خانه آتش
خانهای آتش گرفته، امّا هنوز به طور کامل ویران نشده است. افرادی در خانه خوابیدهاند. مأمور نجات به داخل خانه میآید. اولین کاری که باید انجام شود اینست که افراد را از خواب بیدار کرد. نمیشود همه را کول گرفت و بیرون آورد یا مادامی که در خوابند به آنها تکالیف مختلف داد...
اولین کاری که نجاتدهنده میبایست انجام دهد بیدار کردن از خواب است. این اولین مرحلهٔ نجات و رهایی است. او فریاد میزند. میگوید: "بیدار شوید، مرگتان نزدیک است." عدهٔ بسیار کمی میشنوند و بیدار میشوند. بعد فریاد میزند: "بیدار شوید، ای خفتگان، خواب شما، مرگ شماست." عدهٔ دیگری بیدار میشوند. امّا با بقیه چکار میکند؟ رویشان آب میریزد، حتّی اگر شده کتکشان میزند و با خشونت رفتار میکند. گله میکنند: استاد، چرا اینقدر به شدّت و با خشونت برخورد میکند!!! اول میگوید منی را، خودبینی، خودخواهی و خودپرستی... را رها کنید. از هر هزار شاید یکی پیام او را دریابد. بعد فریاد میزند، از هر صد نفر، شاید یکی. سپس با فشار، با قدرت تمام، حتّی اگر شده با خشونت، نعره میزند: "رها کنید این من را. این شیطان را. این تاریکی و این خانه رنج و نابودی را"...
با همهٔ این اتفاقات، این تذکرات پرمحبت، فریادها، نعرهها و خشونتها و فشارهای استاد، سرانجام تعداد کمی از این خفتگان بیدار میشوند. برخی فوراً بیدار میشوند. برخی دیرتر و بعضی پس از عمری. آنها که زودتر بیدار میشوند زودتر از این خانهٔ رنج و نابودی، از خانهٔ آتش بیرون میروند و آنها که دیرتر بیدار میشوند البته که از این رنج و آتش دیرتر خارج میگردند...
عدهٔ زیادی با وجود همهٔ تلاشهای نجاتدهندگان (انبیاء و اولیاء حق) هنوز در خوابند. این عدهٔ زیاد، نخوابیدهاند بلکه مردهاند. آنها که خوابشان بسیار عمیق و نزدیک به مرگ بود بالاخره با همهٔ تدابیر نجاتدهنده بیدار شدند، امّا امکان بیدار شدن از خواب برای این گروه دیگر وجود ندارد.
البته نجاتدهنده، توان و توجه خود را به زندگان معطوف میسازد و اهمیت چندانی به مردگان نمیدهد حال شاید قصد داشته باشد، آنها را اگر شد، حدّاقل در گور بگذارد...
حتّی در بین این مردگان هنوز چند نفری بودند که آرزوی رهایی و زندگی حقیقی را داشتند. واقعاً داشتند. امّا آنقدر از هوای آلوده استنشاق کرده بودند که بر اثر مسمومیت شدید، مرده بودند. ایمان به خداوند و محبت به او درقلبشان بود. آن کس که به خداوند عشق میورزد و حدّاقل در نیتش تسلیم اوست دیگر نمیمیرد و بالاخره نجات پیدا میکند. و این عده از مردگان، از آن گروهند.
درست است که روح از بدنشان جدا شده امّا ارتباط روح با این تن، هنوز قطع نشده. ریسمان نقرهای پاره نشده. هنوز مُهر نخوردهاند، اگر قطع میشد، دیگر هیچ نجاتدهندهای نمیتوانست نجاتشان دهد.
نجاتدهنده، از آنجا که به خوبی “علائم مرگ و زندگی” را میداند و میشناسد، متوجه این گروه از مردگان میشود، تشخیص میدهد مرگ اینها کاذب است. هنوز به طور کامل نابود نشدهاند (مُهر نخوردهاند) پس شروع میکند به نجات دادن اینها، از هر وسیله، تکنیک و یا روشی که تاکنون آموخته استفاده میکند. از پاراتکنیکها هم استفاده میکند. به دفعات مختلف به او شوک الکتریکی میدهد. در دهانش دارو میریزد، تنفس مصنوعی میدهد، نقاط حساس را فشار میدهد، ماساژ میدهد، اگر لازم باشد با چاقو بدنش را پاره میکند تا شاید خون حیات جاری شود خلاصه نجاتدهنده به هزار روش و تدبیر دست میزند تا شاید از جدا شدن کامل روح، از مرگ کامل این گروه جلوگیری کند و بالاخره موفق میشود زیرا او انتخاب خداوند است و خداوند بهترینها را برمیگزیند...
حالا دقایقی گذشته است. این دقایق در زندگی انسانها ممکن است دهها سال باشد، گروهی بیدار شدهاند. برخی کاملاً بیدار هستند و برخی هنوز بیداریشان آلوده به خواب است.
تعداد زیادی مردهاند. اینان کاملاً مرده و نابود شدهاند. او از زندگی این گروه کاملاً جدا شده. اینان آگاهانه، دشمن خدا بوده و برخلاف نظر او رفتار میکردند...
مرحلهٔ اول، بیدار شدن از خواب است. حالا نجاتدهنده آنها را که بیدار شدهاند، از خانهٔ آتش، از منزل رنج و نابودی، از سرای مرگ و غفلت خارج میکند. این خروج از خانه و ورود به فضای زندگی، به بیرون از آتش و نابودی، گام دوم است...
ادامه دارد
منبع: جریان هدایت الهی
نظر دهید