ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

خطا
  • JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 266
Category شرح برخوردها خواندن 4542 دفعه

جدال بین جام جم و وزارت اطلاعات

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با انتشار ویژه نامه رایگان کژراهه، وزارت اطلاعات را متهم به استفاده وسیع از مغزشویی کرد.

صاحب امتیاز محترم روزنامه جام جم، جناب آقای بیژن مقدم

سلام علیکم

موضوع ویژه‌نامه کژراهه هم موضوع پیچیده‌ای است. واقعیتش چند روز است که فکر می‌کنم هدف از انتشار آن چه بوده و فرضیات متناقض و گاه غیر معقولی به نظرم می‌رسد.

دیشب به پهلوی چپ دراز کشیده بودم و داشتم با فکر و خیال شما به خواب می‌رفتم که یک تئوری جدید به ذهنم رسید. آخر در ایام انتخابات آدم همه چیز را سیاسی می‌بیند. به نظرم آمد که یا این ویژه نامه کار صدا و سیماست و با آن خواسته‌اید وزارت اطلاعات را نابود کنید! و یا کار بچه‌های گمنام وزارت اطلاعات است و با آن خواسته‌اند صدا و سیمای شما را نابود کنند. و یا شاید هم کار برخی دیگر باشد و خواسته‌اند وزارت اطلاعات و صدا و سیما را یکجا نابود کنند. قبول دارم که تئوری عجیبی است ولی من هم استدلال‌هایی دارم، آقای مقدم!

مصدع اوقات شدم چون فکر کردم شاید مایل باشید که استدلالم برای فرضیه اول را بخوانید:

همان دیشب که به پهلوی چپ خوابیده بودم فکر کردم شاید شما اساسا عامل دستگاه‌های امنیتی خارج از کشور باشید و خواسته‌اید زهر خودتان را به نظام بریزید. تصدیق می‌کنم که اگر این تئوری صحیح باشد، خیلی ظریف عمل کرده‌اید. برای بررسی شواهد من برای طرح این تئوری، در کنار مطالبی که تاکنون درباره ویژه نامه وزین و ارزشی کژراهه نوشته‌ام اضافه بفرمایید، آنچه را از این به بعد خواهم نوشت، ایضا!

جناب آقای بیژن مقدم!

شما در آخرین مقاله ویژه نامه، با استناد به کتاب «فرقه‌ها در میان ما»، از شش شرط سینگر یاد کرده‌اید. شما که خودتان می‌دانید چه کار کرده‌اید اما برای یادآوری عرض می‌کنم که خانم سینگر انجام پروسه شستشوی مغزی (که به آن مجاب سازی روانی نیز می‌گوید) را یکی از نشانه‌های اصلی جریانات فرقه‌ای می‌داند. پشتوانه تحقیق می‌دانی ایشان نیز به زمان جنگ کره باز می‌گردد. در آن زمان مشکل وزارت دفاع ایالات متحده این بود که نیروهای کره‌شمالی (بخوانید کمونیستها) چه بلایی به سر سربازان اسیر آمریکایی می‌آورند که اینها پس از دوره اسارت، با یک شخصیت جدید و با اعتقادات ۱۸۰ درجه متفاوت از قبل در جامعه ظاهر می‌شوند. این موضوع منجر چند برنامه تحقیقی گسترده شد. یکی از آن‌ها برنامه به‌غایت غیر انسانی و کثیفی بود (با نام مستعار MK-ULTRA) که مرکزیت راهبرد آن در سازمان تازه تاسیس شده سیا مستقر بود و بعدها بخشی از آن در کتاب «سیا و کنترل ذهن» منتشر گردید (این کتاب ترجمه و در ایران منتشر شده است). خانم سینگر هم به شهادت بیوگرافیش، به واسطه تحقیقات در همین موضوع وارد همکاری با وزارت دفاع ایالات متحده گردید.

جناب آقای مقدم!

همه این توضیحات را دادم تا روشن کنم که مصادیق ذهنی خانم سینگر از روند شستشوی مغزی (یا مجاب سازی روانی) چیست. البته ایشان بعدها تحقیقاتشان را ادامه دادند و به مرور زمان فرم‌های ظاهرا نرم‌تر و در اصل پیچیده‌تری را نیز استخراج کردند، اما همین فرم‌های جدیدتر نیز بر همان پایه‌های تئوریک باقی مانده از جنگ کره استوار بود.

