوده‏اند. مذهبي‏هاي متعصب، روشنفكران لائيك، اشخاص بدبين و شكاك نسبت به حقايق باطني، برخي آشنايان قبلي، اشخاص سياست‏زده، مدافعان دو آتشه سنت‏ها و آداب و رسوم اجتماعي و رؤساي بعضي از فرقه‏هاي مذهبي.

در موقعيت‏هايي كه بحثي پيش آمده است او غالباً اصراري بر پذيرش خود توسط ديگران نداشته است.«هر كسي قبل از آنكه خود را معرفي كند معرفي شده». در برخورد با اين نظرات، او بجاي اينكه دليلي در تأييد خود بياورد، غالباً مطالبي اينچنين را مطرح كرده است: «از قضاوت ديگران نترس. از اينكه از قضاوت ديگران بترسي، بترس. اگر هستي چه نيازي به ردّ و قبول ديگران داري و اگر نيستي اين چه حماقتي است كه دروغ‏هاي خودت را باور كني. اگر محكوم‏شدني هستي بدان كه في الحال محكومي و اگر حقيقت با تو است چه باكي از قضاوت بدبينانه ديگران داري. چه كسي مي‏تواند حقيقت را به خيال خود محكوم كند و خود به واقع محكوم نشود. اگر همه تو را قبول كنند تو مثل همه مي‏شوي. بيشتر انسانها در تصرف تاريكي‏اند پس آنگاه واي بر تو، اگر كسي كه خداوند محكومش كرده تو را به واقع تأييد كند تو خود از محكوم‏شدگان خداوند هستي».

«وقتي كه نيازمند تأييد ديگراني بدان كه خداوند تو را تأييد نكرده است وقتي افكاري كه ديگران درباره تو دارند برايت مهم است بدان كه مهمترين معناي زندگي‏ات را هنوز نيافته‏اي. ديگران چه كاري با تو مي‏توانند بكنند؟ نهايتش آن است كه تو را بكشند. پس اگر تو عاشق خدايت هستي و مشتاق ديدار او، اين بزرگترين كاري است كه آنان مي‏توانند برايت انجام دهند».

ديدگاه سوم، ديدگاهي واقع بينانه تر و نگاهي حاصل از بررسي و تحليل نشانه‏ها، كارها، ويژگي‏ها و تجربه‏هاي افرادي است كه با او ارتباط داشته اند. چكيده اين ديدگاه، گوياي آن است كه وي انساني بسيار بسيار باشعور و داناست؛ بسيار بسيار خلاق و هوشمند، دوست‏داشتني و پركشش، عميقاً آرام و با اعتماد به نفس، زنده و فعال، محكم و مقتدر، اميدواركننده و بخشنده، جذاب و اثرگذار، جاري و سيال، قدرتمند و پرنفوذ، عادل و ضد ظلم، پيوند دهنده، منحصر به فرد و ناياب، جوشان و بدون تقليد، پرانرژي و خستگي‏ناپذير، الهام‏بخش، پيش‏بيني‏ناپذير، متفكر، خالي از شتابزدگي، خيره‏كننده، غيرخطي و چندبعدي، مطمئن و تسكين‏بخش، هماهنگ و هم‏آواز با زمان، روشن‏بين و متعالي، انقلابي و برهم‏زننده وضعيت موجود، ضد توهم و تاريكي‏زدا و حركت دهنده.

با وجود وسعت دانايي اش، او سواد ظاهري قابل توجهي ندارد و اهميت چنداني براي آن قايل نشده است و براي مطالعه، جريان زندگي، زمين و آسمان، نشانه‏ها و تغييرات را بعنوان بهترين كتاب توصيه مي‏كند.

احاطه او بر علوم باطني و تسلطي كه بر دانش اسراري دارد متحيركننده است. ايليا «ميم» بنيانگذار روح‏زايي (هنرهاي ماورائي) است؛ فنون و روش‏هايي كه براي اولين بار توسط خود او از آنها سخن به ميان رفته و تعليم داده شده است.

آموزش‏هاي او داراي سه جنبه ذهني، قلبي و روحي مي‏باشند و تماميت انسان را خطاب قرار مي‏دهند. اين آموزشها بر بسياري از افراد اثري عميق و ماندگار داشته است و روند زندگي و بينش آنان را كاملاً عوض كرده است. او بر گسترش فهم و بينش، به عنوان كليدي براي حل مسائل انسان، تاكيد بسيار دارد و آن را مد نظر قرار داده است. «بفهم چه مي‏گذرد و در چه وضعي هستي تا بداني چكار كني... تغيير زندگي به تغيير شعور است. درون خود را دگرگون كن تا در بيرون، دگرگوني واقع شود... اگر بينش خود را تغيير دهيد بينش هستي نسبت به شما دگرگون مي‏شود و زندگي، خود را بگونه‏اي ديگر بر شما آشكار مي‏سازد».

«بيدار شدن از خواب و هوشيارانه زيستن» يكي از مهمترين جنبه‏هاي آموزش ايليا «ميم» مي‏باشد و او اين بيداري را پايان مسائل و ناراحتي‏هاي انسان دانسته است.

