گفت و گوی انتقادی-رودخانه یعنی مار بزرگ؟! و دریا یعنی صحرا؟!!
گفت و گوی انتقادی
(قسمت سوم- بخش اول)
گفتگوی زیر در فروردین ماه سال ۱۳۸۶ طی دو جلسه با ایلیا «میم» توسط دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. لازم به توضیح است که مطالب پیاده شده از روی فیلم، مورد بازخوانی ویرایشی قرار گرفته است. قسمت دوم این گفتگو در سال ۱۳۸۴ قبل از انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت که با عنوان «برترین رئیس جمهور» در نشریهٔ حرکت دهندگان شماره سه به چاپ رسید و موجب تعطیلی آن نشریه که اولین نشریة تخصصی در زمینهٔ دانش تفکر محسوب میشد، گردید. قسمت اول مصاحبه در تاریخ ۹/۵/۱۳۸۲ صورت گرفت که هر دو مصاحبهٔ مذکور نیز براساس فیلم جلسه، پیادهسازی و بازنویسی شدند.
لازم به ذکر است که سوالات گویندگان، انعکاس دهنده نظرات طیف مورد اشاره نیست و پاسخهای استاد ایلیا «میم»، در مواردی که به فرد مقابل مربوط میشود، قابل تعمیم به طیف مذکور نمیباشد. در چنین مواردی پاسخها، متوجه گفتگوکنندگان است.
هنوز از جلسات قبلی، بعضی از ابهامات ما برطرف نشده است. وقتی از شما جدا میشویم میبینیم هنوز بعضی از سوالات با وجودی که مطرح شدهاند و علی الظاهر هم جواب گرفتهاند، اما پاسخ روشنی ندارند. بنابراین مجبوریم در این جلسه هم بعضی از سوالات قبلی را تکرار کنیم. نمیگویم خود را معرفی کنید چون فکر میکنم همه این دیدارها و مصاحبهها در همین مورد باشد. لطفاً اسم خود را بگویید.
خودم، خودم را با عنوان ایلیا میشناسم. بیشتر مردم هم مرا به همین اسم میشناسند. شناسنامهام را به اسم پیمان فتاحی گرفتند. بعضی از آشنایان قبلی هم که آشنایی و ارتباطی با ایلیا نداشتند مرا به اسم پیمان صدا میزنند. عدهای هم به اسم رام الله مرا میشناسند که از سالها قبل گفتهام رام الله اسم من نیست بلکه به معنای تسلیم و خدمتگزار و رام شده خداست و این میتواند اسم هر خدمتگزاری هم باشد...
سوال کننده دوم: برداشت ما این است که شما با مقاصد دقیق و مشخصی این اسم را انتخاب کردهاید. مثلاً رام الله حاوی ایدهٔ التقاط بین اسلام و هندوئیسم است. رام اسم خداوند به زبان هندی است و خدای هندوئیسم رام نامیده میشود. چند قرن پیش یک نفر به اسم کبیر این کار را کرده بود که مردم به او میگفتند خداست و به او آواتار میگفتند. آیا اسم شما حاوی پیامی نیست؟
حاوی پیامی هست و پیامش همان است که گفتم. رام و خدمتگزار خدا اما حاوی اینهایی که شما میگویید نیست. کسانی هم بودند که میگفتند این حاوی یک پیام در بارهٔ شهر رام الله است. حالا میشد همین را هم به سود فلسطینیان یا به سود اسرائیلیان تعبیر کرد. اگر فرض را بگیریم که هر کس بر نفس خویش آگاه است، باید گفت همهٔ این حرفها، برداشتها و شایعات است و اصل واقعیت در این باره یا در موارد مشابه همان است که گفتهام یا دارم میگویم. عموماً واقعیت خیلی سادهتر و راحتتر از این شایعات است.
سوال کننده دوم:... بزرگان ما نامها و لقبهای متعددی داشتند. آیا خودِ این کار به نوعی استفاده از رفتارهای آن بزرگان نیست؟
نه. تقلید نیست. اگر هم کسی از بزرگان دینش تبعیت و به آنها اقتدا کند و کارهایی شبیه به آنها انجام دهد، عین فرمانهای دین را انجام داده است اما در این مورد چنین چیزی نبوده است. آنها بزرگان دین بودهاند ولی من در حوزه دین آنقدر ناچیز هستم که اصلاً نباید به هیچ حسابی بیایم. بجای منظر دین از دیدگاههای دیگر هم میتوانید به این موضوع نگاه کنید...
