«بیانیه گروه تحقیق و مستندسازی یاسین»
«هوالحيّ»
با توجه به گذشت شش ماه از بازداشت استاد فتاح (پیمان فتاحی) به اتهام کتاب «جریان هدایت»، و اطلاع از اینکه ایشان در چند ماه گذشته به شدت در معرض تفتیش عقاید و فشارهای مختلف برای اقرار به بدعت گذاری در دین قرار داشته است و همچنین گسترش برخی فعالیتهای تخریبی نسبت به ایشان که بعید نیست به حقه نخ نما شده ضبط فیلم اعترافات دروغین یا امری مشابه ختم شود، وظیفه خود دانستیم نسبت به معرفی دیدگاههای پیرامون ایشان و ارائه شناختی صحیح از دل این دیدگاهها، اقدام کنیم تا در حد توان خود، راه را بر سوء استفاده و تخریب و تهمت علیه ایشان ببندیم. در این خصوص، از معرفی نامهای که حدود یک سال پیش تهیه شده بود، بهره گرفتیم. همانطور که در ادامه میآید، تمامی آنچه در این متن ذکر شده بر پایه مستندات است و شاهدان و تجربه کنندگان آن، زنده و حاضرند و چنانچه لازم شود برای اثبات حقانیت این گفتهها و دفاع از استاد محبوب خود ایلیا «میم» از هیچ کاری، که کمترین آن ارائه شهادت در هر دادگاه و مرجعی، در اثبات حقانیت ایشان و بی اساس بودن تهمتهای وارده به ایشان است، فروگذار نخواهند کرد.
ايليا «ميم» كيست؟
يكي از نيازهايي كه در ميان شاگردان و دوستداران استاد فتاح (پيمان فتاحي) بصورت محسوسي خودنمايي ميكند پاسخ به اين سؤال است كه او كيست؟ با توجه به فقدان اخبار موثق و مستند در اينباره و بروز شايعات مختلف، و همچنين ضرورت ارائه شناختي صحيح در اين مقطع، بر آن شديم تا برخي از اخبار موجود مربوط به او را تا جایی كه امكان بيان آن وجود دارد در دسترس دوستداران قرار دهيم. بنابراين به جمعآوري و بررسي كليه گزارشها و متون قديمي و جديد پرداختيم و مطالب لازم را از آنها استخراج كرديم. براي تهيه مطالب همچنين به دهها كاست و فيلم (عمومي و غيرعمومي) دسترسي داشتيم. تجارب و دستنوشتهها، خاطرات و دريافتهاي افراد، بعضي از مكتوبات مربوط به او، نقلقولهاي شفاهي و امكان گفتگو با بعضي از اشخاص، از جمله منابع ديگري بود كه براي تهيه اين معرفي نامه در دسترس ما قرار داشت.
مطالبي را در اين معرفي نامه آوردهايم كه با توجه به شواهد فراوان، تجربيات بسياري از افراد، دلايل محكم و مستدل و گزارشهاي مستند و متعدد، غير قابل انكار بوده و مطابق استنادات مذكور كاملاً اثباتپذير هستند.
شاهدان و گزارشدهندگان و اسناد و شواهد و نشانه هايي كه پشتوانه تأييد اين متن ميباشند زنده و حاضرند. همچنين او خود زنده است و اين بزرگترين پشتوانه و حجت حقانيت مطالب اين متن است.
گروه تحقيق و مستندسازي ياسين
زمستان 1385
***
استاد فتاح، ظاهراً به افراد مذهبي شباهتي ندارد. تحصيلاتش قابل توجه نيست. با توجه به دانايي و معرفتش به نظر ميرسد چند هزار سال سن داشته باشد اما سن او كمي بيش از سي سال است. او شخصيتي بسيار اسرارآميز و ناشناخته دارد؛ با اين وجود، بطرز چشمگيري ساده و معمولي است و ساده زندگي ميكند. او به تناسب شرايط مخاطبان يا جهتگيري تعليم، قالبهاي گوناگون شخصيتي و اجتماعي را اتخاذ كرده است و با روشهاي مختلفي با افراد در ارتباط بوده است. از سن نوجواني تعليمات خود را شروع كرده و عده كمي را تحت آموزشهايي كه هنرهاي ماورايي نام دارد، قرار داده است. سالها بعد براي اولين بار در سال 1375 آموزشهاي عمومي او در تهران آغاز شد.
يگانگي و اصل«يكي» از مهمترين ابعاد آموزشهاي اوست كه بارها مورد اشاره قرار گرفته است. «با يكي باش و يكي باش و يكي گردان... يكي هست و جز يكي نيست. اگر يك را تجربه كني يكي را مييابي و اگر يكي را يافتي به يگانگي راه يافتي». حقيقتگرايي، زندهپرستي، باطنگرايي و يكيپنداري از شاخصترين گرايشهايي است كه در تعاليم او ديده ميشود و نفي باطلگرايي، ظاهرگرايي، مردهپرستي، تفرقهانديشي و منيّت چيزي است كه در طي آموزشها با شدت مورد تأكيد قرار گرفته است.
او در مناطق مختلف و در كشورهاي مختلف پيرواني دارد. ديدگاههاي گوناگوني درباره او وجود دارد كه مي توان آنها را در سه طيف كلي قرار داد.
