تله هایی برای نور
گفت و گوی انتقادی
(قسمت سوم – ۲)
گفتگوی زیر در فروردین ماه سال ۱۳۸۶ طی دو جلسه با ایلیا «میم» توسط دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. لازم به توضیح است که مطالب پیاده شده از روی فیلم، مورد بازخوانی ویرایشی قرار گرفته است. قسمت دوم این گفتگو در سال ۱۳۸۴ قبل از انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت که با عنوان «برترین رئیس جمهور» در نشریهٔ حرکت دهندگان شماره سه به چاپ رسید و موجب تعطیلی آن نشریه که اولین نشریه تخصصی در زمینهٔ دانش تفکر محسوب میشد، گردید. قسمت اول مصاحبه در تاریخ ۹/۵/۱۳۸۲ صورت گرفت که هر دو مصاحبهٔ مذکور نیز براساس فیلم جلسه، پیادهسازی و بازنویسی شدند.
لازم به ذکر است که سوالات گویندگان، انعکاس دهنده نظرات طیف مورد اشاره نیست و پاسخهای استاد ایلیا «میم»، در مواردی که به فرد مقابل مربوط میشود، قابل تعمیم به طیف مذکور نمیباشد. در چنین مواردی پاسخها، متوجه گفتگوکنندگان است.
آیا شما درمانگری هم میکنید؟
گاهی به صورت استثنایی و در موارد بسیار خاص بعضی را درمان کردهام. غالباً هم حضوری نبوده...
آیا در برابر درمان پول میگیرید؟
در برابر هر کاری که به نام خدا بوده، کاری که برای مردم کردهام و در برابر تعلیمی که دادهام یا مواردی مانند این پولی از کسی نگرفتهام و نیازی هم به آن نداشتهام. در این سالها هم فقط در موارد نادر و استثنایی دست به درمان زدهام. البته در زمان نوجوانی هم چند بار (کمتر از پنج بار) درمان گری کردم و پول هم گرفتم اما آن کار به نام خدا نبود و البته ربطی هم به شفاگری نداشت و مربوط به درمان بود. این چند بار به همان حدود هفده تا بیست سال پیش بر میگردد.
سوال کننده دوم: با استفاده از چه روشی آن مریضیهای لاعلاج را درمان کردید؟ آیا این کار دخالت در کار پزشکی نبود؟
این کار دخالت در حوزهٔ درمان نبوده و نیست. طرق زیادی برای درمانگری هست که انرژی درمانی یکی از آنهاست که تابحال از آن استفاده نکردهام. بیش از دویست روش در طب هماهنگ و مکمل وجود دارد که اغلب آنها را آموزش دادهام اما کمتر اجرا کردهام... درمانگری را هم بعنوان یک رویه نداشتهام و ندارم. درمان بیماری صعب العلاج آنها هم موضوعی است که مستند شده و مثل اکثر موارد مستند، نیازی به رد یا قبول من ندارد. اگر هم میخواستم از این راه به پولی برسم با درمان یکی از ثروتمندان یا رهبران دنیا میتوانستم و میتوانم زندگی مادی خود و همه دوستانم را تا پایان عمرشان تأمین کنم. امروز هم کماکان این امکان را دارم و چیزی عوض نشده است. انجام این کارها هم براساس همان نشانهها و رویاها بوده نه به میل من یا به درخواست دیگری.
پس صحت دارد که شما هر نوع بیماری وخیم و لاعلاج را درمان میکنید؟ سرطانیها، ایدزیها، سکتهایها و مریضهایی که جواب شدهاند؟
نه. این درست نیست. اما استاد روحالله این توانایی را دارند و بیمارانی که ایشان را ملاقات کردهاند، تا جایی که خود شهادت دادهاند، شفا یافتهاند... من هم گاهی بعضی از بیماران را معالجه کردهام و آنها میگویند درمان شدهاند اما عده بسیار بیشتری بودهاند که نشده کاری برایشان انجام دهم.
سوال کننده دوم: ولی به هر حال شما مجوز درمان ندارید و در کار پزشکها دخالت کردهاید.
شما هم که نماینده جامعه پزشکی نیستید ولی از طرف آنها حرف میزنید.
سوال کننده دوم: من به عنوان یک شهروند حرف میزنم.