وي همچنين سخنراني بسيار قوي و داراي كلامي مسحوركننده و اثرگذار است. شايد بخشي از اين اثرگذاري، به روش و شيوه او در انتقال مفاهيم برمي گردد. «چيزي كه نمي‏گوييد مهمتر از آن چيزيست كه مي‏گوييد. آنچه در بيانتان مستتر است، تاثيرش از ظاهر كلمات بكار رفته عميق‏تر است. ارتعاش و معنا و جرياني كه از طريق كلام و حركات خود منتقل مي‏كنيد، تعيين‏كننده‏تر از شكل ظاهري آن‏هاست. اما اگر ايمان داشته باشيد اينطور نيست كه حتماً ديگران به كلام شما ايمان بياورند لكن ايمان را در آن لمس خواهند كرد حتي اگر خود از آن بي‏بهره باشند... وقتي به ديگران آموزش مي‏دهيد و با آنها حرف مي‏زنيد اما با آنها ارتباط واقعي برقرار نكرده‏ايد مثل اين است كه با جمعي در حال حرف زدن‏ايد كه هر يك از آنها، مشغول كاريست و همه با همديگر در حال حرف زدن‏اند. حرفهاي شما اگر در جريان ارتباط نباشد، بي‏اثر است حتي اگر عالمانه‏ترين خطابه‏ها را ايراد كنيد...

با وجود ارتباط دوسويه، كوچكترين حرفها مؤثرترين نتايج را دارد و بدون اين ارتباط حرفهاي بزرگ بي‏اثر مي‏مانند».

«بهترين روش بيان كردن مؤثرتر از بهترين چيزي است كه بايد بيان شود و تعيين‌كننده آنست».

در سال 1375، كتابي با عنوان «جريان هدايت» (جلد اول) از مجموعه سخنراني هاي او در سن 23 سالگي منتشر شد كه با استقبال بي نظيري روبرو شد و دهها هزار نسخه از آن به شكلهاي مختلف انتشار يافت. وي بيش از 34 اثر مكتوب را كه هر كدام در نوع خود شاهكار و استثنايي محسوب مي شوند در كارنامه كاري خود دارد كه متاسفانه به علت ممانعت هاي قانوني و عدم صدور مجوز چاپ، تا كنون امكان انتشار نيافته است.

با گسترش طيف مخاطبان سخنراني هاي وي در طول سالها و اشتياق برخي شاگردان به آشناسازي سايرين با اين آموزشها، به مرور، بزرگترين NGO خاورميانه، با بيش از صد و چهل هزار عضو، با عنوان «جمعيت آل ياسين» شكل گرفت. شكل گيري اين NGO براي عده اي دستاويز تهمت هاي اينچنيني شد كه استاد فتاح اقدام به راه اندازي تشكيلات نموده است. وي اين موضوع را به صراحت ردّ كرده و بارها اعلام داشته است كه «هيچ سازماني مربوط به من نيست و من در راس هيچ تشكيلاتي نيستم». اين موسسات و تشكل ها به صورت خودجوش و در موضوعات مختلفي از جمله چاپ نشريه، انتشار كتاب، موضوعات زيست محيطي، موسسات فرهنگي، و انجمن هاي تفكري شكل گرفتند كه از جمله آنها مي توان به اين مراكز اشاره كرد:

انجمن حرفه اي متفكران و محققان، ‌انجمن مترجمان، ‌انجمن نويسندگان و مدرسين ياسين (پيام)، انجمن جبهه طبيعت (بزرگترين تشكل زيست محيطي در خاورميانه)، نشريات حركت دهندگان، هنرهاي زيستن، علم موفقيت، علوم باطني، ‌هنر زندگي متعالي، موسسات انتشاراتي ياهو، حم و تعاليم حق و بسياري از تشكل هاي فرهنگي ديگر از جمله اين موارد است. كه البته برخي از آنها در طول سالهاي گذشته، به بهانه هايي واهي و در اصل به دليل ارتباط با استاد ايليا «ميم» با لغو مجوز و تعطيلي مواجه شدند. اما اين موضوع مانع افزايش روزافزون خيل مشتاقان به سوي سخنراني ها و آموزشهاي وي نبوده است.

از فعاليتهاي ديگر استاد فتاح، آموزش صدها نفر از شاگردانش به عنوان محقق، مدرس، سخنران و نويسنده است كه آثار متعددي نيز از اين افراد به چاپ رسيده و در حوزه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي فعال هستند. او به بعضي از شاگردان جملات كوتاهي را واگذار مي‏كند كه به هسته‏هاي تعليمي مشهورند و آنها براساس اين جملات كوتاه به نوشتن داستان يا شرح و تفسير تعاليم باطني مي‏پردازند. وقتي اين جملات باز شده‏اند نشان داده‏اند كه معني‏ها و ابعاد زيادي را در خود بصورت نهفته داشته‏اند.

تعليمات او مستقيماً درباره جريان زندگي است و طي آن، عموماً به احياء زندگي باطني و بازيابي روح و نور دروني (روح‏يافتگي و نوريافتگي) مي‏پردازد. او بر بيداري كامل و همه جانبه تأكيد دارد و بيداري معنوي را به تنهايي ناكافي و ناقص مي‏شمارد. بيداري جسم و روح، ذهن و قلب و نيز بيداري تاريخي، مذهبي، معنوي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي از جمله ابعاد بيداري متعالي مورد نظر اوست. بعضي اوقات آموزش‏هاي او با پيچيدگي فوق‏العاده‏اي توأم مي‏شود و فرمي رياضي‏وار و كاملاً منطقي به خود مي‏گيرد. بعضي اوقات هم قلب و حس افراد مخاطب اوست و كاملاً حسي و قلبي آموزش مي‏دهد. گاهي هم مستقيماً و صريحاً با روح افراد مي‏گويد. وي در طول اين سالها دهها هزار نفر را با خدا و كلام خدا آشتي داده و نور اميد به خداوند زنده را به زندگي آنان آورده است. او ارزش روح و باطن را در آموزشهاي خود مد نظر قرار داده است:«اسب مهمتر است يا سوار بر اسب؟ و رابطه ميان روح و جسم مانند اين است. ببينيد توجه و توان خود را مصروف چه كسي ساخته‏ايد؟ چه اندازه به اسب و زندگي‏اش و تا چه حد به سوار بر اسب پرداخته‏ايد؟».