* * *
يك ديدگاه مربوط به جمعي از شاگردان و دوستداران وي است كه كم و بيش او را ميشناسند و با وي در ارتباط بودهاند. طبق مشاهدات و استنادات آنان او انسان بسيار عجيب و خارقالعادهاي است. مشاهده نشانه هاي تكاندهنده و شگفتانگيزي كه درباره ايليا «ميم» وجود دارد و جذابيتهايي كه در آموزشها و روشهاي او ديده ميشود وي را براي ايشان در جايگاه يك شِبه انسان و درواقع ابر انسان قرار داده. در ميان اين گروه از شاگردان و دوستداران نظرات مختلفي درباره اينكه او چه كسي است وجود دارد. اين نظرات بر حسب دوري و نزديكي اشخاص و ميزان شناخت و نوع تجربههاي آنها ممكن است تا حدي با هم فرق داشته باشد. ولي بطور كلي همه اين اشخاص با زبان خاص خود به خارق العادگي و استثنايي بودن او معترف بوده و به يك روح بزرگ و الهي اشاره ميكنند. ناميدن او از طرف بعضي از نزديكان با كلماتي مانند روح خدا[1][1]، روح مسيح، پسر مسيح، قطب الهي، خليفه الله، شفاگر الهي، بن سماء، كيمياگر، حامي بزرگ، احياگر، رهاننده، شاه روح، موجودي فوق بشري، خداآسا، آسمان وار و... بيانگر چنين ديدگاهي در جمعي از همراهان اوست. بعضي از نزديكان او هم نظرات افراطي و حساسيتبرانگيزي را مطرح كردهاند كه ممكن است كفرآميز به نظر برسد. شايد در پشت هر كدام از اين كلمات، دهها و صدها تجربه و دليل وجود داشته باشد كه اعتبار آن را براي گويندهاش تأمين ميكند اما او خود اينطور اظهارنظرهاي افراطي را غيرعقلاني دانسته است. «درباره من حرفهاي كفرآميز نزنيد. چون ثنا و ستايش و سپاس تنها از آن خداوند متعال است و بس. خوب و كامل تنها خداوند است و بس و كسي جز او پاك و بينقص نيست. هيچ كس جز خداوند، بزرگ نيست. پس كسي جز او را بزرگ نشماريد و به بزرگي نپذيريد...[2][2]». اين اصرار كه ممكن است او يك پيامبر يا امام باشد، صراحتاً و بارها از سوي او رد شده است. «در اين زمان ادعاي الوهيت، نبوت و امامت از جانب هر كسي كه مطرح شود، اشتباه است». فيالواقع او نه درباره شريعت جديدي حرف زده است و نه درباره فرقه جديدي، بلكه فرقهبازي و فرقهگرايي را مردود شمرده است. «فرقهگرايي باطل است و در دين خدا راه ندارد». او اكثر فرقهها و سردمداران فرقهها را باطل خوانده است و فرقهگرايي و تفرقهانديشي را محكوم كرده است. «حق يكيست و فرقهها باطلاند و باطل متفرق ميكند. حق پيوند ميزند و صلح ميآورد و يگانگي ميبخشد. يكي ممكن است در بسيار باشد لكن ممكن است بسياري در يكي نباشند... راهي حق است كه حقيقت را آشكار نمايد و نور بياورد و تاريكي را بزدايد... مردان حق نشانههاي حق را با خود دارند و خود راه حقاند و برخوردار از روح حق». او نظام آواتاري و گوروئيسم را كه متشكل از معلمان معنوي عمدتاً هندي است زير سؤال برده است و آن را مردود اعلام كرده است و همانطور كه در بيانيه هاي رسمي از سالها پيش آمده «هيچ يك از عرفانهاي شرقي و غربي مورد تأييد و تصديق استاد فتاح قرار ندارند». او از اينكه در ميان دوستداران خود به يك بت مبدل شود دائماً گريخته است و بعضي اوقات صرفاً به دليل شكستن اين بت ساخته شده در اذهان برخي از دوستداران، به اعمال ظاهراً شكنندهاي دست زده است. «تسليم فرديت يك انسان بودن، تصوير ديگري از خودپرستي و شيطانپرستي است، اين شكلي از كفر و بتپرستي است... اگر بخواهيد از من بت بسازيد پيش از شما براي شكستن اين بت دست بكار ميشوم. اگر مرا مطلق بينگاريد اطلاق شما را باطل ميسازم...». بعضي از كساني كه آشنايي نزديكي با او ندارند درباره او نظرات توهمآميزي را مطرح كردهاند كه او به كرّات و به صراحت اينگونه اظهارنظرها را مردود شمرده است و آنها را رد كرده است. نسبتهاي غلط و توهمآميزي مثل اينكه «او نميخوابد، غذا نميخورد، مريض نميشود، سناش تغيير نميكند، با جسماش پرواز ميكند و راه نميرود، فقط غذاهاي غيبي ميخورد، بدنش از جنس گوشت و استخوان نيست...» و هكذا. برداشتها و شايعاتي از اين دست كه با نشانهها يا تأييدات خود او يا نزديكانش و يا تجربهها و وقايع همخواني ندارند مصداق واضحي از نسبتهاي موهوم و خرافهآميز به حساب ميآيند. خودش در ردّ تصورات و نسبت هاي موهوم بارها و بارها در طول پانزده سال گذشته و به شكل ها و از طرق مختلف خود را معرفي كرده است. «من هم يك انسانام مانند انسانهايي ديگر... من انساني معمولي هستم مانند شما. ميخوابم، ميخورم، بيمار ميشوم و زماني هم ظاهراً ميميرم...»
«...ميگويند من معجزه ميكنم اما چه كسي جز خداوند قادر به معجزه است.. تنها روح خداست كه قادر به معجزه ميباشد زيرا اوست كه در وراي قوانين است... من معجزهگر نيستم. ساحر و جادوگر نيستم و نه هيمياگر و نه سيمياگر، و نه مانند آن. من معجزهگر نيستم، معجزهاي هم نكردهام، معجزه از آن روح خداست و او در همه هستي جريان دارد... من نه ميدانم و نه ميتوانم و نه هستم. اين اوست كه ميداند و ميتواند و هست».
او به ملامتيون و روش زندگي آنان توجه ويژه اي داشته است؛ گاهي در انكار اين توهمات و شكستن اين تصورات به شكلي رفتار كرده كه برخي وي را براي پيش گرفتن روش ملامتيون (كه ظاهر خود را بدتر از باطنشان ننشان مي دهند) مورد سرزنش قرار داده اند. او در زمانهايي به ارائه تصويري بد و منفي از خود، نسبت بهآنچه به واقع هست، پرداخته است و يا نكات بظاهر منفي شخصيت خود را به عمد و بيش از اندازه به ديگران نمايانده تا مانع از شكل گيري خرافه ها و توهمات پيرامون خود شود.
شايد تفاوت اصلي وضعيت زندگي ظاهري او با ساير مردم در اين باشد كه او گاهي حدود تواناييها و محدوديتهاي ظاهري را در هم شكسته و احتمالاً همين باعث توهم و خرافهبافي درباره زندگي ظاهري او شده است. او مانند همه انسانها داراي حدودي در زندگي زميني و ظاهري است با اين تفاوت كه او حدود را پذيرفته است و بر او تحميل نشده زيرا تجربه نشان داده است كه گاهي اين حدود در هم شكسته شده و اعتبار خود را از دست داده است.
ديدگاه دوم، عكس ديدگاه اول است. در مقابل اين نتايج و مشاهدات، نظريات متضادي وجود دارد كه حاكي از موضعگيريهاي منفي بعضي از افراد است. اين اظهارنظرها عمدتاً بصورت بدبينانه و متعصبانهاي بيان شدهاند. از طرفي آشنايي اين گويندگان با او، بيشتر در حد شنيدههاي آنان است. اشخاصي كه تلاش كردهاند او را زير سؤال ببرند به قشرهاي مختلفي وابسته بودهاند و انتقادات آنها عموماً تكرار مطالبي از اين دست بوده است كه او موجودي شيطاني يا خود شيطان است، داراي قدرتهاي شيطاني يا جادوگر است و كارهايش را با سحر و جادو انجام ميدهد يا اينكه او كافر و مرتد است و همه آموزشهايش كفرآميز و برخلاف شريعت است.
بعضي از اين معترضان هم گفتهاند كه او يكي از اعضاء سلسله يوگيهاي شرقي مانند سايبابا و راماكريشنا[3][3] است و همان نقشهها را دنبال ميكند. اشخاصي هم هستند كه فكر ميكنند او ديوانه است و كساني هم كه دور او جمع شدهاند مشتي ابله و ديوانه هستند. ضديت با دين، حمايت از افراد مطرود و محكوم، خودپرستي، ادعاي الوهيت، عدم رعايت سنتها، سحر و جادوگري، مخالفت با تمدن و مدنيت، آشوبگري و سعي در ايجاد بينظمي و بر هم زدن قراردادهاي اجتماعي از جمله انتقادات ديگري است كه به او وارد شده است. انتقادكنندگان او از دستههاي مختلفي بودهاند. مذهبيهاي متعصب، روشنفكران لائيك، اشخاص بدبين و شكاك نسبت به حقايق باطني، برخي آشنايان قبلي، اشخاص سياستزده، مدافعان دو آتشه سنتها و آداب و رسوم اجتماعي و رؤساي بعضي از فرقههاي مذهبي.