شما غالباً مثل یک بازجو، بازپرس و قاضی حرف میزنید. البته مسئلهای نیست چون از اول خودم توافق کردم.
مردم میگویند شما مستجاب الدعوه هستید. فکر نمیکنید این ادعای بزرگی باشد که شما را در وضعیت خاصی قرار میدهد. شما چه موضعی در برابر این حرف داشتهاید؟
طبق کلام خدا همه انسانها دعایشان به اجابت میرسد و این حق هر انسانی است که دعا کند و دعایش مستجاب شود. به زبانهای مختلف میفرماید بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. و این برای همه و حق همه است. هر کس واقعاً دعا کند دعایش مستجاب میشود. هر کس از خداوند زنده بخواهد، دعایش مستجاب میشود. افراد زیادی را در این سالها دیدهام که گفتهاند دعاهایشان مستجاب است. بسیاری از آنها دختران و پسرانی بودند که شما به آنها سوسول میگویید و مطمئناً اکثر آنها راست میگفتند. همه انسانها مستجاب الدعوه هستند اگر به واقع دعا کنند... اساساً خداوند وقتی میخواهد چیزی را به انسان ببخشد به او اذن دعا میدهد یعنی شاید حتی دعا بعد از وقوع است.[۱]
سوال کننده دوم: بالاخره باز هم من به یک جمعبندی نرسیدم. نظر خود شما درباره حرفهای مردم چیست؟ آیا چیزهایی که مردم درباره قدرتهای شما میگویند واقعیت دارد یا ندارد؟
سوالاتی که شما مطرح میکنید از سالها پیش در بیانیههای متعدد، در سخنرانیهای عمومی و در ملاقاتهای خصوصی بارها پاسخ داده شده. و این حرفها به گوش اکثر کسانی که مرا میشناسند بارها به صورت شفاهی و مکتوب رسیده است.
سوال کننده دوم: گزارشهایی از شما چاپ شده است که از چند روز قبل برای مردم، زلزله بم و سونامی اندونزی را پیش بینی کردهاید و از چند ماه قبل هم حملات یازده سپتامبر و حملهٔ اسراییل به لبنان... از چه طریقی از این وقایع مطلع شدید؟ به نظر ما سازمان اطلاعات آمریکا و اسرائیل از مدتها قبل میدانستند که قرار است این اتفاقها بیفتد. شما از چه طریقی از این اتفاقات مطلع شدید و منتشر کردید؟ ارتباط با سرویس اطلاعاتی آمریکا یا الهامات غیبی و وحی؟
در این سالها دهها فرمول تفکری طراحی شد. چند فرمول آن در بارهٔ شاخهٔ آینده پژوهی است که شاخهای علمی و دانشگاهی است. از طریق تحلیل نشانهها و الگوها به ویژه الگوشناسی وقایع و یا با استفاده از فرمولهای تفکری مشابه... پیش بینی این اتفاقات و بطور کلی طیفی از وقایع آینده، امکانپذیر است و در این موضوع نه پای وحی در میان است، نه سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و غرب.
سوال کننده دوم: آیا شما میتوانید زلزله به وجود بیاورید [همراه با خنده سوال کننده]؟
چند لحظه پیش که جواب این را گفتم. فقط خدا میتواند... اما اگر انسانی قادر بود زلزله ایجاد کند، من هم باید بتوانم چون انسانها شبیه به همدیگرند. ولی نشانههایی طبیعی وجود دارد که با دقت در آنها ممکن است بتوان حدود زمانی، مکانی و شدت (ضعیف یا قوی بودن) زلزله و دیگر بحرانها را معلوم کرد. هر کسی که نشانه شناسی را بداند یا الگوهای وقایع را بشناسد میتواند بسیاری از چیزها را پیش بینی کند... در غرب، سالهاست که آینده پژوهی یک رشته دانشگاهی است. ولی رویاهای بشر حاوی چیزهای بسیاری از عالم بالا است که یکی از آنها اخبار آینده و شعور نورانی است... اگر بدانی که چطور آنها را بکار ببری و چطور از نشانهها و رویاها و نورها استفاده کنی، بسیاری از مسائل بظاهر پیچیده، به سادگی حل میشوند.
