دوست بدارید، دوست بدارید، دوست بدارید
دوست بدارید زیرا که این راه رستگاری است، این مِهر شما را آزاد میکند.
دوست بدارید زیرا که خداوند نیز شما را دوست میدارد.
دوست بدارید زیرا که هستی از محبت آفریده شده.
دوست بدارید با جسمتان، با جانتان و با روحتان.
دوست بدارید که برتر از آن نخواهید دید.
اگر دردی دارید، دوست بدارید که شفای هر دردی محبت است، هر زخمی را محبت مرهم است، زخمهایتان را مرهم کنید.
ننالید زیرا که عشق در قلب شماست، عشق را بگذارید بیرون جهد تا ناله هایتان به پایان رسد.
بگذارید محبت از وجودتان جاری شود آنگاه چه بسیار رنجوران و دردکشیدگان را شادی بخشیدهاید و خداوند نیز شما را شادی میبخشد.
دوست بدارید که زیباتر از این نخواهید یافت زیرا عشق، خود سرچشمه ی زیبایی است.
عشق را فراموش نکنید که اگر چنین کردید هستیتان را فراموش کردهاید. اگر عشق را از یاد بردید، بدانید که مرده اید، امّا مرده چگونه میتواند بداند؟
تا عشق در چشمانتان جاری نشود، کور هستید و فقط خود را میبینید.
تا عشق در گوشهایتان زمزمه سر ندهد، افسوس که نمیشنوید مگر صدای شوم نفرت را.
دوست بدارید امّا نه مانند معامله گران، این محبت نیست، این کالایی است پست و زمینی.
چون آسمانیان دوست بدارید، آنان عشق را برای عشق دوست میدارند، زیبایی را چون که زیباست و پاکی را چون که پاک است. این عشق هم پاک است و هم زیبا، هم شفا و هم زندگی، هم جاودانگی و هم هر آنچه از وجود خداوند میدرخشد.
عشق را چون عشق دوست بدارید...
در رنجید زیرا اگر جز این بود او چگونه آمده؟ این رنج از نفرت میآید. نفرت، فرزند تاریکی است و تاریکی، روح شیطان است. نفرت را رها کنید، رنج ناپدید میشود، امّا نفرت رهاشدنی نیست مگر آن که دوست بدارید.
دوست بدارید زیرا وعده های خداوند، در عشق منتظر شمایند.
میدانید بهشت کجاست؟ بهشت چیست؟ جهنم کجاست؟
بهشت و جهنم هم اینک در پیش روی شماست. اینها مهیا هستند.
شما هم اینک در جهنم هستید اگر در رنجید و در بهشت، اگر روحتان در شادی است.
چرا وعده های خداوند را به نفع خود تغییر میدهید؟
بدانید بهشت با همهی نعمتهایش در عشق است، آن که به عشق پا نهاد به وادی بهشت پا نهاده، جهنم و بهشت هم پیش از مرگتان و هم پس از آن آماده و مهیاست...
دوست بدارید چون این رودخانه به دریای عشق که نامش را بهشت گذارده اند میریزد و سرانجام به اقیانوس بیکران الهی میپیوندد.
امّا از جهنم بپرهیزید، راه آن نفرت است، آنگاه که به آن وارد شوید جز رنج و اندوه، جز بدی و پشیمانی چیز دیگری نمییابید.
دوست بدارید ای مردگان زیرا که میدانم از مرگ خود پشیمان و اندوهگین گشتهاید.
دوست بدارید که عشق به شما زندگی میبخشد، عشق هر مردهای را زنده میکند و خود جاودانه است.
ای مردگان از یاد نبرید که عشق در وجودتان نمرده است، او را نطلبیدهاید پس به سویتان نیامده، او را رها کردهاید او نیز رهایتان کرده، به عشق بازگردید زیرا هرگز از شما جدا نمیشود.
ای دنیاپرستان افسوس که مرده اید. بدانید که این دنیا گورستان شماست.
درهای بهشت باز است، وارد شوید، با محبت وارد شوید.