نظرات ايليا «ميم»، غالباً متفاوت با آن چيزي است كه عموماً در بين مردم ديده و شنيده مي‏شود يا حتي آن چيزي كه به شخصيتهاي برجسته اجتماعي منسوب مي‏شود. اما بطور كلي مي‏توان گفت كه هوشمندي عميق، هماهنگي و همسويي، در نظر داشتن شرايط زماني و مكاني و شرايط مخاطب، معني‏گرايي، تازگي و گشايندگي و فرارَوي از وضعيت موجود از بارزترين مشخصات نظرات و مواضع او مي‏باشد.

به عنوان نمونه، در ادامه، برخي از نظرات او در موضوعات مختلف، اشاره وار آمده است:

«ازدواج با يك نفر ازدواج با سرنوشت او و شريك شدن در همه مسائل و نتايج اوست... ازدواج خطرناك است اما معلوم نيست كه خطر كردن خوب باشد يا بد. بنابراين در چنين خطركردني بايد حداكثر احتياط ممكن را رعايت كرد. اين تصميم بزرگي است كه تعيين كنندة اثر و چگونگي تصميم بعدي است؛ نوعي ريسك كردن است اما ريسكي كه آنقدر مؤثر است كه ميتواند نوع زندگي انسان را بعد از وقوع خود عوض كند.

همسري همسرّي است. پس همسران حقيقي مي بايست از اسرار همديگر و بلكه سرِّي ترين درونيات هم با خبر يا در آن شريك باشند. اگر همسري شان حقيقي است بايد بتوانند در حضور همديگر، خودشان، خودِ خودشان باشند. در ناگفته ها و ناشده هاي همديگر سهيم باشند. آن ها بايد بتوانند روح خود را بدون هيچ پوششي، بصورت عريان و بي دفاع نمايان سازند و البته ديگري هركز فكر تهاجم يا سوء استفاده از اين عرياني روحي و فاش سازي اسرار را به خود راه نمي دهد اگر همسري واقعي باشد... همسري، همدستي نيست پس با كسي كه صرفاً مي تواند همدست تو باشد و همكار خوبي برايت باشد ازدواج نكن. همسر تو مي تواند هم دست تو باشد اما هم دست تو به صرف هم دستي اش نمي تواند همسر تو باشد. همسر تو حتماً همراه و همسفر تو در زندگي است اما همسفر تو در زندگي حتماً‌ همسر تو نيست...».

«بي‏احترامي ناشي از پستي و حقارت نفس است... انسان به اندازه ارزش خود براي ديگران ارزش قايل است».

«دروغگويي روش انسانهاي ترسو و بزدل است. فرومايگان سعي مي‏كنند با دروغ از موانع عبور كنند و همين به پليدي آنها منجر مي‏شود و موجب سقوط آنها مي‏گردد. هنر آنست كه تو بدون دروغ و براساس راستي به حل مسائل‏ات بپردازي».

«جسم تو مانند فرزند ذهن تو است. مي تواني آن را هر طور كه مي خواهي بار بياوري، يا اينكه رهايش كني و بگذاري مثل گياه خودرو و علف هرز رشد كند. اين بچه را مي تواني مقاوم، انعطاف پذير و نرم، قوي و مستحكم و هوشمند و فعال بار بياوري و يا اينكه بچه اي ضعيف و بد اخلاق و شكننده تربيت كني».

«وقتي در زميني، مرده ها را دفن مي كنند به آنجا قبرستان مي گويند. پس وقتي كه بدن خود را با غذاهاي مرده، غذاهايي كه خالي از نور و حيات اند، انباشته مي كنيد، بدن خود را به قبرستان تبديل كرده ايد. درون قبرستان انباري از ميكروب ها و آلودگي ها و مواد متعفن است. قبرستان جاي مردگان است و نه زندگان. زندگان عموماَ در جايي هستند كه لااقل به اندازه كافي آب هست. پس به اندازة كافي آب بخوريد تا جسمتان زنده بماند. با آب كافي مي توانيد يك قبرستان را به گلستان تبديل كنيد و مي توانيد همة تعفن ها و آلودگي هاي آن را بشوييد و به آن زندگي دوباره بدهيد».

«مطمئناً اگر انسان از طبيعت حمايت كند طبيعت نيز حمايت خود را از انسان نشان خواهد داد، زيرا طبيعت زنده است و عكس العمل نشان مي دهد».

«نيروي جنسي، نيروي زندگيست. نيرويي مادر كه قابل تبديل به ديگر نيروهاي حياتي و مورد نياز انسان است. هدر دادن آن هدر دادن زندگي است و بكار بردن درست آن، بدست آوردن زندگي است... رابطة جنسي هماهنگ، سازنده، تعالي بخش و ضروري است؛ و به همين ترتيب، ارتباط جنسي ناهماهنگ، ويرانگر و تخريب كننده و ضد حيات است. غالباً آنچه در مضرات رابطة جنسي گفته شده، مربوط به ارتباط جنسي ناهماهنگ است. وقتي رابطة (جنسي) ميان دو نفر كه با يكديگر هماهنگي ندارند اتفاق مي افتد اين مثل آنست كه دو درخت غير پيوندي را به يكديگر پيوند بزنيد. نه تنها پيوند اين دو رخ نمي دهد بلكه ممكن است دو درخت خشك شوند و زندگي خود را به تدريج از دست دهند. و يا شايد، اين پيوند خود را در تغييرات ناهنجار و سرطاني متجلي سازد؛ درخت را به بيماري كشندة ظاهري يا دروني مبتلا كند و ميوه و وجود آن را فاسد و تخريب كند».