در موقعيتهايي كه بحثي پيش آمده است او غالباً اصراري بر پذيرش خود توسط ديگران نداشته است.«هر كسي قبل از آنكه خود را معرفي كند معرفي شده». در برخورد با اين نظرات، او بجاي اينكه دليلي در تأييد خود بياورد، غالباً مطالبي اينچنين را مطرح كرده است: «از قضاوت ديگران نترس. از اينكه از قضاوت ديگران بترسي، بترس. اگر هستي چه نيازي به ردّ و قبول ديگران داري و اگر نيستي اين چه حماقتي است كه دروغهاي خودت را باور كني. اگر محكومشدني هستي بدان كه في الحال محكومي و اگر حقيقت با تو است چه باكي از قضاوت بدبينانه ديگران داري. چه كسي ميتواند حقيقت را به خيال خود محكوم كند و خود به واقع محكوم نشود. اگر همه تو را قبول كنند تو مثل همه ميشوي. بيشتر انسانها در تصرف تاريكياند پس آنگاه واي بر تو، اگر كسي كه خداوند محكومش كرده تو را به واقع تأييد كند تو خود از محكومشدگان خداوند هستي».
«وقتي كه نيازمند تأييد ديگراني بدان كه خداوند تو را تأييد نكرده است وقتي افكاري كه ديگران درباره تو دارند برايت مهم است بدان كه مهمترين معناي زندگيات را هنوز نيافتهاي. ديگران چه كاري با تو ميتوانند بكنند؟ نهايتش آن است كه تو را بكشند. پس اگر تو عاشق خدايت هستي و مشتاق ديدار او، اين بزرگترين كاري است كه آنان ميتوانند برايت انجام دهند».
ديدگاه سوم، ديدگاهي واقع بينانه تر و نگاهي حاصل از بررسي و تحليل نشانهها، كارها، ويژگيها و تجربههاي افرادي است كه با او ارتباط داشته اند. چكيده اين ديدگاه، گوياي آن است كه وي انساني بسيار بسيار باشعور و داناست؛ بسيار بسيار خلاق و هوشمند، دوستداشتني و پركشش، عميقاً آرام و با اعتماد به نفس، زنده و فعال، محكم و مقتدر، اميدواركننده و بخشنده، جذاب و اثرگذار، جاري و سيال، قدرتمند و پرنفوذ، عادل و ضد ظلم، پيوند دهنده، منحصر به فرد و ناياب، جوشان و بدون تقليد، پرانرژي و خستگيناپذير، الهامبخش، پيشبينيناپذير، متفكر، خالي از شتابزدگي، خيرهكننده، غيرخطي و چندبعدي، مطمئن و تسكينبخش، هماهنگ و همآواز با زمان، روشنبين و متعالي، انقلابي و برهمزننده وضعيت موجود، ضد توهم و تاريكيزدا و حركت دهنده.
با وجود وسعت دانايي اش، او سواد ظاهري قابل توجهي ندارد و اهميت چنداني براي آن قايل نشده است و براي مطالعه، جريان زندگي، زمين و آسمان، نشانهها و تغييرات را بعنوان بهترين كتاب توصيه ميكند.
احاطه او بر علوم باطني و تسلطي كه بر دانش اسراري دارد متحيركننده است. ايليا «ميم» بنيانگذار روحزايي (هنرهاي ماورائي) است؛ فنون و روشهايي كه براي اولين بار توسط خود او از آنها سخن به ميان رفته و تعليم داده شده است.
آموزشهاي او داراي سه جنبه ذهني، قلبي و روحي ميباشند و تماميت انسان را خطاب قرار ميدهند. اين آموزشها بر بسياري از افراد اثري عميق و ماندگار داشته است و روند زندگي و بينش آنان را كاملاً عوض كرده است. او بر گسترش فهم و بينش، به عنوان كليدي براي حل مسائل انسان، تاكيد بسيار دارد و آن را مد نظر قرار داده است. «بفهم چه ميگذرد و در چه وضعي هستي تا بداني چكار كني... تغيير زندگي به تغيير شعور است. درون خود را دگرگون كن تا در بيرون، دگرگوني واقع شود... اگر بينش خود را تغيير دهيد بينش هستي نسبت به شما دگرگون ميشود و زندگي، خود را بگونهاي ديگر بر شما آشكار ميسازد».
«بيدار شدن از خواب و هوشيارانه زيستن» يكي از مهمترين جنبههاي آموزش ايليا «ميم» ميباشد و او اين بيداري را پايان مسائل و ناراحتيهاي انسان دانسته است.
وي همچنين سخنراني بسيار قوي و داراي كلامي مسحوركننده و اثرگذار است. شايد بخشي از اين اثرگذاري، به روش و شيوه او در انتقال مفاهيم برمي گردد. «چيزي كه نميگوييد مهمتر از آن چيزيست كه ميگوييد. آنچه در بيانتان مستتر است، تاثيرش از ظاهر كلمات بكار رفته عميقتر است. ارتعاش و معنا و جرياني كه از طريق كلام و حركات خود منتقل ميكنيد، تعيينكنندهتر از شكل ظاهري آنهاست. اما اگر ايمان داشته باشيد اينطور نيست كه حتماً ديگران به كلام شما ايمان بياورند لكن ايمان را در آن لمس خواهند كرد حتي اگر خود از آن بيبهره باشند... وقتي به ديگران آموزش ميدهيد و با آنها حرف ميزنيد اما با آنها ارتباط واقعي برقرار نكردهايد مثل اين است كه با جمعي در حال حرف زدنايد كه هر يك از آنها، مشغول كاريست و همه با همديگر در حال حرف زدناند. حرفهاي شما اگر در جريان ارتباط نباشد، بياثر است حتي اگر عالمانهترين خطابهها را ايراد كنيد...
با وجود ارتباط دوسويه، كوچكترين حرفها مؤثرترين نتايج را دارد و بدون اين ارتباط حرفهاي بزرگ بياثر ميمانند».
«بهترين روش بيان كردن مؤثرتر از بهترين چيزي است كه بايد بيان شود و تعيينكننده آنست».
در سال 1375، كتابي با عنوان «جريان هدايت» (جلد اول) از مجموعه سخنراني هاي او در سن 23 سالگي منتشر شد كه با استقبال بي نظيري روبرو شد و دهها هزار نسخه از آن به شكلهاي مختلف انتشار يافت. وي بيش از 34 اثر مكتوب را كه هر كدام در نوع خود شاهكار و استثنايي محسوب مي شوند در كارنامه كاري خود دارد كه متاسفانه به علت ممانعت هاي قانوني و عدم صدور مجوز چاپ، تا كنون امكان انتشار نيافته است.