یکی دو دلیل آن را میتوانید توضیح دهید تا این منظری که میگویید مشخصتر باشد؟
یک نفر دکتر است، وقتی که به مطب او میروی بعنوان بیمار او باید بطور معلومی رفتار کنی. نباید با او بحث کنی، نباید از مسائل مختلف حرف بزنی، باید اعتماد کنی، به سوالاتش جواب کامل بدهی، مسائل را دقیقاً بگویی و به کارهایی که میگوید گوش کنی. اینجا قالب شخصیتی او خانم یا آقای دکتر است. همین فرد در دانشگاه تدریس میکند و تو دانشجوی او هستی. در اینجا تو میتوانی و لازم است با او بحث کنی، روزها و سالها اما حتی نباید برای چند دقیقه هم با طبیبت بحث و جدل میکردی. در دانشگاه به او میگویی استاد. او به خانه میآید و پدر تو است. حالا میتوانی با او رابطهای بسیار شخصی و خصوصی داشته باشی. با او شوخی کنی، محرمانه ترین مسائل درون خانواده را مطرح کنی، او را پدر و او تو را پسر خطاب کند. همین پدر میتواند قالبهای شخصیتی دیگری هم داشته باشد... من با طیفهای مختلفی از مردم ارتباط بسیار نزدیک و عمیقی داشتهام و در هر ارتباطی قالبی متناسب با آن طیف داشتهام. در ارتباط با یک قشر متفکر بودم و روشهای تفکر را تدریس میکردم. آنها فکر میکردند من لائیک یا بی خدا هستم. در یک جایی معلم علوم اسراری و روشهای باطنی بودم. در اینجا ورود به حوزه روشهای ظاهری تفکر، یک خط قرمز شمرده میشد چون ظاهراً با هم توافق نداشتند. در یک جا بهترین نقطه ارتباطی این بود که فردی گمراه و از همه جا بی خبر باشم یا از تجاهل استفاده کنم. یک زمانهایی در قالبهای روز جوانان مستقر میشدم... بدون اینها امکان برقراری ارتباط عمیق و انتقال تعلیم وجود نداشت. باید تو ظاهراً از آنان باشی تا تو را قبول کنند و به خود راه دهند. باید جهان آنها را تجربه کنی و زندگی شان را حضوراً بفهمی تا بتوانی درباره آن نظری بدهی. از دور و از پشت دیوارها و از طریق واسطهها، اثر زیادی ندارد. در مکتبهای مختلف علوم باطنی و در میان معلمان بزرگ تاریخ تمدنهای باطنی، این، روشی معمول و مرسوم بوده است... بعید است کسی بتواند از این روش سوء استفاده کند چون اگر او میتواند آنقدر انعطافپذیر باشد و آنقدر آگاهی خود را در جهات مختلف گسترش دهد که به طور طبیعی این کار را بکند، چه نیازی به کارهای دیگر دارد. البته ممکن است کسی بتواند ظاهراً با چنین کاری سوء استفاده کند اما باید محصولات و نتایج این ارتباط را دید و براساس آن قضاوت کرد. استفاده از تیغ میتواند برای سر بریدن یا عمل جراحی و نتیجتاً نجات از مرگ باشد.
«خوب زیستن، هماهنگ زیستن است.»
فرضاً کسی در زمینههای مختلف آنقدر آگاهی و دانش داشته باشد که بتواند عین همین کار را بکند. آنقدر هم انعطافپذیری و استعداد و توانایی داشته باشد که بطور طبیعی، موقتاً در چنین شخصیتی قرار بگیرد. آیا با این وجود میشود خطر سوء استفاده را نادیده گرفت؟
با این فرض که میگویی، خیر. از هر چیزی ممکن است سوء استفاده شود. از خدا هم ممکن است سوء استفاده شود. اما باید نتایج و محصول آن کار را دید. وقتی رابطه عمیق و درونی برقرار شد ممکن است هر چیزی از طرف مقابل خواسته شود... و اگر منظورت خودم هستم، این را هم باید از هزاران محصول و نتایجی که در این روابط بوده، ببینی. این روابط دهها هزار میوه ماندگار داشته که با وجود آنکه مختلفاند اما ماهیتاً یکسان اند. همه این میوهها ریشه در خدا دارند و جنس آنها از معرفت و آگاهی است.
این تضاد شخصیتی و چندگانگی شخصیت به نظر خود شما چه توجیهی دارد؟
اگر تو بنا بر ضرورت شرایط ده لباس مختلف پوشیدی به این معنی نیست که ده نفر هستی. وقتی موج یک رادیو را عوض میکنی، فرکانسهای مختلف را دریافت و پخش میکند اما یک رادیو بیشتر نیست. وقتی کانالهای تلویزیون هم عوض میشود، فقط یک تلویزیون در کار است. حالا ممکن است یک کانال آن پاییز را پخش کند و یک کانالش بهار را. در آن مثال طبیب، معلم و پدر هم یک نفر در کار بود. خود شما هم در اینجا، در قسمتهای مختلف زندگی، شخصیتهای دیگری داری. شخصیت تو در خانواده با شخصیتت در محل کار و محل تدریس مختلف است. همه انسانها دارای این ویژگی هستند.