آیا شما اعتقاد دارید که روح خدا در شما حلول کرده است؟
منظور از حلول چیست؟ و منظور از روح خدا کیست؟... من یادم نمیآید که چیزی در من حلول کرده باشد. من فقط یک انسانم. غذا میخورم، میخوابم، بیمار میشوم، راهپیمایی میکنم، گریه میکنم و میخندم... قدیس هم، همانطور که قبلاً گفتهام نیستم. گناه هم که برای بشر اتفاقی طبیعی و بدیهی است. آن را هم که گفتم.
در نوجوانی اتفاق بسیار بزرگی برایم افتاد که به آن فکر نکردم که چه بود و چگونه اتفاق افتاد. کسانی که در جریان آن بودند گفتند این حلول است اما من نمیدانستم که این چیست... بعد از آن همه چیز، طور دیگری در زندگی ام تغییر کرد. تابحال هم این موضوع را جز به اضطرار باز نکردهام، نه برای خودم نه دیگران.
«خدا رحمت کند بندهای که محبت مردم را به سوی خود جلب میکند، و آنچنان که میفهمند با آنان سخن میگوید و از افشای حقیقت به گونهای که انکار میکنند صرفنظر مینماید.» امام صادق (ع)
سوال کننده دوم: با مجموعه چیزهایی که درباره شما هست شما یا باید ادعای خدایی داشته باشید یا پیامبری و امامت یا اعتراف کنید دست نشانده آمریکا و دوره دیده آنها هستید.
چرا باران میبارد؟ در یک افسانه قدیمی میگفتند در بین ابرها، اژدهایی بزرگ هست که هر وقت گریه میکند، باران میآید و در قدیم از این نوع افسانهها برای توجیه باران آمدن فراوان بود. اما واقعیت این است که هرگاه ابرها میآیند و شرایط مساعد باریدن است، باران میبارد. همین. بقیه حرفها افسانه و توهم است. من فقط یک انسان معمولی ام، چنین ادعاهایی هم همانطور که در گذشته گفتهام، موهوم است. اگر هم به قول شما و دوستانتان لیدر نامرئی آمریکا و غرب در منطقه میبودم باید طی این سالها مردم را غربی و آمریکایی میکردم اما مردمی که با آنها در ارتباط بودهام و زنده هستند و شهادت میدهند، خدایی شدهاند. اگر میوه درختی سیب بود این سوال درستی نیست که بگویند آیا آن درخت پرتقال است...
...
سوال کننده دوم: روابط خانوادگی شما چطور بوده است؟
اگر منظور اولین خانواده رسمی است که در آن زندگی کردم، با آنها ارتباط چندانی نداشتهام و طی مدتی که با هم بودیم شناخت واضحی دربارهٔ خودم را به ایشان بروز نمیدادم. آنها هم عموماً تصورات متناقضی دربارهام داشتند یا اصطلاحاً قبولم نداشتند، که مقصر نبودند بلکه خودم مقصر بودم و خودم امکان شناخته شدن یا شناخت صحیح را برایشان فراهم نمیکردم... اما طی سالهایی که مادرم بیمار و فلج بود عموماً از او پرستاری و مراقبت میکردم. او روز و شب با من بود و این یکی از دلایلی بود که کمتر میتوانستم به بیرون ازخانه بروم... همیشه هم در سلامتی و بیماری، که اغلبش بیمار بود برایم دعا میکرد... بعد هم روی دستهایم فوت کرد.