با گسترش طيف مخاطبان سخنراني هاي وي در طول سالها و اشتياق برخي شاگردان به آشناسازي سايرين با اين آموزشها، به مرور، بزرگترين NGO خاورميانه، با بيش از صد و چهل هزار عضو، با عنوان «جمعيت آل ياسين» شكل گرفت. شكل گيري اين NGO براي عده اي دستاويز تهمت هاي اينچنيني شد كه استاد فتاح اقدام به راه اندازي تشكيلات نموده است. وي اين موضوع را به صراحت ردّ كرده و بارها اعلام داشته است كه «هيچ سازماني مربوط به من نيست و من در راس هيچ تشكيلاتي نيستم». اين موسسات و تشكل ها به صورت خودجوش و در موضوعات مختلفي از جمله چاپ نشريه، انتشار كتاب، موضوعات زيست محيطي، موسسات فرهنگي، و انجمن هاي تفكري شكل گرفتند كه از جمله آنها مي توان به اين مراكز اشاره كرد:
انجمن حرفه اي متفكران و محققان، انجمن مترجمان، انجمن نويسندگان و مدرسين ياسين (پيام)، انجمن جبهه طبيعت (بزرگترين تشكل زيست محيطي در خاورميانه)، نشريات حركت دهندگان، هنرهاي زيستن، علم موفقيت، علوم باطني، هنر زندگي متعالي، موسسات انتشاراتي ياهو، حم و تعاليم حق و بسياري از تشكل هاي فرهنگي ديگر از جمله اين موارد است. كه البته برخي از آنها در طول سالهاي گذشته، به بهانه هايي واهي و در اصل به دليل ارتباط با استاد ايليا «ميم» با لغو مجوز و تعطيلي مواجه شدند. اما اين موضوع مانع افزايش روزافزون خيل مشتاقان به سوي سخنراني ها و آموزشهاي وي نبوده است.
از فعاليتهاي ديگر استاد فتاح، آموزش صدها نفر از شاگردانش به عنوان محقق، مدرس، سخنران و نويسنده است كه آثار متعددي نيز از اين افراد به چاپ رسيده و در حوزه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي فعال هستند. او به بعضي از شاگردان جملات كوتاهي را واگذار ميكند كه به هستههاي تعليمي مشهورند و آنها براساس اين جملات كوتاه به نوشتن داستان يا شرح و تفسير تعاليم باطني ميپردازند. وقتي اين جملات باز شدهاند نشان دادهاند كه معنيها و ابعاد زيادي را در خود بصورت نهفته داشتهاند.
تعليمات او مستقيماً درباره جريان زندگي است و طي آن، عموماً به احياء زندگي باطني و بازيابي روح و نور دروني (روحيافتگي و نوريافتگي) ميپردازد. او بر بيداري كامل و همه جانبه تأكيد دارد و بيداري معنوي را به تنهايي ناكافي و ناقص ميشمارد. بيداري جسم و روح، ذهن و قلب و نيز بيداري تاريخي، مذهبي، معنوي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي از جمله ابعاد بيداري متعالي مورد نظر اوست. بعضي اوقات آموزشهاي او با پيچيدگي فوقالعادهاي توأم ميشود و فرمي رياضيوار و كاملاً منطقي به خود ميگيرد. بعضي اوقات هم قلب و حس افراد مخاطب اوست و كاملاً حسي و قلبي آموزش ميدهد. گاهي هم مستقيماً و صريحاً با روح افراد ميگويد. وي در طول اين سالها دهها هزار نفر را با خدا و كلام خدا آشتي داده و نور اميد به خداوند زنده را به زندگي آنان آورده است. او ارزش روح و باطن را در آموزشهاي خود مد نظر قرار داده است:«اسب مهمتر است يا سوار بر اسب؟ و رابطه ميان روح و جسم مانند اين است. ببينيد توجه و توان خود را مصروف چه كسي ساختهايد؟ چه اندازه به اسب و زندگياش و تا چه حد به سوار بر اسب پرداختهايد؟».
نظرات ايليا «ميم»، غالباً متفاوت با آن چيزي است كه عموماً در بين مردم ديده و شنيده ميشود يا حتي آن چيزي كه به شخصيتهاي برجسته اجتماعي منسوب ميشود. اما بطور كلي ميتوان گفت كه هوشمندي عميق، هماهنگي و همسويي، در نظر داشتن شرايط زماني و مكاني و شرايط مخاطب، معنيگرايي، تازگي و گشايندگي و فرارَوي از وضعيت موجود از بارزترين مشخصات نظرات و مواضع او ميباشد.
به عنوان نمونه، در ادامه، برخي از نظرات او در موضوعات مختلف، اشاره وار آمده است:
«ازدواج با يك نفر ازدواج با سرنوشت او و شريك شدن در همه مسائل و نتايج اوست... ازدواج خطرناك است اما معلوم نيست كه خطر كردن خوب باشد يا بد. بنابراين در چنين خطركردني بايد حداكثر احتياط ممكن را رعايت كرد. اين تصميم بزرگي است كه تعيين كنندة اثر و چگونگي تصميم بعدي است؛ نوعي ريسك كردن است اما ريسكي كه آنقدر مؤثر است كه ميتواند نوع زندگي انسان را بعد از وقوع خود عوض كند.
همسري همسرّي است. پس همسران حقيقي مي بايست از اسرار همديگر و بلكه سرِّي ترين درونيات هم با خبر يا در آن شريك باشند. اگر همسري شان حقيقي است بايد بتوانند در حضور همديگر، خودشان، خودِ خودشان باشند. در ناگفته ها و ناشده هاي همديگر سهيم باشند. آن ها بايد بتوانند روح خود را بدون هيچ پوششي، بصورت عريان و بي دفاع نمايان سازند و البته ديگري هركز فكر تهاجم يا سوء استفاده از اين عرياني روحي و فاش سازي اسرار را به خود راه نمي دهد اگر همسري واقعي باشد... همسري، همدستي نيست پس با كسي كه صرفاً مي تواند همدست تو باشد و همكار خوبي برايت باشد ازدواج نكن. همسر تو مي تواند هم دست تو باشد اما هم دست تو به صرف هم دستي اش نمي تواند همسر تو باشد. همسر تو حتماً همراه و همسفر تو در زندگي است اما همسفر تو در زندگي حتماً همسر تو نيست...».
«بياحترامي ناشي از پستي و حقارت نفس است... انسان به اندازه ارزش خود براي ديگران ارزش قايل است».
«دروغگويي روش انسانهاي ترسو و بزدل است. فرومايگان سعي ميكنند با دروغ از موانع عبور كنند و همين به پليدي آنها منجر ميشود و موجب سقوط آنها ميگردد. هنر آنست كه تو بدون دروغ و براساس راستي به حل مسائلات بپردازي».
«جسم تو مانند فرزند ذهن تو است. مي تواني آن را هر طور كه مي خواهي بار بياوري، يا اينكه رهايش كني و بگذاري مثل گياه خودرو و علف هرز رشد كند. اين بچه را مي تواني مقاوم، انعطاف پذير و نرم، قوي و مستحكم و هوشمند و فعال بار بياوري و يا اينكه بچه اي ضعيف و بد اخلاق و شكننده تربيت كني».
