زنجیرهای اسارت، تعلّق و وابستگی
یکی از اساسیترین موانع ظهور حقیقت و قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی، تعلّقات و وابستگیهاست. داشتنیهای درونی و بیرونی. به راحتی نمیتوانیم از دلبستگیهای خود جدا شویم. هرچقدر داشتنیها و دلبستگیهایمان بیشتر باشد، حرکت در مسیر هدایت الهی مشکلتر است...
تعلّق داشتن یعنی دربند بودن، به اسارت درآمدن، وابسته شدن، اینکه بودن یا نبودن چیزی برایمان مهم است...
مال (پول و مادیات (همسر، فرزند (و...) انواع مشغولیتها و سرگرمیها، انواع اعتیادها (و...) از جمله بارزترین تعلّقات بیرونی است.
امّا چرا تعلّقات در برابر جریان هدایت الهی مانع محسوب میشوند؟
ببینید، انسان دارای میزان معینی انرژی است. میزان انرژی او به اندازهای است که بتواند او را به اقلیم الهی، هستی لایتناهی و کمال مطلق بازگرداند.
حالا وقتی این انرژی را، که (در فرمی از آن) به شکل توجه متجلّی میگردد، به چیزهای دیگری معطوف کنیم، برای بازگشت به خداوند، دیگر انرژی و توجهی باقی نمیماند. دیگر پرواز به سوی بیکرانگی عملی نیست زیرا نیرویی در بالها باقی نمانده است.
به همین دلیل است که هر چه تعلّقات ما بیشتر باشد، حرکت ما به سوی خداوند و رستگاری، کندتر و ضعیفتر میشود و البته عکس این قضیه نیز صادق است.
البته بعضیها هستند که میگویند ما انرژی کم نمیآوریم، هم به تعلّقات خود میچسبیم و هم به سوی خداوند میرویم!!! این گفته مثل آن است که شخصی بگوید با وجود آنکه وزنههای بسیار سنگینی به دست و پای من بسته شده، خود را از عمق آب به سطح آب میکشانم. روشن است که چنین چیزی در عمل رخ نمیدهد...
«داشتنیها را دور بریزید. سبکبار باشید، تا به پرواز درآیید.»
... ریشهٔ رنجها و ناراحتیهای انسان، دوری از حقیقت و سرچشمهٔ وجود خود و خالی شدن از حضور آگاهانهٔ خالق متعال است. همهٔ ناراحتیها و فشارهای انسان از این خلأ درونی سرچشمه میگیرد.
وابستگیها و تعلّقات وسیلههایی هستند که از طریق آنها میخواهیم به این رنج عمیق و این ناآرامی و اضطراب ذهن و قلب پایان دهیم. فکر میکنیم هرچه بیشتر جمع کنیم، هرچه بیشتر داشته باشیم نزدیکتر و غنیتر میشویم، امّا این توهّمی ابلهانه است...
«دانستهها(۱) و داشتنیها»، مثل الکل عمل میکنند، ما را در مستی و ناهشیاری قرار میدهند تا بلکه آنچه را که هست، واقعیت زندگی و مسایل اساسی را فراموش کنیم. آنهم برای لحظاتی و نه برای همیشه. خوب، مسائل نه فقط حل نشدهاند بلکه ریشهدارتر و (۱) منظور دانستههای خالی از فهم و آگاهی است. (پ. ا)
گستردهتر شده و دیر یا زود در پیش روی ما قرار میگیرند. داشتنیها و دانستگیها به ما کمک میکنند تا برای زمان کوتاهی رنج و اندوه تنهایی و دورافتادگی کامل را حس نکنیم. معلوم است، کسی که درد نمیکشد، دیگر به دنبال درمان نمیگردد. کسی که فراموش کرده که بیمار است، طبیب میخواهد چکار؟!...
آن کسی که در بند داشتنیها و دانستگیهای خویش است، احساسی کاذب از آرامش و امنیت نسبی، «احساسی دروغین» از بینیازی و قدرت بر او مستولی میشود. چنین شخصی مست است، و مست، واقعیتها را نمیبیند. او خود را (هرچند نه در ظاهر) در عمل و در متن زندگی، بینیاز از خداوند و اسرار الهی، احساس میکند. چنین شخصی چه بسا در برابر فرامین و قوانین الهی طغیان و سرکشی نیز میکند که البته در اغلب موارد همینطور بوده است.
هرچه نیاز بیشتری را به خداوند حس کنیم خداوند در ما آشکارتر شده و به او نزدیکتر میشویم. امّا شخصی که «در اسارت متعلّقات» خویش است، نیازی را به خداوند حس نمیکند و اگر هم ظاهراً چیزی باشد، یا بسیار ضعیف است و یا تنها در کلام و توهّم. چنین شخصی به معلّم نیازی ندارد (نیازی حس نمیکند) زیرا هدفش چیز دیگری است، گمان میکند که آرامش و راحتی را یافته، چون گمشدگی خود را هنوز درک نکرده، بنابراین (ظاهراً) به راهنما و راهنمایی نیازی ندارد...