کتاب جریان هدایت الهی را خودتان نوشتید؟ آیا شما خودتان همه محتوای آن را تائید میکنید؟ قبول دارید که این کتاب یکی از خطرناک ترین کتابهایی است که تا به امروز به زبان فارسی نوشته شده است؟
حدود دوازده سال پیش در ۲۳ سالگی یک دوره از سخنرانیهای عمومی را دوستان روی کاغذ آوردند و آقای پیما الهی (فرشاد مرادی) کار تنظیم و تدوین آن را انجام داد و با کمک دوستان دیگری از ال یاسین، مقدمهها و توضیحاتی هم به آن اضافه کرد. اساس آن کتاب همان اولین سخنرانیهای عمومی است که بعداً ویرایش شده اما بعضی از قسمتهای آن همانطور که از سال ۱۳۷۷ در بیانیهها منعکس شده، مورد تائید نبود. قسمتهایی از مقدمه و توضیحات و جزئیاتی از کتاب. البته برای قضاوت درستتر درباره آن کتاب باید سخنرانیهای ]کتب[ سالهای بعد را هم در نظر گرفت چون این در واقع قسمتی از کل مطلب است آن هم در سن ۲۳ سالگی... این کتاب، بسیاری را آنطور که خود گفتهاند و مستند شده، از مرگ نجات داده است، هدایت کرده است، روشنتر و نورانیتر کرده است و به سمت خدا متوجه و به خدا پیوند داده است. گزارشهایی که مردم طی سالها درباره آن کتاب دادهاند ثبت و مستند شده است. اینها را براساس آن میگویم. بعضیها میگفتند آن کتاب را دهها مرتبه خواندهاند. بعضیها با آن میخوابیدند، بیدار میشدند و به سفر میرفتند. اما حقیقت سنجی این کتاب هم با میزان قرآن است یعنی اگر کلمهای از آن با قرآن یا کلام خدا هماهنگی نداشته باشد مردود و باطل است ولی در این سالها نه من چنین چیزی را دیدم، نه دوستان شما و نه مراکز فرهنگی و نه مراکز مذهبی بررسی کننده. این سخنرانیها را و اکثر سخنرانیهای این سالها را با قلبم میگفتم. فکر نمیکردم. هر چه به قلبم میآمد میگفتم. حالا میبینم که خیلیها با قلبشان آن را شنیدهاند... فکر نمیکنم آن کتاب خطرناک باشد.
سوال کننده دوم: چرا در سالهای گذشته کتاب (جریان هدایت الهی) را خودتان نقد نکردید با وجودی که میگویید بعد از انتشار کتاب، عدم موافقت خود را با قسمتهایی از آن اعلام کردید؟ در همه این کتاب بدعت گذاری وجود دارد.
باید ببینم که بتوانم. هر نظری که لازم بوده در بیانیهها و سخنرانیها و جلسات مطرح شده است... اگر بدعتی نبینم، اگر کفر و الحادی آنطور که شما میگویید هست، نبینم چگونه اصلاح کنم. ولی سؤال این است که چرا در این دوازده سال این همه نهادهای فرهنگی و مذهبی، این همه شخصیتهای فرهنگی این کار را نکردند یا طی این سالها کسی نیامد نکتهای بگوید، امر به معروف و نهی از منکری کند. و البته آن کتاب هم با مجوز مراکز رسمی و فرهنگی منتشر شده و هر کاری که قانوناً لازم بوده، درباره آن انجام شده است. چرا شما که این ادعا را میکنید همین الان چند نمونه از این بدعتها و کفرها را نشان نمیدهید تا مرا و همه خوانندگان آن کتاب را قانع کنید. شما هم مثل من نمیتوانید. من هم جز توحید و خداپرستی محض در آن ندیدم.
سوال کننده دوم: آیا شما خودتان حاضر هستید کتابتان را نقد کنید و انحرافات آن را اصلاح کنید؟
در هر جایی که اشتباه یا انحرافی باشد چه در این کتاب یا هر جای دیگری، همیشه سعی در اصلاح آن داشتهام. همچنان هم دارم. اگر هم کسی بیاید و اشتباهات آن را نشان دهد که فکر نمیکنم چنین چیزی باشد، از او سپاسگزار شده و حتماً نظرش را عملی میگیرم. اما اگر اشتباهات احتمالی نشان داده شود، ولی در این سالها چنین اتفاقی نیفتاده است. اگر اشتباهات آن را ببینم قطعاً آن را نقد میکنم... در علوم باطنی، خودمحکومی اگر به حق باشد، جهش روح محسوب میشود. چه کسی به جهشهای روح مشتاق نیست.
سوال کننده دوم: اما واقعاً این کتاب پر از بدعت و کفرگویی است. خود شما هم به این موضوع اعتراف دارید.
چرا جلوی چشمم حرف در دهانم دروغ میگذارید؟ گفتم اگر در آن بدعتی ببینم، اما ندیدهام... سالها است که دهها هزار نفر آن را خواندهاند اما تا کنون کسی موردی از کفر و بدعت نشان نداده یا یادآوری نکرده یا اگر اشتباه است امر به معروف و نهی از منکر از جانب هیچ فردی یا نهادی صورت نگرفته است. براساس همین کتاب برای گرفتن حکم قتل ام تلاش کردند. رفتند و با گزینشهای مغرضانه سعی کردند بعضی از آقایان را فریب دهند اما خداوند نخواست که آنها فریب اینها را بخورند. نظردهندگان هم چنین چیزهایی را در آن ندیدند... ولی درباره بعضی از جزئیات مقدمه و بعضی از تنظیمات آن، از چند سال قبل به اکثر الاهیون اعلام شد که بنده موافق نیستم...