«وقتي در زميني، مرده ها را دفن مي كنند به آنجا قبرستان مي گويند. پس وقتي كه بدن خود را با غذاهاي مرده، غذاهايي كه خالي از نور و حيات اند، انباشته مي كنيد، بدن خود را به قبرستان تبديل كرده ايد. درون قبرستان انباري از ميكروب ها و آلودگي ها و مواد متعفن است. قبرستان جاي مردگان است و نه زندگان. زندگان عموماَ در جايي هستند كه لااقل به اندازه كافي آب هست. پس به اندازة كافي آب بخوريد تا جسمتان زنده بماند. با آب كافي مي توانيد يك قبرستان را به گلستان تبديل كنيد و مي توانيد همة تعفن ها و آلودگي هاي آن را بشوييد و به آن زندگي دوباره بدهيد».
«مطمئناً اگر انسان از طبيعت حمايت كند طبيعت نيز حمايت خود را از انسان نشان خواهد داد، زيرا طبيعت زنده است و عكس العمل نشان مي دهد».
«نيروي جنسي، نيروي زندگيست. نيرويي مادر كه قابل تبديل به ديگر نيروهاي حياتي و مورد نياز انسان است. هدر دادن آن هدر دادن زندگي است و بكار بردن درست آن، بدست آوردن زندگي است... رابطة جنسي هماهنگ، سازنده، تعالي بخش و ضروري است؛ و به همين ترتيب، ارتباط جنسي ناهماهنگ، ويرانگر و تخريب كننده و ضد حيات است. غالباً آنچه در مضرات رابطة جنسي گفته شده، مربوط به ارتباط جنسي ناهماهنگ است. وقتي رابطة (جنسي) ميان دو نفر كه با يكديگر هماهنگي ندارند اتفاق مي افتد اين مثل آنست كه دو درخت غير پيوندي را به يكديگر پيوند بزنيد. نه تنها پيوند اين دو رخ نمي دهد بلكه ممكن است دو درخت خشك شوند و زندگي خود را به تدريج از دست دهند. و يا شايد، اين پيوند خود را در تغييرات ناهنجار و سرطاني متجلي سازد؛ درخت را به بيماري كشندة ظاهري يا دروني مبتلا كند و ميوه و وجود آن را فاسد و تخريب كند».
«هر چه ميتواني نكن. هر چه ميتواني در يك كار بزرگ جمع كن و آنرا به انجام برسان».
«قضاوت ميان دو نفر عموماً قضاوتي ميان افراد مختلف است زيرا در هيچ اتفاقي تنها دو نفر دخيل نيستند... وقايع علل بسيار دارند لكن فكر بشر غالباً به سطحي ترين دلايل توجه دارد از اينرو قضاوت عادلانه تنها كار خداوند است و بس».
«اگر ضروريست كه نظر دهي اما ضروري نيست كه محكوم كني، پس محكوم نكن. حداكثر به تاييد نكردن بسنده كن».
«بهترين و خوبترين انديشهها، قصدها و نيات را در درون خود بكاريد و انديشههاي باطل و موهوم، انديشههاي ضعيف و پست را انكار نماييد و به آنها پشت كنيد. زيرا افكار و انديشهها، انسان را، زندگي انسان را، اعمال و كلام انسان را، و وضعيتها را ميسازند. و قلب خود را با خوبترين حسها پر كنيد كه كيفيت و حالات زندگي از اين طريق آشكار ميشود».
او «دورانديشي و دوربيني» را به جاي «تجربه كردنهاي غيرضروري و امتحان چيزها» توصيه ميكند. «نرفته بدان زيرا گاه رفتن افتادن است و برنخواستن... راه را پيش از آنكه بروي بپيما. اول به نگاهت نه به پايت». او به امتدادهاي مختلف يك عمل، حتي در زمانهاي بسيار دور هم توجه ميكند. مشورتانديشي يكي از روشهاي تفكري مورد توصيه اوست. مشاوراني كه او پيشنهاد ميدهد كمتر از شكل انساني برخوردارند. از ديد او مشورت با گذشته و آينده، با نشانهها و با روح و قلب مهمتر از مشورت با ديگران است. «با روحات مشورت كن و به قلبت گوش بده. بگذار جسمات حرفش را بزند اما تو هميشه به آن عمل نكن».
او توجه افراد را به حل حياتيترين مسائل زندگي جلب ميكند و از توجه به مسائل پراكنده بازميدارد. «وقتي كه گرفتار تاريكي هستي، اولين نجات و راحتي، يافتن نور است. چه ميكني؟» و در جاي ديگر اينطور به آن اشاره ميكند «هنگامي كه به بيماري كشندهاي مبتلايي عاقلانهترين كار، پيش از هر كاري، پرداختن به آن است نه به كارهاي ديگر و نه حتي بيماريهاي خفيفتر».
او به اصل هماهنگي و همسويي امور توجه زيادي دارد و هر كاري را كه بدون هماهنگي با جهان انجام شود شكست خورده و زيانبار ميداند. «اينكه چه ميخواهي كافي نيست. كي و كجا و در چه شرايطي خواستن بر سرنوشت خواستن تو اثري تعيينكننده دارد. اگر زمان با چيزي موافق باشد اتفاق ميافتد... وقايع هماهنگ، اتفاق نظر جهانها را با خود دارند و اگر اين هماهنگي كائناتي در ميان نباشد، كار تو با خطر و خرابي همراه است حتي اگر بظاهر موفق شوي... وقايع خوب نتيجه برخورد موزون شعور چيزها هستند... به جهان بياحترامي نكن و به نظراتش احترام بگذار تا قصدهاي تو را محترم بشمارد».
او با هر دسته از مردم با روش متناسبي ارتباط برقرار ميكند و هماهنگ عمل كردن يكي از ويژگيهاي شاخص اوست. با شخص روشنفكر به يك روشنفكر تمام عيار مبدل ميشود و با يك شخص عامي و ساده آن چنان ساده برخورد ميكند كه انگار خودش هم از همان جماعت است. در اينطور مواردي دو آتشه ميشود يعني از مخاطب خود خيلي شديدتر ميشود. او با اينكار، مخاطبان خود را به فرا رفتن از قالبي كه در آن گرفتار شدهاند فرا ميخواند.
افراد مختلفي كه با او در ارتباط بودهاند او را با نامهاي مختلفي شناختهاند. عده اي وي را «رام الله» مي نامند. اما او مي گويد «رام الله نام من نيست. رام الله يك مفهوم است، رام الله يعني كسي كه رام و تسليم خداوند است». او بر اصل تسليم (در برابر خداوند) تاكيد بسيار دارد و آن را شاهراه مي داند.
«رستگاري و خوشبختي حقيقي تنها در وصل به وجود متعال و لايتناهي حق است و وصل به خداوند تنها با شناختن او ممكن است، خداشناسي و درك اسرار الهي ممكن نيست مگر از طريق خودشناسي و خودشناسي حقيقي بوقوع نميپيوندد، مگر با تسليم شدن فرد در برابر فرامين الهي.
قدرتمندترين و عاقلترين انسانها، كساني هستند كه در برابر خواستههاي نفس شيطاني - خودخواهي - سركش و طغيانگر هستند و در برابر خواستههاي الهي، مطيع و تسليم...
با تسليم شدن در برابر اراده الهي خود را در وجود خداوند، محو و نابود كرده و تولدي دوباره مييابيد و زندگي كردن در وجود بيكران هستيبخش را آغاز مينماييد...»