«هر چه مي‏تواني نكن. هر چه مي‏تواني در يك كار بزرگ جمع كن و آنرا به انجام برسان».

«قضاوت ميان دو نفر عموماً قضاوتي ميان افراد مختلف است زيرا در هيچ اتفاقي تنها دو نفر دخيل نيستند... وقايع علل بسيار دارند لكن فكر بشر غالباً به سطحي ترين دلايل توجه دارد از اينرو قضاوت عادلانه تنها كار خداوند است و بس».

«اگر ضروريست كه نظر دهي اما ضروري نيست كه محكوم كني، پس محكوم نكن. حداكثر به تاييد نكردن بسنده كن».

«بهترين ‏و خوبترين‏ انديشه‏ها، قصدها و نيات را در درون خود بكاريد و انديشه‏هاي باطل و موهوم، انديشه‏هاي ضعيف و پست را انكار نماييد و به آنها پشت كنيد. زيرا افكار و انديشه‏ها، انسان را، زندگي انسان را، اعمال و كلام انسان را، و وضعيت‏ها را مي‏سازند. و قلب خود را با خوبترين حس‏ها پر كنيد كه كيفيت و حالات زندگي از اين طريق آشكار مي‏شود».

او «دورانديشي و دوربيني» را به جاي «تجربه كردن‏هاي غيرضروري و امتحان چيزها» توصيه مي‏كند. «نرفته بدان زيرا گاه رفتن افتادن است و برنخواستن... راه را پيش از آنكه بروي بپيما. اول به نگاهت نه به پايت». او به امتدادهاي مختلف يك عمل، حتي در زمانهاي بسيار دور هم توجه مي‏كند. مشورت‏انديشي يكي از روش‏هاي تفكري مورد توصيه اوست. مشاوراني كه او پيشنهاد مي‏دهد كمتر از شكل انساني برخوردارند. از ديد او مشورت با گذشته و آينده، با نشانه‏ها و با روح و قلب مهمتر از مشورت با ديگران است. «با روح‏ات مشورت كن و به قلبت گوش بده. بگذار جسم‏ات حرفش را بزند اما تو هميشه به آن عمل نكن».

او توجه افراد را به حل حياتي‏ترين مسائل زندگي جلب مي‏كند و از توجه به مسائل پراكنده بازمي‏دارد. «وقتي كه گرفتار تاريكي هستي، اولين نجات و راحتي، يافتن نور است. چه مي‏كني؟» و در جاي ديگر اينطور به آن اشاره مي‏كند «هنگامي كه به بيماري كشنده‏اي مبتلايي عاقلانه‏ترين كار، پيش از هر كاري، پرداختن به آن است نه به كارهاي ديگر و نه حتي بيماريهاي خفيف‏تر».

او به اصل هماهنگي و همسويي امور توجه زيادي دارد و هر كاري را كه بدون هماهنگي با جهان انجام شود شكست خورده و زيانبار مي‏داند. «اينكه چه مي‏خواهي كافي نيست. كي و كجا و در چه شرايطي خواستن بر سرنوشت خواستن تو اثري تعيين‏كننده دارد. اگر زمان با چيزي موافق باشد اتفاق مي‏افتد... وقايع هماهنگ، اتفاق نظر جهان‏ها را با خود دارند و اگر اين هماهنگي كائناتي در ميان نباشد، كار تو با خطر و خرابي همراه است حتي اگر بظاهر موفق شوي... وقايع خوب نتيجه برخورد موزون شعور چيزها هستند... به جهان بي‏احترامي نكن و به نظراتش احترام بگذار تا قصدهاي تو را محترم بشمارد».

او با هر دسته از مردم با روش متناسبي ارتباط برقرار مي‏كند و هماهنگ عمل كردن يكي از ويژگي‏هاي شاخص اوست. با شخص روشنفكر به يك روشنفكر تمام عيار مبدل مي‏شود و با يك شخص عامي و ساده آن چنان ساده برخورد مي‏كند كه انگار خودش هم از همان جماعت است. در اينطور مواردي دو آتشه مي‏شود يعني از مخاطب خود خيلي شديدتر مي‏شود. او با اينكار، مخاطبان خود را به فرا رفتن از قالبي كه در آن گرفتار شده‏اند فرا مي‏خواند.

افراد مختلفي كه با او در ارتباط بوده‏اند او را با نام‏هاي مختلفي شناخته‏اند. عده اي وي را «رام الله» مي نامند. اما او مي گويد «رام الله نام من نيست. رام الله يك مفهوم است، رام الله يعني كسي كه رام و تسليم خداوند است». او بر اصل تسليم (در برابر خداوند) تاكيد بسيار دارد و آن را شاهراه مي داند.

«رستگاري و خوشبختي حقيقي تنها در وصل به وجود متعال و لايتناهي حق است و وصل به خداوند تنها با شناختن او ممكن است، خداشناسي و درك اسرار الهي ممكن نيست مگر از طريق خودشناسي و خودشناسي حقيقي بوقوع نمي‏پيوندد، مگر با تسليم شدن فرد در برابر فرامين الهي.

قدرتمندترين و عاقلترين انسانها، كساني هستند كه در برابر خواسته‏هاي نفس شيطاني - خودخواهي - سركش و طغيانگر هستند و در برابر خواسته‏هاي الهي، مطيع و تسليم...

با تسليم شدن در برابر اراده الهي خود را در وجود خداوند، محو و نابود كرده و تولدي دوباره مي‏يابيد و زندگي كردن در وجود بيكران هستي‏بخش را آغاز مي‏نماييد...»

«براي دستيابي به نيروهاي شگفت‏انگيز و بيشمار باطني و استفاده از قدرتهاي بيكران الهي، پيامبران از قول خداوند چنين فرموده‏اند: تنها راه، تسليم است...»