اما اگر آن کتاب پر از کفرگویی است چطور غالب خوانندگان خود را متوجه خدا کرده و به سمت او بازگردانده است. چطور رابطه اکثر خوانندگان خود را با خداوند، تغییر داده است. چطور چنین موج بزرگی از خداگرایی را آن هم در میان اقشار غیرمذهبی ایجاد کرده و مادامی که هست، ایجاد میکند. اگر این کتاب پر از کفر و بدعت است چرا با وجود آنکه همه دیده بانان اجتماعی غالباً آن را در این سالها در دست داشتند، از جانب آنها حرفی زده نشده و نقدی یا سوالی مطرح نشده. چه چیز دیگری پیش آمده که بعد از این همه سال در چنین زمانی باز به این فکر افتادید که در این کتاب کفرگویی شده و مهمتر اینکه چرا این کفرها و بدعتها را نشان نمیدهید و مصادیق آن را هیچ وقت ذکر نکردید و الان هم قادر به ذکر آن نیستید.
سوال کننده دوم: این کتاب (جریان هدایت الهی) پر از بدعتهای مختلف است. یک مورد بارز آن در صفحهٔ ۱۵۷ است که وقتی از شما سؤال شده که آیا مسیح در آینده پشت سر امام زمان (عج) نماز میخواند یا خیر، شما با نیات مشکوک از پاسخ به این مسئله امتناع کردهاید یا از پاسخ به سؤال به صلیب کشیده شدن مسیح.
اینکه در جواب نماز خواندن عیسی مسیح (ع) پشت سر ولی عصر (عج) گفتم که «وای بر این ذهن تفرقه اندیش»، ادامهٔ جواب در کتاب نیامده و علامتِ نقطه چین دارد که باید دید ادامه آن چیست. و بعد اینکه این سؤالها توسط چند نفر پرسیده شد که یکی شان شیعه و مسلمان و یکی از آنها مسیحی بود. هر دو نفر اینها از شاگردانم بودند و جواب میبایست میانه و پیوند دهنده میبود نه در جهت دامن زدن به تفرقه و اختلاف بیشتر. هدف آنها هم از طرح این سؤالات، هیجان طلبی و رقابت هیجانی و برتری طلبی بود نه جستجوی حقیقت. واکنشهای افراطی و متعصبانه و نابینا همه جا را پر کرده. چه لزومی به تکرار و تشدید بیش از حد آن است. در جواب آن هم که پرسید پیامبر اسلام (ص) بهتر است یا عیسی مسیح، نیت ام نزدیکی، پیوند و صلح بود وقتی که گفتم خدا از هر دو بهتر است. در ارزیابی یک حرف یا جواب باید توجه کرد در چه زمانی، چه مکانی، تحت چه شرایطی و با چه مخاطبی بیان شده است.
آیا قبول دارید که در سخنرانیها و نوشتههای شما گرایش به مسیحیت وجود دارد؟
اگر اینطور است برنامه و عمدی در کار نبوده و شاید این به دلیل محبت فوقالعادهای باشد که نسبت به مسیحا (ع) داشتهام... اگر هم صحبت خاصی بوده اشاره به فرد مسیحا (ع) بوده است نه دین خاصی. البته علاوه بر قرآن، کتاب مقدس را هم میخوانم.