خانم سینگر چکیده تحقیقاتش در خصوص شستشوی مغزی را تحت عنوان شش شرط سینگر در کتاب «فرقه‌ها در میان ما»، همان کتاب مقدس شما در امور «اداره ادیان و فرق»! آورده است. به شما قول می‌دهم که هر کس به قول حوزوی‌ها «خالی الذهن» شش شرط سینگر را بخواند، شک نمی‌کند که درباره وزارت اطلاعات نوشته شده‌اند. باور نمی‌فرمایید؟ پس در ابتدا شش شرط سینگر را مجددا مطالعه بفرمایید:

شش شرط سینگر

"شرایط زیر فضای لازم برای به اجرا درآوردن پروسه‌های بازسازی فکری را به وجود می‌آورند. به میزانی که این شرایط وجود داشته باشند، سطح محدودیتهای تحمیل شده به وسیله فرقه و تاثیرات کلی برنامه مربوطه افزایش می‌یابد ... حقه به کار گرفته شده اینست که برنامه بازسازی فکری به صورت یک گام در هر نوبت به پیش برده می‌شود به طوری که فرد متوجه نشود که او در حال تغییر کردن است."

به عبارت دیگر، از نظر نهایت المنتهای شما در امور فرقه شناسی، هرچه این شش شرط بیشتر برقرار باشند، سازمان عمل کننده به آن، فرقه‌تر است. سپس خانم سنگر به توضیح این شش شرط می‌پردازد:

    فرد را نسبت به اینکه یک برنامه کار برای کنترل و ایجاد تغییرات در وی وجود دارد، در نا آگاهی کامل نگاه می‌دارد.
    محیط زمانی و فیزیکی را کنترل می‌نماید (ارتباطات و اطلاعات)
    یک حس ناتوانی، ترس و وابستگی به وجود می‌آورد.
    رفتارها و برخوردهای سابق را سرکوب می‌کند.
    رفتارها و برخوردهای جدید ایجاد می‌نماید.
    یک سیستم منطق بسته را به وجود می‌آورد.

آقای مقدم!

این هم از خواست خداست که چند ماه پیش یکی از دوستانم، مجموعه‌ای از خاطرات منتشر شده کسانی را که مدتی میهمان نهادهای امنیتی، و بخصوص بند ۲۰۹ بوده‌اند، برایم جمع‌آوری کرده بود. این را اضافه کنید به مجموع دانسته‌های خودم در این خصوص و حداقل یک نمونه شاهد زنده و حاضر (آقای ک. ف) که اتفاقی شبیه آنچه در دهه ۱۹۵۰ در کره رخ می‌داد، برایشان رخ داد. به چه نتیجه‌ای می‌رسید؟ من که به طریقه علمی و با استناد به مرجعی که خودتان با هزینه بیت المال بر آن مهر تایید گذاشته‌اید به این نتیجه می‌رسم که وزارت اطلاعات یک فرقه، آن هم از نوع بسیار مخرب و خشن آن استُ چرا که شش شرط سینگر کاملا درباره اش صدق است. آفرین! واقعا که گل کاشتید، برادر!

آقای مقدم!

لطفا مرا از توهم درآورید! نمی‌دانم چرا شرط‌های اول و سوم خانم سینگر مرا به یاد انواع و اقسام بازی‌های بازجوها (که خودشان دلشان می‌خواهد بهشان بگویند کارشناس!)ی وزارت اطلاعات می‌اندازد. در انفرادی هستی و ظاهر کار اینست که قرار است از تو تحقیقات شود. تحقیقات هم معنایش بازجویی است. تا اینجایش درست. اما حین همین بازجویی‌ها مدام با روان آدم بازی می‌کنند: می‌گویند می‌خواهیم آزادت کنیم، نمی‌کنند! می‌گویند قرار است اعدامت کنیم، نمی‌کنند! می‌گویند رفیقهایت همه چیز را گفته‌اند، بعد می‌بینی که نگفته‌اند! می‌گویند فلانی هم دستگیر شد، بعد می‌بینی که نشد! می‌گویند تنها شده‌ای، بعد می‌فهمی نشده‌ای! می‌گویند با تو کار داریم، ۱۵ – ۱۰ روز پیدایشان نمی‌شود! می‌گویند فعلا کاری باهات نداریم، دمب ساعت سراغت می‌آیند! می‌گویند ما به زندگی خصوصی افراد کار نداریم، دارند! باهاشون همکاری می‌کنی، رفتارشان باهات خوب می‌شود! باهاشون همکاری نمی‌کنی، یک ماه سراغت نمی‌آیند! از سلول بغلی صدای زن در حال جیغ کشیدن می‌آید، بعد می‌فهمی در بند مردان هیچ زنی وجود ندارد! قرآن می‌خواهی، نمی‌دهند و ... خانم سینگر در کتابش نام این کارها را برنامه کار دوگانه گذاشته است و در این مثال خاص منظورش کارهایی است که به ظاهر در روند بازجویی انجام می‌شود اما هدف در هم شکستن ساختار روانی فرد و آماده کردن او برای پذیرش عقاید جدید است. بعد از یکی دو ماه که در این شرایط گیر کردی و هیچ اطمینانی به سرنوشت خودت و اینکه چه خواهد شد نتوانی داشته باشی، همانطوری که خانم سینگر هم گفنه، یک حس ناتوانی، ترس و وابستگی در تو به وجود می‌آید، طوری که خدا خدا می‌کنی صدای پای نگهبان را بشنوی که برای بردنت به بازجویی می‌آید، همان چیزی که اولش ازش فرار می‌کردی! واقعا که عجب غیبگویی است این خانم سینگر!

