تصویری از هنر عشق ورزیدن
ارتباط عاشق و معشوق چگونه است؟ (۱)
عاشق، تنها و تنها معشوق را میجوید. تنها او را میخواهد. او را میپرستد و او را میبیند. او همان چیزی را میخواهد که معشوق میخواهد. در عاشق خبری از خودخواهی، خودبینی و خودپرستی نیست. حتّی او خودآگاه هم نیست. منی عاشق، معشوق است و بس. عاشق دایماً با معشوق خود در ارتباط است. همیشه و در هر حال به او مشغول است و به او توجه دارد. عاشق از معشوق خود غافل نمیشود. همیشه او را میخواند، او را ستایش میکند و سپاسگزاریش متوجه اوست. عاشق، تسلیم معشوق است. قلب و ذهنش، و نفس و عملش تسلیم معشوق است. او با تمام وجود خود، با جسم و ذهن و روحش، معشوق را میخواهد و با او در تماس است.
عاشق در فکر راههای رسیدن به معشوق و نزدیکی به اوست. او دربارهٔ معشوق میاندیشد. عاشق، خودش را کنترل میکند، تمایلات و خواستههایش را کنترل میکند تا از هر اقدامی که ممکن است برخلاف نظر معشوق باشد، پرهیز کند.
عاشق به هر آنچه که با معشوق نسبت و ارتباطی داشته باشد، مهر میورزد و احترام میگذارد.
قانون زندگی عاشق، معشوق است.
او از هر راهی که بتواند و از هر طریقی که میسر شود، به معشوق خدمت میکند. عاشق در هر شرایطی وظایف و تکالیف خویش را نسبت به معشوق میداند و به آن عمل میکند...
عاشق به معشوق خود ایمان و بلکه یقین دارد. او در معشوق خود تردید نمیکند و پر از اعتماد و اطمینان است. عاشق حتّی در درون خود نیز معشوق را دریافت میکند. معشوق را در روح خود، به همراه دارد. معشوق، روح عاشق و بلکه سراسر وجود اوست. او معشوق را اصل خود میداند.
عاشق حتّی در درون خود نیز، به همراه معشوق میاندیشد و به تنهایی تفکر نمیکند. او در درون خود نیز با معشوق گفتگو میکند و نه با خودش.
عاشق در وجود همه، معشوق را میجوید، میبوید، میخواهد و میبیند. او همه را معشوق و همهٔ وجود خود را نیز معشوق میبیند. او یگانه و یکسان میبیند، همه چیز را در معشوق و معشوق را در همه چیز.
عاشق بیمار است و بیماری او عشق است. او بیماری مسری خود را به هر که میرسد، منتقل میکند. او دریافته که معشوق بهترین و خوبترین است و تلاش میکند اینرا به دیگران نیز بفهماند و آنان را از جهل و اشتباهشان بیرون آورد و اینچنین به انتشار عشق میپردازد.
عاشق سعی دارد به همهٔ جهان بگوید که ببینید، معشوق من بهترین است. دوستداشتنیترین است. بزرگترین است. تنها هدف است و تنها خواستنی.
عاشق تشنهٔ اسرار معشوق است و به ناشناختههای معشوق حریص است و برای دریافت واقعیتهای زندگی معشوق حریصانه تلاش میکند...
او هر چیزی را که مورد علاقهٔ معشوق باشد، دوست میدارد و از هر چه او رویگردان است، رویگردان است. بخاطر معشوق از همه چیز میگذرد و از هر تعلّقی رها میشود.
عاشق در تلاش است تا ارتباط خود را با معشوق بیشتر و عمیقتر کند. سعی میکند که در حضور معشوق، هر چه بهتر، خوبتر و کاملتر عمل کند. توجه او لحظه به لحظه بیشتر میشود...
عاشق خیره به سوی معشوق است. او با تمام وجود خود خیره و مجذوب معشوق است. با ذرّه ذرّهٔ وجود خود؛ و معشوق در لحظه به لحظهٔ زندگی او حضور دارد.
عاشق از هیچ چیز، جز دوری از معشوق، نمیترسد. تنها ترس او، تنهایی و رفتن معشوق است. عاشق، شجاعترین موجود این جهان است. تنها امید او معشوق و وصال اوست.
عاشق فقط و فقط معشوق را میخواهد و نه جز او را. این «فقط و فقط» از اسرار عشق است؛ که اگر این «فقط و فقط معشوق» نباشد، او دیگر عاشق نیست بلکه هرزه است و هرزگی میکند؛ و سرانجام هرزگی هرگز وصل و یگانگی نیست. شور و سرور نیست. بلکه رنج و عذاب اینجا و آنجاست...
عاشق با حضور معشوق میخوابد، نفس میکشد، حرکت میکند، بیمار میشود و میمیرد.
خدمت عاشق، خالصانه و بیریاست. خدمت عاشق، بدون توقع و انتظار است.
قصد عاشق، معشوق است. هدفش، راهش، اندیشهاش، کلام و عملش، دوستی و دشمنیاش، رضایت و غنایش همه و همه معشوق است و بس.
عاشق، وفادار است. وفادارتر از هر باوفایی. وفاداری عاشق به معشوق مانند وفای حرارت است به آتش. ذرّهای خیانت، دوگانگی و جدایی در او یافت نمیشود. خیانت به وجودش وارد نمیشود همانطور که تاریکی به نور وارد نمیشود. عاشق ناگفته با معشوق عهد میبندد و دیگر حتّی جهان را یارای خدشهدار کردن عهد او نیست.
آرامْ جای عاشق، یاد معشوق است. سرورش در رضایت معشوق و شورش در آغوش معشوق است.
عاشق که به دوری مبتلا میشود، میگرید. دلتنگ است. رنجور است. سوز دارد. گداخته است و میگدازد. در روح خود ناله میزند و با بند بند وجودش معشوق را میطلبد و فریاد میزند. زیرا او، مجذوب، مسحور و مسخّر معشوق گشته.
و سرانجام، عاشق در وجود معشوق میمیرد. امّا در معشوق، مرگ راه ندارد. پس عاشق در معشوق متولد میشود و خود، معشوق میگردد. معشوق نیز در عاشق، آشکار میگردد؛ و عاشق در مییابد که معشوقْ خودش بوده و عاشق حقیقی، همان معشوق بوده. اینگونه است که عشق و عاشق و معشوق یکی میشوند زیرا یکی بودهاند و یکی هستند.
در حضور الهی، این چنین زندگی کنید. آنگاه رستگارید.
منبع: کتاب جریان هدایت الهی
پینوشت:
(۱) استاد رام اللّه پیش از این فرمودهاند که در این کلام (منظور، متنِ تصویری از هنر عشق ورزیدن است) اصول زندگی متعالی را بیان کردهام. (پ. ا)
نظر دهید