دوست بدارید که با آن هر دری باز میشود و هر قلبی گشاده میگردد و آنگاه عشق در هستیتان جاری میشود.
قلب شما، خانه ی عشق است، کلید این خانه در دست شماست.
دوست بدارید زیرا که خداوند را جز به آن نخواهید یافت.
دوست بدارید تا ایمانی عظیم و راستین وجودتان را دربرگیرد...
ای دوستان آیا میدانید که پرندگان، ماهیان، زمین و آسمان چه میگویند؟ نمیدانید. زیرا زبان آنها را نیاموختهاید. زبان هستی، عشق است، با عشق همراه شوید آنگاه زمین و آسمان با شما سخن میگوید.
ای مردگان، ای دنیاپرستان چرا سرد شدهاید؟
امّا ای سرمازدگان، گرمی و حرارت از عشق میآید، خود را در جریان آن رها کنید. دوست بدارید.
حتّی اگر منجمد شده اید باز هم عشق، شما را زنده میکند و محبت، یخهای روحتان را ذوب میکند و سردی جانتان را گرمی میبخشد.
دوست بدارید که دوست داشتن چون نور است و عشق چون خورشید، تا نور خورشید را نیابید، خورشید دیدنی نیست و تا نور خورشید را حس نکرده اید ایمان به خورشید محال است، پس دوست بدارید که جز با آن ایمان را نخواهید یافت.
هر چه میخواهید دوست بدارید تا به شما داده شود.
اگر میخواهید به خداوند بازگردید خداوند را دوست بدارید.
هر چه را دوست بدارید به سوی شما میآید، عشق را دوست بدارید.
دوست بدارید زیرا هر چه را دوست بدارید او نیز شما را دوست میدارد.
آنچه از آنِ شماست همان است که دوست میدارید پس چرا گورهایتان را دوست دارید؟ آن را زینت میبخشید و عزیزش میدارید؟ با پشت کردنش دلآزرده میشوید و با رو کردنش شاد و خرسند؟
آیا ماران این گورستان را نمیبینید که چگونه شما را میگزند؟ آیا این موران را نمیبینید که چگونه شما را غذای خود قرار دادهاند؟ این کرمها که شما را لانه ی خویش قرار دادهاند؟
این دنیا گور شماست.
بیرون بیایید از این قبرهای تنگ و تاریک، از این زندان وحشتناک و از این تنهایی مرگبار بیرون بیایید. این دنیا زندان شماست و شما اسیران آنید، افسوس که در خوابید، بیدار شوید و بدانید که راه اینست: دوست بدارید. دوست بدارید. دوست بدارید.
ای پویندگان اسرار با چه میآموزید؟ با تفکر؟ مگر مرده هم میتواند حرکت کند؟ خود را از مِهر سرشار کنید. این فکر، مرده است مگر آنکه از عشق پر شود.
دوست بدارید چون این غذای جان شماست. اگر به جانتان غذا ندهید به زودی میمیرد و شاید هم مرده باشد. چه غذایی لذیذتر از دوست داشتن؟
بدانید که عشق سرچشمه ی شادیهاست، عشق دریای بیساحل لذتهاست، چرا به سوی دریا نمیروید؟
دوست بدارید تا به سرچشمه ی شادیها و لذتها، به بهشت وارد شوید.
دوست بدارید که وجودتان را مست و حیران میکند و از خود بیخود میشوید و این نشان آمدن خداوند است.
آن که کلام خدا را دریافت، آزاد شد، رها شد و به پرواز درآمد. آن که کلام خدا را میشنود هم اوست که او را میبیند و هم اوست که او را در قلب خود مییابد.
آن که کلام او را میشنود او هنوز نمردهاست، با کلام او آرام میشود، با کلام او قلبش به لرزه میافتد، گرم میشود، زنده میشود و جان میگیرد.
آن که میشنود روحش خواهد گریست، از دوری عشق میگرید، میگرید...
خدا را، خدا را، خدا را، دوست بدارید، دوست بدارید، دوست بدارید.
منبع: کتاب جریان هدایت الهی
نظر دهید