«هدايت ناب و كامل خداوند از آنِ كساني است كه فرمانبردار خداوند بزرگ بوده و تنها به خواسته‏هاي او عمل مي‏كنند».

مي‏توان گفت برآيند آرمانهايي كه او تا كنون مطرح كرده است در مفهوم عبارت «زندگي متعالي» خلاصه مي‏شود. بعبارتي «زندگي متعالي» هدفي است كه همه آموزش‏ها به آن ختم مي‏شود و براي آن است. ساده‏ترين مفهوم زندگي متعالي كه توسط خود او بيان شده اين است: «خوب و متعالي باش و خوب و متعالي زندگي كن». بنابراين زندگي متعالي خوبترين و كاملترين وضعيت ممكن براي يك فرد محسوب مي‏شود...

شايد بتوان گفت كه بزرگترين تخصص او در علم تفكر است. در حاليكه عموم مردم با يكي دو روش درباره موضوعات مي‏انديشند روش‏هاي تفكري او از نظر تعداد، بسيار و از لحاظ كيفيت، فوق العاده بوده و به تناسب موضوعات، مختلف است. او روش‏هاي دوازده‏گانه و اصول سي و شش گانه تفكر را با احاطه كامل و تسلطي همه جانبه به شاگردان خود آموزش مي‏دهد. بعضي از اين شاگردان پس از گذراندن دوره‏هاي اوليه آموزش تفكر، توانايي جهش‏يافته خود را در حل مسائل نشان مي‏دهند.

تفكر قرينه‏اي، موازي، فرمول‏ياب، ضد فرمول، نشانه‏شناسي و معكوس، شاخه‏هايي از آموزش‏هاي او در تفكر است كه مشابه آن در دانش متعارف تفكر كم‏سابقه يا بي‏سابقه است.

علي رغم اين توان عظيم تفكري و خلاقيت حيرت‏انگيز، او از نظر سواد ظاهري و كلاسيك اندوخته چنداني ندارد اما دانش غيركلاسيك او در موضوع انسان‏شناسي و روابط چيزها با همديگر، بسيار وسيع و به شدت عميق است. در واقع توانايي استثنايي او در تفكر براساس همين دانش قرار دارد.

او بيشترين الگوهاي حل مسئله را از سيستم‏ها و ساختارهاي طبيعت و كيهان (از اتم، مولكول و سلول گرفته تا ساختار كهكشانها و سياهچاله‏ها) مي‏گيرد و هر يك از موجودات طبيعت را حاوي الگويي براي حل گروهي از مسائل انساني مي‏داند. روش‏هاي الگوسازي توصيه شده او عمدتاً مبتني بر همين موجودات طبيعي و روابط ميان آنهاست.

مفهوم‏يابي تغييرات و استخراج معاني نشانه‏ها و وقايع يكي از كاربردي‏ترين روش‏هاي او در حل مسائلي است كه ظاهراً براي آنها راه حل مجربي وجود ندارد.

«آموختن شيوة تفكر نشانه شناسي و روش تفكر تحليلي مخصوصاً براي قضات ضروريست. بدون نشانه شناسي پي بردن به واقعيت ادعا و دفاعيات دشوار است».

او معتقد است كه مسائل گوناگون با روش‏هاي گوناگون قابل حل‏اند. از نظر او نمي‏توان همه مسائل ذهني را به صرف آنكه ذهني‏اند با يك روش حل كرد. مثلاً در حوزه‏اي مانند تصميم‏گيري او از روش‏هاي تصميم‏بيني، تصميم‏سازي، تصميم‏داري، تصميم‏يابي، تصميم‏شكني و تصميم‏زايي سخن مي‏گويد و روش تصميم«گيري» را براي همه انواع تصميم و انتخاب كاملاً نارسا و ناكافي مي‏داند.

او با دورانديشي خود به زمانها و فواصل بسيار دور از مسئله مي‏رود و احتمالات و امكاناتي را موردنظر و تدبير قرار مي‏دهد كه حتي ذهن‏هاي فعال ممكن است تنها به قسمتي از آن امكانات توجه داشته باشند. نگاه او به گذشته و استخراج درس‏هايي متناسب با مسائل موجود چنان است كه انگار گذشته حجم متراكم و در دسترسي از فرمولها و روش‏هاي حل مسئله است.

هوشياري او نسبت به وضعيت موجود و زمان حال به قدري زياد است كه به نظر مي‏رسد او به وضع موجود از نظر آگاهي كاملاً محيط بوده و كاملاً از بالا به مسائل نگاه مي‏كند. كامل‏انديشي و درون‏بيني وقايع از نكات شاخص شيوه تفكري اوست. او در حل مسائل، روش و نگاه خاصي دارد.

«نرمي كليد مسائل است. با «نرمي» موانع را از سر راه برداريد. «سختي» به شكستن مي‏انجامد».

«وقتي كه معتقد هستيد هر مشكلي راه حلي دارد، يك سوم مسئله را حل كرده‏ايد و آنگاه كه مطمئن مي‏شويد جواب هر مشكلي در خودِ آن است، ثلث ديگر را. ثلث آخر با سعي و تلاش حل مي‏شود».

«مشكل تا وقتي مشكل است كه به آن چسبيده‏ايد. اگر مسئله را رها كنيد تا در كهكشانهاي آگاهي و انرژي وجود سير كند، انرژي و آگاهي لازم را براي حل خود خواهد يافت».

«مسائل را به امكانات و فرصت‌ها مبدل كن».

«قبل از آنكه با مقاومت مواجه شوي مقاومت را از ميان بردار».