آقای مقدم! اگر اشتباه می‌کنم، روشنگری بفرمایید! نمی‌دانم چرا شرط دوم خانم سینگر مرا به یاد انفرادی‌های بند ۲۰۹ می‌اندازد. یک اتاق حدودا ۲ در ۳، با یک موکت در کف که ارتباطش با بیرون فقط از طریق یک پنجره کوچک رخ برقرار می‌شود. نه روزنامه، نه تلویزیون، نه کتاب و نه حتی ملاقات. نهایت آرزوی زندانی در این شرایط هواخوری است، اتاقی شبیه به همین با این تفاوت که سقف ندارد! در این مدت اگر جنگ جهانی چهارم هم شروع شود، خبر نمی‌شوی ...

نمی‌دانم چرا شرط‌های چهارم و پنجم خانم سنگر، مرا به یاد (ک. ف) می‌اندازد. کسی که طی یک پروسه حدودا دوماهه در ۲۰۹، اعتقادات قبلیش را که طی ده – دوازده سال پذیرفته بود، رها کرد و به اعتقادات جدیدی رسید. این مثال خیلی زنده‌اش است والا لابد شما مثال‌های بیشتر و بهتری برایش سراغ دارید. جناب آقای مقدم!

و نمی‌دانم چرا شرط ششم خانم سینگر، مرا به یاد آن لحظاتی می‌اندازد که برای خودت هیچ حقی قایل نیستی! نه می‌توانی درخواست وکیل کنی و نه می‌توانی برگه تفهیم اتهامت را ببینی! لحظاتی که با آدم از موضع بالا برخورد می‌شود؛ ما کاملا درست می‌گوییم و تو کاملا در اشتباهی! ما همه چیز می‌دانیم و تو فریب خورده‌ای بیش نیستی، ما بر حقیم و تو باطل، ما چنینیم و تو چنان و ... و آدم جرات پاسخ‌گویی به این همه توهین را ندارد، چرا که پاسخ دادن همان و ده بیست روز دیگر در انفرادی ماندن همان!

شما با این کژراهه تان معلوم نیست چه تعداد آدم را به این نتیجه رساندید که شش شرط علمی و کلاسیک سینگر به تمام و کمال درباره وزارت اطلاعات صادق است و بنابراین وزارت محترم اطلاعات یک فرقه دولتی است.

آقای مقدم، اگر اشتباه می‌کنم، ابلاغ بفرمایید! با این شواهدی که طی این نوشته و سه نوشته قبلی ارائه کردم، من فکر می‌کنم که ممکن است شما عامل صهیونیزم جهانی باشید،
و من ناچارم بر اساس قولی که داده بودم کار را متوقف بر یافته‌های خودم نکنم. شما که خبر دارید اما اگر منکر می‌شوید، برایتان مجموعه‌ای از خاطرات افراد آزاد شده از بند ۲۰۹ و سایر بازداشتگاه‌های امنیتی را لینک می‌دهم. به نظر شما کمی عجیب نیست که در همه خاطرات که در زمان‌های مختلف و توسط افراد مختلف نوشته شده، یکسری شاخص کلی و عمومی، از همان دست که خانم سینگر ذکر کرده، تکرار و تکرار می‌شود؟ آیا معقول است که بگوییم همه‌اش صحنه سازی عناصر ضد انقلاب و سیا و موساد و ام آی سیکس و .... بوده است؟ من که نمی‌توانم چنین چیزی را باور کنم.

اما شما فعلا خوب روی این فرضیه فکر کنید و دفاعیاتتان را آماده کنید، سری هم به هیئت نظارت بر مطبوعات بزنید، بد نیست! شاید خبری باشد.

در نوشته بعدیم به فرضیه بعدی خواهم پرداخت.

نظر دهید

0

ما 32 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

FacebookMySpaceTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksLinkedin

عضویت در خبرنامه سایت

captcha 

همه حقوق نزد وبگاه معرفی استاد ایلیا «میم» رام الله محفوظ است © 2016.