«براي دستيابي به نيروهاي شگفتانگيز و بيشمار باطني و استفاده از قدرتهاي بيكران الهي، پيامبران از قول خداوند چنين فرمودهاند: تنها راه، تسليم است...»
«هدايت ناب و كامل خداوند از آنِ كساني است كه فرمانبردار خداوند بزرگ بوده و تنها به خواستههاي او عمل ميكنند».
ميتوان گفت برآيند آرمانهايي كه او تا كنون مطرح كرده است در مفهوم عبارت «زندگي متعالي» خلاصه ميشود. بعبارتي «زندگي متعالي» هدفي است كه همه آموزشها به آن ختم ميشود و براي آن است. سادهترين مفهوم زندگي متعالي كه توسط خود او بيان شده اين است: «خوب و متعالي باش و خوب و متعالي زندگي كن». بنابراين زندگي متعالي خوبترين و كاملترين وضعيت ممكن براي يك فرد محسوب ميشود...
شايد بتوان گفت كه بزرگترين تخصص او در علم تفكر است. در حاليكه عموم مردم با يكي دو روش درباره موضوعات ميانديشند روشهاي تفكري او از نظر تعداد، بسيار و از لحاظ كيفيت، فوق العاده بوده و به تناسب موضوعات، مختلف است. او روشهاي دوازدهگانه و اصول سي و شش گانه تفكر را با احاطه كامل و تسلطي همه جانبه به شاگردان خود آموزش ميدهد. بعضي از اين شاگردان پس از گذراندن دورههاي اوليه آموزش تفكر، توانايي جهشيافته خود را در حل مسائل نشان ميدهند.
تفكر قرينهاي، موازي، فرمولياب، ضد فرمول، نشانهشناسي و معكوس، شاخههايي از آموزشهاي او در تفكر است كه مشابه آن در دانش متعارف تفكر كمسابقه يا بيسابقه است.
علي رغم اين توان عظيم تفكري و خلاقيت حيرتانگيز، او از نظر سواد ظاهري و كلاسيك اندوخته چنداني ندارد اما دانش غيركلاسيك او در موضوع انسانشناسي و روابط چيزها با همديگر، بسيار وسيع و به شدت عميق است. در واقع توانايي استثنايي او در تفكر براساس همين دانش قرار دارد.
او بيشترين الگوهاي حل مسئله را از سيستمها و ساختارهاي طبيعت و كيهان (از اتم، مولكول و سلول گرفته تا ساختار كهكشانها و سياهچالهها) ميگيرد و هر يك از موجودات طبيعت را حاوي الگويي براي حل گروهي از مسائل انساني ميداند. روشهاي الگوسازي توصيه شده او عمدتاً مبتني بر همين موجودات طبيعي و روابط ميان آنهاست.
مفهوميابي تغييرات و استخراج معاني نشانهها و وقايع يكي از كاربرديترين روشهاي او در حل مسائلي است كه ظاهراً براي آنها راه حل مجربي وجود ندارد.
«آموختن شيوة تفكر نشانه شناسي و روش تفكر تحليلي مخصوصاً براي قضات ضروريست. بدون نشانه شناسي پي بردن به واقعيت ادعا و دفاعيات دشوار است».
او معتقد است كه مسائل گوناگون با روشهاي گوناگون قابل حلاند. از نظر او نميتوان همه مسائل ذهني را به صرف آنكه ذهنياند با يك روش حل كرد. مثلاً در حوزهاي مانند تصميمگيري او از روشهاي تصميمبيني، تصميمسازي، تصميمداري، تصميميابي، تصميمشكني و تصميمزايي سخن ميگويد و روش تصميم«گيري» را براي همه انواع تصميم و انتخاب كاملاً نارسا و ناكافي ميداند.
او با دورانديشي خود به زمانها و فواصل بسيار دور از مسئله ميرود و احتمالات و امكاناتي را موردنظر و تدبير قرار ميدهد كه حتي ذهنهاي فعال ممكن است تنها به قسمتي از آن امكانات توجه داشته باشند. نگاه او به گذشته و استخراج درسهايي متناسب با مسائل موجود چنان است كه انگار گذشته حجم متراكم و در دسترسي از فرمولها و روشهاي حل مسئله است.
هوشياري او نسبت به وضعيت موجود و زمان حال به قدري زياد است كه به نظر ميرسد او به وضع موجود از نظر آگاهي كاملاً محيط بوده و كاملاً از بالا به مسائل نگاه ميكند. كاملانديشي و درونبيني وقايع از نكات شاخص شيوه تفكري اوست. او در حل مسائل، روش و نگاه خاصي دارد.
«نرمي كليد مسائل است. با «نرمي» موانع را از سر راه برداريد. «سختي» به شكستن ميانجامد».
«وقتي كه معتقد هستيد هر مشكلي راه حلي دارد، يك سوم مسئله را حل كردهايد و آنگاه كه مطمئن ميشويد جواب هر مشكلي در خودِ آن است، ثلث ديگر را. ثلث آخر با سعي و تلاش حل ميشود».
«مشكل تا وقتي مشكل است كه به آن چسبيدهايد. اگر مسئله را رها كنيد تا در كهكشانهاي آگاهي و انرژي وجود سير كند، انرژي و آگاهي لازم را براي حل خود خواهد يافت».
«مسائل را به امكانات و فرصتها مبدل كن».
«قبل از آنكه با مقاومت مواجه شوي مقاومت را از ميان بردار».
خلاقيت و آفرينندگي او در ارائه روشها و راهها و پاسخهاي بديع و استثنايي، او را به متفكري خلاق و تمام عيّار بدل ساخته است كه اين احساس را به ذهن متبادر ميكند كه او دريايي از قوه خلاقه را در خود دارد.
نمونههاي زيادي رخ داده است كه گوياي دانايي متفاوت و خارقالعاده او ميباشد. او بارها از آينده خبر داده است. خبرهاي دقيقي كه عمدتاً پيشبينيناپذير بودهاند... زاويههاي نگاه او به موضوعات به اندازهاي است كه انسان را گيج و مبهوت ميكند. «... چشم ميتواند جهات مختلف را ببيند و با گردش سر در همه جهات نگاه كند. هوشياري نيز همينطور است و انواع بسياري دارد اما اكثر انسانها تنها چند وضعيت ابتدايي آن را تجربه ميكنند و اين به چشمي ميماند كه تنها قادر است روبروي خود يا جلوي قدمهايش را ببيند و چه بسا از اين هم كمتر...».
او ميداند چه ميگويد و چه ميكند و شايد به همين دليل با دقت تمام ميگويد. اوقاتي كه از او سؤال شده به اصليترين سؤال فرد پاسخ گفته نه حتماً به ظاهر سؤالي كه از او پرسيده شده است. «مردم از مهمترين سؤالات خود غافلند و به جزئيات بيهوده ميپردازند. از ميان سؤالات بسيار، چه كسي ميداند كه حالا مهمترين سؤال زندگياش چيست و چه كسي در جستجوي پاسخ آن است؟ اگر اكنون به حساسترين سؤال زندگيتان بپردازيد، از اين وضع عبور ميكنيد».