خلاقيت و آفرينندگي او در ارائه روش‏ها و راه‏ها و پاسخ‏هاي بديع و استثنايي، او را به متفكري خلاق و تمام عيّار بدل ساخته است كه اين احساس را به ذهن متبادر مي‏كند كه او دريايي از قوه خلاقه را در خود دارد.

نمونه‏هاي زيادي رخ داده است كه گوياي دانايي متفاوت و خارق‏العاده او مي‏باشد. او بارها از آينده خبر داده است. خبرهاي دقيقي كه عمدتاً پيش‏بيني‏ناپذير بوده‏اند... زاويه‏هاي نگاه او به موضوعات به اندازه‏اي است كه انسان را گيج و مبهوت مي‏كند. «... چشم مي‏تواند جهات مختلف را ببيند و با گردش سر در همه جهات نگاه كند. هوشياري نيز همينطور است و انواع بسياري دارد اما اكثر انسانها تنها چند وضعيت ابتدايي آن را تجربه مي‏كنند و اين به چشمي مي‏ماند كه تنها قادر است روبروي خود يا جلوي قدمهايش را ببيند و چه بسا از اين هم كمتر...».

او مي‏داند چه مي‏گويد و چه مي‏كند و شايد به همين دليل با دقت تمام مي‏گويد. اوقاتي كه از او سؤال شده به اصلي‏ترين سؤال فرد پاسخ گفته نه حتماً به ظاهر سؤالي كه از او پرسيده شده است. «مردم از مهمترين سؤالات خود غافلند و به جزئيات بيهوده مي‏پردازند. از ميان سؤالات بسيار، چه كسي مي‏داند كه حالا مهمترين سؤال زندگي‏اش چيست و چه كسي در جستجوي پاسخ آن است؟ اگر اكنون به حساس‏ترين سؤال زندگي‏تان بپردازيد، از اين وضع عبور مي‏كنيد».

بعضي مواقع به سؤالات يكساني كه از جانب افراد مختلف و در زمانهاي مختلف بيان شده جوابهاي كاملاً متفاوتي داده است. جوابهايي كه تعيين‏كننده بوده‏اند. اين نشان مي‏دهد كه دانايي او جاري و زنده است و برخلاف روش عمومي كه متكي به حافظه است براساس حفظيّات و تقليدها نيست.

او عميقاً وضع و حال كساني را كه به آنها توجه دارد درك مي‏كند و اينكار را غالباً از طريق هم‏ذات‏پنداري انجام مي‏دهد. يكي از روش هاي اصلي او در دانستن، همين هم‏ذات‏پنداري است. يعني خود را بجاي ديگري قرار مي‏دهد و از درون او به تجربه‏اش مي‏پردازد. مي‏توان گفت كه او يك متفكر عالي و استثنايي است اما در مواقعي آنقدر حسي عمل مي‏كند كه يك هنرمند خارق العاده به نظر مي‏رسد. در مواقعي تماماً قلب و در وقت ديگري به شدت عقلاني مي‏شود... اين به شرايطي بستگي دارد كه در آن قرار مي‏گيرد ولي در هر حال هوشمندي و خردمندي او به شدت عميق و حيرت‏انگيز است. در مواقعي حكمت و دانايي‏اش آنقدر با دانش مرسوم در تناقض قرار مي‏گيرد كه حركاتش نامعقول به نظر مي‏رسد و براي يك قاضي عجول، شايد ديوانگي باشد. دانش او در علوم باطني و در موضوعاتي كه به اسرار مربوط مي‏شوند در مقايسه با دانش متعارفي كه در كتب مربوط ديده مي‏شود مثل بركه و درياست. چه از نظر عمق، چه وسعت، چه تنوع، چه عظمت و چه محصولات. در موضوعات باطني او غالباً از جايي شروع كرده كه ديگران تمام كرده‏اند و اين يكي از توصيه‏هاي اوست. «از جايي آغاز كن كه ديگران تمام كرده‏اند. در تحقيق، بگذار طي شده، طي شده باشد».

فهم و نگاه متفاوت او در حيطه هاي مختلفي خودنمايي مي كند. وي داراي فهمي بسيار عميق درباره وجوه باطني قرآن و متون مقدس است و تفاسيري كه از اين متون ارائه مي كند حاوي معاني دروني و باطني آنها و گوياي نگاه و بينش متفاوت اوست.

«اصل درخت در هسته آنست كه ريشه‏ها و شاخه‏ها و ميوه‏ها هم از آن مي‏رويند و در آن مستترند. هسته اصلي قرآن هم در كتابي مخفي است و آن كتاب در كلماتي از قرآن پنهان است. آن كلمات جز بر اهل سرّ گشوده نمي‏شود و هر گاه گشوده شود نور تجربه مي‏شود. قرآن روح و قلب دارد اما اكثر قرآن‏خوانان تنها با لباسي كه بر جسم قرآن است و نه حتي جسم قرآن، سر و كار دارند».

ايليا «ميم» همچنين استادي مسلم در روش هاي درمانگري است و توانايي فوق العاده اي در شفادهي دارد. اگرچه او به كار شفاي بيماريها نپرداخته است اما وجود چند تجربه انگشت‏شمار از قدرت او در شفاي بيماري‏هاي لاعلاج كه از نظر علم پزشكي غيرممكن بوده است، وي را به شفاگري بي نظير بدل ساخته است.

از ديگر ويژگي هاي او كلام زنده و خلاق است. همراهان او با استناد به شواهد و تجربه‏هاي زيادي كه اتفاق افتاده است درباره‏اش مي‏گويند كه كلام او داراي قدرت تغييردهنده است و اوضاع را تغيير مي‏دهد... «كلام قلمي است كه به آن ميتوان سرنوشت را رقم زد پس بدان چه مي‏گويي و خوبترين را بگو تا خوبترين‏ها بر تو واقع شود». شايد بتوان گفت كه علت اثر كلام او، زنده و روح‏دار بودن آن است...