خداوند، بزرگ و باعظمت است، پاک و مبارک است بنابراین در هرجایی و در هر کسی ظهور نمیکند و متجلّی نمیگردد. خداوند برای خود همتایی نمیبیند و همتایی ندارد بنابراین در جایی ظهور میکند که از هر چیزی خالی باشد. وقتی درون و بیرون ما پر از داشتنیها، خواستنیها، دانستگیها و تعلّقات باشد، (نور) خداوند هرگز در چنین فضایی ظهور نمیکند...
ببینید اگر بخواهید در ظرفی که پر از سم و زهر کشنده است، آب زلال شفابخش بریزید چکار میکنید؟ آیا آب شفابخش را بر روی سم میریزید؟ البته که این به دور از عقل است.
عاقلانه آن است که اول ظرف پر از «سم و زهر را خالی کنید»، سم را دور بریزید، درون ظرف را خوب بشویید تا پاک شده و آثار زهر در آن محو شود، آنگاه آب شفابخش را در ظرف بریزید. برای آنکه خداوند در انسان ببارد و وجود انسان را از نور خود پر کند باید همین کار را بکنیم. میبایست همهٔ زهرها و سمها، همهٔ دانستگیها، تردیدها، برداشتها، تصاویر، ترسها (و...) داشتنیها، تعلّقات، دلبستگیها، مادیات، مشغولیات (و...)، همهٔ آنچه داریم را رها کنیم تا آنچه نداریم، تا شادی بزرگ و عظمت الهی به ما داده شود. باید خودخواهی را رها کنیم و خداخواه شویم و البته خداوند، خود را به خواهندهٔ خویش میدهد.
باید دوربریزیم، هرآنچه را که دور ریختنی است و رهاکنیم آنچه را که رهاکردنی است.
باید این ظرف وجود را بشوییم تا اثری از سم و کثافات باقی نماند. حلاّل این سم، ادراک است و شویندهٔ آن اشک دیده...
وقتی به چیزی وابسته میشویم و به ما تعلّق میگیرد، در واقع تسلیم آن چیز شدهایم. کسی که تسلیم پستیها و تهماندههای دنیاست، تسلیم هوسها و تمایلات تاریک خویش است، چگونه ممکن است در برابر خداوند متعال که بزرگیش تصورناپذیر است تسلیم شود. آیا اصلاً چنین کسی شایستگی انجام فرامین هدایتکنندهٔ الهی را دارد و آیا اصلاً خداوند چنین اجازهای به او میدهد؟ بعید است، بعید، بلکه ناشدنی.
... امّا از کجا بدانیم که آیا واقعاً به چیزی تعلّق داریم یا نه؟
چقدر به آن چیز مشغول هستید؟ بودن یا نبودن آن چقدر برایتان مهم و باارزش است؟ چقدر به آن فکر میکنید و برایش تلاش؟ اگر آن را از شما بگیرند، چقدر ناراحت میشوید؟...
خوشا به حال کسی که تنها به خداوند تعلّق دارد، علایق و تمایلاتش تنها به سوی خداوند است. او مسلمان واقعی است، او به واقع در برابر خداوند تسلیم شده. تنها نزدیکی یا دوری از خداوند برایش مهم است. شادی و رضایت پروردگار برایش ارزش دارد. تلاشش تنها در جهت رسیدن به سرچشمه و خالق خویش است. او حقیقتاً خوشبخت است و رستگاری پاداش اوست. وصل به خداوند و فنا و تولد در خداوند، پایان کار اوست...
آیا منظور از تعلّق نداشتن این است که گوشهٔ عزلت گزیده و راه رهبانیت را در پیش گیریم؟ !
مسلماً خیر. هر چیزی که خداوند به وجود آورده و به ما بخشیده، نیکو و مقدّس است. هر فرصت و امکانی که به ما داده، تعالیبخش و رشددهنده است. همه چیز، هدیهٔ خداست. پول، همسر، فرزند، پدر و مادر، لذتهای آگاهیبخش، تفریح و استراحت. امّا اینها میتوانند هم خوب و الهی باشند و هم بد و شیطانی. آنگاه که در بندشان باشید، شیطانی و هلاککنندهاند ولی هنگامی که در حین «داشتن و دانستن» از داشتنیها و دانستههای خود بینیاز و رها باشید و در ورای آنها (نه هم سطحشان یا پایینتر) قرار گیرید، وقتی که بود و نبودشان تنها از آن جهت برایتان مهم باشد که منجر به نزدیکی به خداوند میشود یا دوری از او، آنگاه این داشتن و دانستن الهی است، زیرا مانع از پروازتان نمیشود، توجه شما را که باید به خداوند اختصاص داشته باشد، منحرف نمیکند، انرژیتان را که فقط باید برای کشف اسرار الهی و حرکت به سوی خداوند باشد، هدر نمیدهد. امّا برحذرباشید، از خودفریبی، از توجیهات کاذب و موجه جلوهدادن اعمال خود.
اکثر کسانی که ادعای بیتعلّقی، بینیازی و عدم وابستگی به داشتهها و دانستههای خود را داشتهاند، در ادعای خود دچار اشتباه و خودفریبی گشتهاند. از دام هلاککنندهٔ خودفریبی غافل نباشید... ادامه دارد
منبع: کتاب جریان هدایت الهی
نظر دهید