بعضي مواقع به سؤالات يكساني كه از جانب افراد مختلف و در زمانهاي مختلف بيان شده جوابهاي كاملاً متفاوتي داده است. جوابهايي كه تعيينكننده بودهاند. اين نشان ميدهد كه دانايي او جاري و زنده است و برخلاف روش عمومي كه متكي به حافظه است براساس حفظيّات و تقليدها نيست.
او عميقاً وضع و حال كساني را كه به آنها توجه دارد درك ميكند و اينكار را غالباً از طريق همذاتپنداري انجام ميدهد. يكي از روش هاي اصلي او در دانستن، همين همذاتپنداري است. يعني خود را بجاي ديگري قرار ميدهد و از درون او به تجربهاش ميپردازد. ميتوان گفت كه او يك متفكر عالي و استثنايي است اما در مواقعي آنقدر حسي عمل ميكند كه يك هنرمند خارق العاده به نظر ميرسد. در مواقعي تماماً قلب و در وقت ديگري به شدت عقلاني ميشود... اين به شرايطي بستگي دارد كه در آن قرار ميگيرد ولي در هر حال هوشمندي و خردمندي او به شدت عميق و حيرتانگيز است. در مواقعي حكمت و دانايياش آنقدر با دانش مرسوم در تناقض قرار ميگيرد كه حركاتش نامعقول به نظر ميرسد و براي يك قاضي عجول، شايد ديوانگي باشد. دانش او در علوم باطني و در موضوعاتي كه به اسرار مربوط ميشوند در مقايسه با دانش متعارفي كه در كتب مربوط ديده ميشود مثل بركه و درياست. چه از نظر عمق، چه وسعت، چه تنوع، چه عظمت و چه محصولات. در موضوعات باطني او غالباً از جايي شروع كرده كه ديگران تمام كردهاند و اين يكي از توصيههاي اوست. «از جايي آغاز كن كه ديگران تمام كردهاند. در تحقيق، بگذار طي شده، طي شده باشد».
فهم و نگاه متفاوت او در حيطه هاي مختلفي خودنمايي مي كند. وي داراي فهمي بسيار عميق درباره وجوه باطني قرآن و متون مقدس است و تفاسيري كه از اين متون ارائه مي كند حاوي معاني دروني و باطني آنها و گوياي نگاه و بينش متفاوت اوست.
«اصل درخت در هسته آنست كه ريشهها و شاخهها و ميوهها هم از آن ميرويند و در آن مستترند. هسته اصلي قرآن هم در كتابي مخفي است و آن كتاب در كلماتي از قرآن پنهان است. آن كلمات جز بر اهل سرّ گشوده نميشود و هر گاه گشوده شود نور تجربه ميشود. قرآن روح و قلب دارد اما اكثر قرآنخوانان تنها با لباسي كه بر جسم قرآن است و نه حتي جسم قرآن، سر و كار دارند».
ايليا «ميم» همچنين استادي مسلم در روش هاي درمانگري است و توانايي فوق العاده اي در شفادهي دارد. اگرچه او به كار شفاي بيماريها نپرداخته است اما وجود چند تجربه انگشتشمار از قدرت او در شفاي بيماريهاي لاعلاج كه از نظر علم پزشكي غيرممكن بوده است، وي را به شفاگري بي نظير بدل ساخته است.
از ديگر ويژگي هاي او كلام زنده و خلاق است. همراهان او با استناد به شواهد و تجربههاي زيادي كه اتفاق افتاده است دربارهاش ميگويند كه كلام او داراي قدرت تغييردهنده است و اوضاع را تغيير ميدهد... «كلام قلمي است كه به آن ميتوان سرنوشت را رقم زد پس بدان چه ميگويي و خوبترين را بگو تا خوبترينها بر تو واقع شود». شايد بتوان گفت كه علت اثر كلام او، زنده و روحدار بودن آن است...
تجربه هاي متعدد در ارتباط با او نشان داده اند كه او مسائل زيادي را با يك روش و از طرفي يك مسئله را با روشهاي متعددي حل ميكند. او به نحو حيرتانگيزي خلاق است و خلاقيت يكي از شناختهشدهترين ويژگيهاي او ميباشد. در انديشه، كلام، نظرات، رفتارها، برنامهها، ادبيات بياني، ديدگاهها، تعليم، روشهاي تعليم و همه ابعاد زندگي و حركت او خلاقيت و آفرينندگي موج ميزند. تعليمات او جوشيدهاند و جمعآوري نشدهاند يا محل اتكايشان حافظه و دانش گذشته نيست. كاملاً مشخص است كه كارهاي او حالت جوشش دارند. او به انتخاب خوبترين چيزها و همچنين به دانستن مفهوم چيزها و وقايع توجه زيادي دارد.
در آموزشهاي او پاسخگويي به گروهي از سؤالات كه به آن سؤالات بنيادي زندگي گفته ميشود يكي از ضروريترين كارهاست. من كيستم؟ در چه وضعيام؟ به كجا ميروم؟ اشتباهات و ضعفهايم چيست؟ چه خطراتي در كمين من است؟ چه فرصتها و امكاناتي دارم؟ مسئوليتم چيست؟ چكار بايد بكنم؟ از جمله اين سؤالات است.
«اينكه چه كسي هستيم، مهمتر از آن است كه تا به حال چكار كردهايم. پاسخ انسان به «من كيستم؟» تعيينكننده نوع و سطح زندگي اوست. بنابراين براي تغيير زندگي و سرنوشت، ميبايست «هستمِ» خود را تغيير دهيد و بودن خود را دگرگون كنيد».
«تصويري كه ازخود داريد، تعيين كننده تصويري است كه ذهن هستي از شما دارد».
وي با تسلطي كامل در حيطه هايي از جمله انواع روش هاي علم موفقيت، روشهاي توانمندسازي و افزايش كارايي مغز، گسترش هوشياري و بسياري حيطه هاي مرتبط با توانمندي هاي ذهني و دروني انسان، به ارائه روش ها و راهكارهايي بديع پرداخته و آن را به عده اي از شاگردانش نيز آموزش داده است. همچنين او تئوري هاي بنيادي را طرح و تبيين نموده است كه يكي از مهمترين آنها دكترين هماهنگي است. موضوع بسيار پيچيده و پردامنهاي كه به سادگي بيان شده است. از نظر او هماهنگي، كليد توفيق است و اين توفيق، در همه امور تعميمپذير است. به عبارتي توفيق يك نظام سياسي، ديني، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، بيش از هر چيز، به اندازه هماهنگي آن با شرايط و مخاطبان وابسته است. از اين نظر روشهاي پيشنهادي او، اساساً روشهايي غير مطلقگرا و ديناميك ميباشد.
تمامي اين مطالب گوياي آن است كه وي داراي شخصيتي چندوجهي و داراي ابعاد بسيار است.
از ديدگاه همراهانش، جواب او به مسائل گوناگون زندگي بشر كامل و همه جانبه است. آموزشهاي او ابعاد متعددي دارد بطوري كه در زمينههاي مختلف زندگي قابل تعميم است و ميتوان از تفسير آنها در شرايط مختلف به راهحلها رسيد...
از مجموعه اين شواهد به نظر ميرسد كه او از بزرگترين پديده هاي شعوري قرن حاضر باشد. اين موضوع كاملاً قابل اثبات و امتحان است. واقعيت او غير قابل انكار و ترديد است. او هنوز در دسترس است و هر آنچه را تاكنون توانسته، اكنون نيز مي تواند انجام دهد و اين خود بزرگترين شاهد بر اثبات اين سخنان است.