تجربه هاي متعدد در ارتباط با او نشان داده اند كه او مسائل زيادي را با يك روش و از طرفي يك مسئله را با روش‏هاي متعددي حل مي‏كند. او به نحو حيرت‏انگيزي خلاق است و خلاقيت يكي از شناخته‏شده‏ترين ويژگي‏هاي او مي‏باشد. در انديشه، كلام، نظرات، رفتارها، برنامه‏ها، ادبيات بياني، ديدگاهها، تعليم، روش‏هاي تعليم و همه ابعاد زندگي و حركت او خلاقيت و آفرينندگي موج مي‏زند. تعليمات او جوشيده‏اند و جمع‏آوري نشده‏اند يا محل اتكايشان حافظه و دانش گذشته نيست. كاملاً مشخص است كه كارهاي او حالت جوشش دارند. او به انتخاب خوبترين چيزها و همچنين به دانستن مفهوم چيزها و وقايع توجه زيادي دارد.

در آموزش‏هاي او پاسخگويي به گروهي از سؤالات كه به آن سؤالات بنيادي زندگي گفته مي‏شود يكي از ضروري‏ترين كارهاست. من كيستم؟ در چه وضعي‏ام؟ به كجا مي‏روم؟ اشتباهات و ضعفهايم چيست؟ چه خطراتي در كمين من است؟ چه فرصتها و امكاناتي دارم؟ مسئوليتم چيست؟ چكار بايد بكنم؟ از جمله اين سؤالات است.

«اينكه چه كسي هستيم، مهمتر از آن است كه تا به حال چكار كرده‏ايم. پاسخ انسان به «من كيستم؟» تعيين‏كننده نوع و سطح زندگي اوست. بنابراين براي تغيير زندگي و سرنوشت، مي‏بايست «هستمِ» خود را تغيير دهيد و بودن خود را دگرگون كنيد».

«تصويري كه ازخود داريد، تعيين كننده تصويري است كه ذهن هستي از شما دارد».

وي با تسلطي كامل در حيطه هايي از جمله انواع روش هاي علم موفقيت، روشهاي توانمندسازي و افزايش كارايي مغز، گسترش هوشياري و بسياري حيطه هاي مرتبط با توانمندي هاي ذهني و دروني انسان، به ارائه روش ها و راهكارهايي بديع پرداخته و آن را به عده اي از شاگردانش نيز آموزش داده است. همچنين او تئوري هاي بنيادي را طرح و تبيين نموده است كه يكي از مهمترين آنها دكترين هماهنگي است. موضوع بسيار پيچيده و پردامنه‏اي كه به سادگي بيان شده است. از نظر او هماهنگي، كليد توفيق است و اين توفيق، در همه امور تعميم‏پذير است. به عبارتي توفيق يك نظام سياسي، ديني، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، بيش از هر چيز، به اندازه هماهنگي آن با شرايط و مخاطبان وابسته است. از اين نظر روش‏هاي پيشنهادي او، اساساً روش‏هايي غير مطلق‏گرا و ديناميك مي‏باشد.

تمامي اين مطالب گوياي آن است كه وي داراي شخصيتي چندوجهي و داراي ابعاد بسيار است.

از ديدگاه همراهانش، جواب او به مسائل گوناگون زندگي بشر كامل و همه جانبه است. آموزش‏هاي او ابعاد متعددي دارد بطوري كه در زمينه‏هاي مختلف زندگي قابل تعميم است و مي‏توان از تفسير آنها در شرايط مختلف به راه‏حل‏ها رسيد...

از مجموعه اين شواهد به نظر مي‏رسد كه او از بزرگترين پديده هاي شعوري قرن حاضر باشد. اين موضوع كاملاً قابل اثبات و امتحان است. واقعيت او غير قابل انكار و ترديد است. او هنوز در دسترس است و هر آنچه را تاكنون توانسته،‌ اكنون نيز مي تواند انجام دهد و اين خود بزرگترين شاهد بر اثبات اين سخنان است.

اما، پيش از پايان سخن، او را از زبان خودش بشناسيم: [4][4]

«من يك انسان معمولي هستم نه معجزه گر هستم نه فوق بشر و نه كمتر از انسان. نه قديس هستم و نه حتي آنطور كه مي گويند مذهبي و باتقوي. نه روحاني ام، نه زاهد، نه مرجع و نه مراد... در اين زمان ادعاهاي وحدانيت، نبوت و امامت از جانب هر كسي باطل است...

هيچ چيزي در من حلول نكرده و من هم در كسي حلول نكرده ام. هر چيزي كه درباره يك انسان طبيعي صادق است درباره من هم هست. موهوماتي كه درباره ام مي گويند مردود است، چه آنهايي كه بيش از حد مرا بزرگ مي كند و چه آنهايي كه بيش‌ از حد كوچك. مثل همه، من هم بارها گناه كرده ام و از خطر گناه و نفسانيات و وسوسه ها بر حذر نبوده و نيستم...

مي گويند دعاي من مستجاب است اما هر كسي كه به واقع دعا كند دعايش مستجاب مي شود، اين قول مكرر خداست. دعا به ايمان مستجاب مي شود...

من نه غيب دان هستم و نه دانشم را از غيب آورده ام. از كودكي به تفكر و تحقيق و مشاهده مشغول بوده ام و غالباً از همين راه آموخته ام. از همان كودكي تحقيق و تفكر درباره مفاهيم قرآني و كتب مقدس مرا به سوي خود مي كشيد. خواندن كتاب مقدس چيز هايي را در روح تو زنده مي كند كه از هيچ طريق ديگري زنده نمي شوند در نوجواني با بعضي از بزرگان علوم باطني و حيطه روحي برخورد داشتم... و اينگونه بود كه پس از مدتي، با اتكاء به كلام خداوند و از بطن آن، به ابداع و استخراج فنون و هنرهاي ماورائي پرداختم و آنچه را يافتم به اندكي آموزش دادم...