نظرتان درباره تثلیث چیست؟
همه این سالها درباره لا اله الا الله تعلیم دادهام، گفتهام و نوشتهام. اگر ماهی اهل اعتقاد بود آیا میشد معتقد نباشد که اقیانوس از آب به وجود آمده و گمان کند مثلاً از چوب بوجود آمده است. هچ کس نیست که با خدا کمی آشنا باشد و ذرهای به تثلیث یا مشابه آن اعتقاد داشته باشد. اینکه خدا یکیست، لا اله الا هو، اصلی است که همه بشر چه آن را بگوید یا نگوید، غیر از آن نیست. وجود سه خداوند نه تنها باطل و مردود است بلکه متناقض و غیرعلمی و غیر فطری است. اما ابعاد سهگانه وجودی انسان مانند روح، روان، جسم و قرینههای آن که در علوم مختلف گفته میشود مانند شخصیتهای سهگانه انسان واقعیاتی است که ارتباطی با تثلیث که مفهومی باطل است ندارد.[۲]
آیا تعداد دقیق شاگردان و تیراژ کتاب جریان هدایت الهی را میدانید؟
ظاهراً تعداد آنها زیاد است اما عدد معلومی ندارم. از تعداد دقیق یا تیراژ کتاب هم اطلاع ندارم اما خبر دارم که آن کتاب را بعضیها خودسرانه و غیرقانونی منتشر کردهاند. بعضی از دوستان میگویند مخاطبان ما صدها هزار نفر بودهاند و بعضی میگویند دهها هزار نفر. دشمنان هم با عصبانیت میگویند چند صد نفر. ولی فکر نمیکنم تعداد اهمیتی داشته باشد. اگر ما یک نفر را نجات داده باشیم که مسلماً دادهایم اگر این کتاب یا جلدهای بعدی آن یک نفر را به خداوند بازگردانده باشد که قطعاً همینطور بوده است، این مطابق کلام خداوند چه معنایی دارد؟
سوال کننده دوم: چرا شما خودتان را از مردم مخفی میکنید؟ چرا در متنهایی که مربوط به شماست اسمتان نمیآید و از اسم مستعار استفاده میشود؟
این چطور مخفی کردنی است که با دهها هزار نفر حضوراً حرف زدهام و جلسات ما گاه به گاه با عموم مردم برگزار شده. آدرس مرا دهها نفر میدانند و با هم ارتباط روزانه و هفتگی داریم و من جایی بعنوان محل خصوصی زندگی ام ندارم چون عده زیادی به خانه ما رفت و آمد دارند با این حال در این سالها ما روند مشهور شدن را طی نکردهایم و جلوی آن را گرفتهایم... اگر اسمم بیاید میگویند قصد شهرت طلبی، کلاهبرداری، سوء استفاده و معروف شدن داری. نمیدانم باید چکار کرد. آیا اگر بگویم شهرت طلب و قدرت طلب و سوءنیت دار و کلاهبردار و شیاد و دروغگو و کافر هستم مسئله حل است. اگر کار شما اینطور تمام میشود، مشکلی در گفتن این حرفها نیست... اگر خودت را مطرح نکنی و معرکه نگیری میگویند حتماً قصدهای سوئی داشتهای... اگر قصد شهرت و معروفیت داشتم کنار همهٔ کارهایم اسمم میآمد در حالی که کارهای بسیاری کردهام که اسمم آنجا نیست. با چند قدم ساده و سریع و حتی یک قدم بزرگ میتوانستم و میتوانم به سرعت در همه جهان معروف شوم در کمتر از یک روز. اگر نظریات و تئوریهایی را که طرح کرده بودم، خودم مطرح میکردم نه دیگران، اگر مردم از طریق تلویزیونهای ماهوارهای در جریان سخنرانیها و جلسات قرار میگرفتند، اگر شاهدان برای همه مردم جهان شهادت میدادند و اگر برخی دیگر از کارها انجام میشد، معروفیت و مشهور شدن آنی بود. با این حال خودم را هم مخفی نکردهام. هر روز ساعتها در طبیعت اطراف یا اگر در شهر باشم در کوچهها و خیابانها راه میروم، فقط دوست ندارم جز در موارد لازم در جمع دیگران حاضر شوم.
آنقدر دعا کنید تا جواب دعایتان داده شود. آنقدر بجویید تا بیابید. آنقدر در بزنید تا باز شود زیرا هر که در خواست کند بدست خواهد آورد، هر که جستجو کند خواهد یافت و هر که در بزند در برویش باز خواهد شد
بحث وجوه سهگانه انسان یکی از مباحث روانشناسی قدیم و جدید است. نفس اماره، لوامه و مطمئنه از جمله دیدگاههای قدیمی و ایگو، اید و سوپرایگو، یا وجه شخصیتی کودک، بالغ و والد از جمله بحثهای جدید درباره وجوه سهگانه انسان میباشد که کتب مختلفی درباره آن به رشته نگارش درآمده است. (و)
نظر دهید