اما، پيش از پايان سخن، او را از زبان خودش بشناسيم: [4][4]
«من يك انسان معمولي هستم نه معجزه گر هستم نه فوق بشر و نه كمتر از انسان. نه قديس هستم و نه حتي آنطور كه مي گويند مذهبي و باتقوي. نه روحاني ام، نه زاهد، نه مرجع و نه مراد... در اين زمان ادعاهاي وحدانيت، نبوت و امامت از جانب هر كسي باطل است...
هيچ چيزي در من حلول نكرده و من هم در كسي حلول نكرده ام. هر چيزي كه درباره يك انسان طبيعي صادق است درباره من هم هست. موهوماتي كه درباره ام مي گويند مردود است، چه آنهايي كه بيش از حد مرا بزرگ مي كند و چه آنهايي كه بيش از حد كوچك. مثل همه، من هم بارها گناه كرده ام و از خطر گناه و نفسانيات و وسوسه ها بر حذر نبوده و نيستم...
مي گويند دعاي من مستجاب است اما هر كسي كه به واقع دعا كند دعايش مستجاب مي شود، اين قول مكرر خداست. دعا به ايمان مستجاب مي شود...
من نه غيب دان هستم و نه دانشم را از غيب آورده ام. از كودكي به تفكر و تحقيق و مشاهده مشغول بوده ام و غالباً از همين راه آموخته ام. از همان كودكي تحقيق و تفكر درباره مفاهيم قرآني و كتب مقدس مرا به سوي خود مي كشيد. خواندن كتاب مقدس چيز هايي را در روح تو زنده مي كند كه از هيچ طريق ديگري زنده نمي شوند… در نوجواني با بعضي از بزرگان علوم باطني و حيطه روحي برخورد داشتم... و اينگونه بود كه پس از مدتي، با اتكاء به كلام خداوند و از بطن آن، به ابداع و استخراج فنون و هنرهاي ماورائي پرداختم و آنچه را يافتم به اندكي آموزش دادم...
يادم نمي آيد كه هرگز معجزه اي از من سر زده باشد، اگر هم اتفاقات عجيبي در اين سالها افتاده مربوط به شخص من نيست و اگر مواردي از اعمال غير عادي مربوط به شخص بوده كاريست كه از هر انساني با دانستن روش و دانش آن بر مي آيد و ارتباطي به معجزه يا سحر يا چيزهاي مشابه ندارد...
ميگويند من هر كاري را ميتوانم انجام دهم ولي من تنها كاري را انجام ميدهم كه مجاز به انجام آنم... گاهي چيزهايي ميگويند كه من نگفته و نميگويم. ميگويند من همه چيز را ميدانم اما واقعيت آن است كه من تنها از چيزهايي باخبرم كه بايد... من تسليم و خدمتگزار خدا هستم و اين را هويت اصلي خودم مي دانم. اين تمام نيت و سعي من است...
تعليماتي كه به شما دادهام درباره هيچ دين و فرقهاي نيست. يافتم و ديدم و آموختم و به شما تعليم دادم. اين نه درباره شريعت است نه طريقت. من بصراحت اعلام كردهام كه معلم دين و مذهب نيستم. روحاني هيچ يك از اديان هم نيستم. من در خانواده اي غير مذهبي به دنيا آمدم و به دليل علاقه به ناشناختگي و ناشناخته زيستن هرگز نگذاشتم كه ايشان يا آشنايان ديگر شناخت واضحي درباره ام داشته باشند و بلكه متاسفانه از شناخت آشفته و متناقض آنان درباره خودم ناراحت نبودم. از دوازده سالگي خانواده من به دوستان من بدل شدند... هرگز از مواد مخدر، مشروبات الكلي، سيگار و چيزهاي مشابه استفاده نكرده ام. هرگز نام خدا و كلام خدا را به دروغ آلوده نكرده ام و نه ديگران را نيز به آن وا داشته ام. من مثل همه مي خورم، مي خوابم، مريض مي شوم، مي خندم، گريه مي كنم، و همه كارهاي مشابه. از كودكي تا امروز با بيش از يك دختر دوست بوده ام... مي گويند من هرگز مطالعه نكرده ام اما من سالها قرآن، كتب مقدس و احاديث را مطالعه كرده ام و گاهي نيز كتاب هاي ديگر را...
اميدوارم خود اين حرفها ديدگاه دوستان و دشمنان را روشن تر كند و به توهم بيشتر منجر نشود...
من به دنبال مريد نيستم و مريد و مرادبازيهاي مرسوم را خطا ميدانم... من قصد ندارم كسي را به خود وابسته كنم و هرگز نيز به بيعدالتي دست نخواهم زد. بارها گفته ام كه اگر به شخصِ معلم تسليم شويم دچار انحراف شدهايم، ميبايست پذيراي تعاليم او باشيم. يعني ارزش شخصي او در نزد ما به دليل جرياني باشد كه حامل آن است نه اينكه ارزش و عظمت تعاليمش به دليل شخص او باشد. در حالت اول ما خداپرستيم و در حالت دوم انسانپرست يا به بياني خودپرست. تسليم فرديت يك انسان بودن، تصوير ديگري از خودپرستي و شيطانپرستي است، اين شكلي از كفر و بتپرستي است... تنها و تنها از خداوند متعال، پروردگار زنده و حاضر پيروي كنيد. تابع حق باشيد. حق واضح و روشن است و باطل تاريك و مغشوش... مهم نيست كه من كيستم يا ديگري كيست. هيچ كس جز خداوند مهم نيست و مهمترين كار، شناخت اوست پس در همين تلاش كنيد. مهمترين كار، جلال خداوند و آشكاري حضور اوست؛ پس به مهمترين كار مشغول شويد كه غير از اين هر كاري بيارزش و نابودكننده است...
ارزش هر انسان به اندازه شعور اوست و انسان در پشت كلام خويش پنهان است. اين را امير مومنان علي (ع) مي فرمايد، پس آنچه ديگران درباره انسان مي گويند نمي تواند مبنا باشد مگر شعور او و كلام او و محصول و ميوه او كه مسيحا فرمود: درخت را به ميوه اش مي شناسند».
گروه تحقيق و مستندسازي ياسين
زمستان 1385
[1][1]منظور از عبارت روح خدا كه در اين نوشتار آمده است منطبق بر كلمه روح القدس يا روح الامين و ساير كلمات مشابهي كه در اديان آمده است، نيست.
[2][2] مطالبي كه با قلم متفاوت در «گيومه» آمده اند غالباً برگرفته از متن سخنراني هاي عمومي ايليا «ميم» (جريان هدايت الهي – جلد دوم) و همچنين متن بيانيه دفتر روابط عمومي استاد فتاح، مورخ بهار 1379 مي باشند.
[3][3] - راما كريشنا، مربوط به قرن نوزدهم ميلادي
[4][4] مطالبي كه در ادامه مي آيد، گزيده اي از سخنان ايليا «ميم» مي باشد كه در يك جلسه نيمه خصوصي در پاييز سال 1385 بيان شده است.
نظر دهید