يادم نمي آيد كه هرگز معجزه اي از من سر زده باشد، اگر هم اتفاقات عجيبي در اين سالها افتاده مربوط به شخص من نيست و اگر مواردي از اعمال غير عادي مربوط به شخص بوده كاريست كه از هر انساني با دانستن روش و دانش آن بر مي آيد و ارتباطي به معجزه يا سحر يا چيزهاي مشابه ندارد...

مي‏گويند من هر كاري را مي‏توانم انجام دهم ولي من تنها كاري را انجام مي‏دهم كه مجاز به انجام آنم... گاهي چيزهايي مي‏گويند كه من نگفته و نمي‏گويم. مي‏گويند من همه چيز را مي‏دانم اما واقعيت آن است كه من تنها از چيزهايي باخبرم كه بايد... من تسليم و خدمتگزار خدا هستم و اين را هويت اصلي خودم مي دانم. اين تمام نيت و سعي من است...

تعليماتي كه به شما داده‏ام درباره هيچ دين و فرقه‏اي نيست. يافتم و ديدم و آموختم و به شما تعليم دادم. اين نه درباره شريعت است نه طريقت. من بصراحت اعلام كرده‏ام كه معلم دين و مذهب نيستم. روحاني هيچ يك از اديان هم نيستم. من در خانواده اي غير مذهبي به دنيا آمدم و به دليل علاقه به ناشناختگي و ناشناخته زيستن هرگز نگذاشتم كه ايشان يا آشنايان ديگر شناخت واضحي درباره ام داشته باشند و بلكه متاسفانه از شناخت آشفته و متناقض آنان درباره خودم ناراحت نبودم. از دوازده سالگي خانواده من به دوستان من بدل شدند... هرگز از مواد مخدر، مشروبات الكلي، سيگار و چيزهاي مشابه استفاده نكرده ام. هرگز نام خدا و كلام خدا را به دروغ آلوده نكرده ام و نه ديگران را نيز به آن وا داشته ام. من مثل همه مي خورم، مي خوابم، مريض مي شوم، مي خندم، گريه مي كنم، و همه كارهاي مشابه. از كودكي تا امروز با بيش از يك دختر دوست بوده ام... مي گويند من هرگز مطالعه نكرده ام اما من سالها قرآن، كتب مقدس و احاديث را مطالعه كرده ام و گاهي نيز كتاب هاي ديگر را...

اميدوارم خود اين حرفها ديدگاه دوستان و دشمنان را روشن تر كند و به توهم بيشتر منجر نشود...

من به دنبال مريد نيستم و مريد و مرادبازي‏هاي مرسوم را خطا مي‏دانم... من قصد ندارم كسي را به خود وابسته كنم و هرگز نيز به بي‏عدالتي دست نخواهم زد. بارها گفته ام كه اگر به شخصِ معلم تسليم شويم دچار انحراف شده‏ايم، مي‏بايست پذيراي تعاليم او باشيم. يعني ارزش شخصي او در نزد ما به دليل جرياني باشد كه حامل آن است نه اينكه ارزش و عظمت تعاليمش به دليل شخص او باشد. در حالت اول ما خداپرستيم و در حالت دوم انسان‏پرست يا به بياني خودپرست. تسليم فرديت يك انسان بودن، تصوير ديگري از خودپرستي و شيطان‏پرستي است، اين شكلي از كفر و بت‏پرستي است... تنها و تنها از خداوند متعال، پروردگار زنده و حاضر پيروي كنيد. تابع حق باشيد. حق واضح و روشن است و باطل تاريك و مغشوش... مهم نيست كه من كيستم يا ديگري كيست. هيچ كس جز خداوند مهم نيست و مهمترين كار، شناخت اوست پس در همين تلاش كنيد. مهمترين كار، جلال خداوند و آشكاري حضور اوست؛ پس به مهمترين كار مشغول شويد كه غير از اين هر كاري بي‏ارزش و نابودكننده است...

ارزش هر انسان به اندازه شعور اوست و انسان در پشت كلام خويش پنهان است. اين را امير مومنان علي (ع) مي فرمايد، پس آنچه ديگران درباره انسان مي گويند نمي تواند مبنا باشد مگر شعور او و كلام او و محصول و ميوه او كه مسيحا فرمود: درخت را به ميوه اش مي شناسند».

گروه تحقيق و مستندسازي ياسين

زمستان 1385

 


[1][1]منظور از عبارت روح خدا كه در اين نوشتار آمده است منطبق بر كلمه روح القدس يا روح الامين و ساير كلمات مشابهي كه در اديان آمده است، نيست.

[2][2] مطالبي كه با قلم متفاوت در «گيومه» آمده اند غالباً برگرفته از متن سخنراني هاي عمومي ايليا «ميم» (جريان هدايت الهي – جلد دوم) و همچنين متن بيانيه دفتر روابط عمومي استاد فتاح، مورخ بهار 1379 مي باشند.

[3][3] - راما كريشنا، مربوط به قرن نوزدهم ميلادي

[4][4] مطالبي كه در ادامه مي آيد، گزيده اي از سخنان ايليا «ميم» مي باشد كه در يك جلسه نيمه خصوصي در پاييز سال 1385 بيان شده است.

نظر دهید

0

ما 17 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

FacebookMySpaceTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksLinkedin

عضویت در خبرنامه سایت

captcha 

همه حقوق نزد وبگاه معرفی استاد ایلیا «میم» رام الله محفوظ است © 2016.