آیا تنها قصد شما از تغییر قالبهای شخصیتی، کمک کردن به دیگران بود؟
نه. فقط کمک به آنها نبود اما مهمترین انگیزه، کمک به آنها بود. گفتم که این یک روش معمول باطنی است. یکی از قصدهای آن، تجربه و شناخت زندگیهای مختلف و بنابراین گسترش آگاهی و بسط تفکر است. گاهی هم از این طریق افراد توانا و مستعد را برای آموزشهای خاص روح زایی و علوم باطنی صید میکردم چون بسیاری از این آموزشها و روشها طوری است که هنرجو میبایست مستعد و از نظر روحی آماده باشد. بعضی از این تمرینات، بسیار سخت و طاقت فرسا هستند. اما از ده دوازده سال پیش که سخنرانیها شروع شد این راهکار هم محدود و تقریباً متوقف شد.
در علوم باطنی آیا این رفتار کد مشخصی دارد؟
منظورت از کد چیست؟ اگر اسم است، بله در فنون باطنی اسم دارد. ما در علوم باطنی به آن صاد میم میگوییم. اکثر مکتبهای باطنی معتقدند که این را برای اولین بار آنها گفتهاند... بعضی از مسیحیان باطن گرا هم معتقدند که اولین معلم آن حضرت عیسی بوده است و یکی از استنادات آنها هم جمله معروفی از ایشان است که میفرماید: به دنبال من بیایید و من به شما نشان میدهم که چگونه (روحهای) مردم را صید کنید. صاد یک طریقه باطنی است و موضوعاتی مانند صید نورها، نیروها و نارها، صید ارواح و سیالهها و مقولات مشابه، در آن مورد عمل قرار میگیرد. اولین قدم بزرگ صاد، صید روح فردی است یعنی انسان بتواند روح خود را صید کند و آن را مهار نماید. اولین قدم برای صید روح فردی هم این است که انسان اسم (روح) خود را بداند. این یکی از اصول اصلی علم اسماء است.
«عیسی مسیح یکی از بزرگ ترین صیادان بود که هنر صید ارواح انسانها را به حواریون و بویژه چهار تن از حواریون خود و در رأس آنها، پتروس ماهیگیر، آموخت. سلیمان نبی نیز تبحر چشمگیری در صید و مهار ارواح و جنیان و حتی شیاطین داشت. اکثر انبیاء بزرگ توان بالایی در صید ارواح داشتند. گاهی آنها به جای صیدهای متعدد، تنها به یک صید بزرگ دست میزدند. صید بزرگ الیاس نبی، الیسع بود...» ایلیا «میم»
میتوانید درباره دانستن اسم روح بیشتر توضیح دهید؟
هر انسانی یک اسم مجازی دارد و یک اسم واقعی و یکی که حقیقی است. هویتهای انسان و مفاهیم مشابه آن هم به همین شکل است. اسم مجازی همانی است که در شناسنامه تو است. ممکن است نام شخص ضعیفی را، پدر و مادرش قدرت گذاشته باشندیا اسم فردی مردم آزار و ظالم، رحمتالله باشد. این اسمها مجازیاند که البته احتمال دارد منطبق بر واقعیت یا عکس واقعیتها یا بی ارتباط با واقعیت فرد باشد. اسم و هویت دیگر، منطبق بر وضعیت موجود انسان است. وضعیت حال اوست. تصویر ارتعاشات و کالبد انرژیایی و روحی اوست. باطن اوست که شاید امروز یک چیز باشد اما فردا تغییر کند ولی غالباً و در اکثر افراد، همیشه تقریباً یکسان است. به این میگویند اسم باطن یا زبان حال که در مقابل زبان قال و اسم ظاهر و مجازی است. اما اسم حقیقی انسان، اسم الروح اوست. این اسم همیشگی است و نشان دهنده جوهر و مایه اصلی انسان است. در بسیاری از مکاتب باطنی روشهای خاصی برای کشف و استخراج این اسامی وجود دارد. در علوم باطنی، این اصل وجود دارد که برای آنکه با چیزی ارتباط برقرار کنی باید اسم آن را بدانی، برای اینکه چیزی را فراخوانی کنی و به جانب خودت بخوانی، باید اسم آن را بدانی، برای اینکه قصد و اراده خود را به کسی یا چیزی بفهمانی باید اسم آن را بدانی. حتی اگر اسم خدا را هم بدانی (نام سرّی و اسم اعظم خدا را) دعای تو مستجاب میشود. این دکترین میگوید در آسمان و زمین اسم هر چیزی را بدانی ارتباط تو با آن برقرار شده و میتوانی قصد و خواسته خود را به او منتقل کنی... این اصل یکی از ستونهای اصلی علم اسماء محسوب میشود... کشف و استخراج اسم میبایست از خود انسان و از اسماء باطنی و اسم الروح او شروع شود تا انسان بتواند قابلیتهای باطنی و نیز روح خود را مهار کند. گاهی این کشف سالهای طولانی وقت صرف خواهد کرد.
صحبت را از موضوعات باطنی، برگردانید به موضوع مصاحبه.
پس رام الله اسم کیست؟
بعضیها به اسم رام الله شناخته شدهاند، چه در ایران و چه خارج از ایران. حتی اسم استاد روحالله هم رام الله است پیش از آنکه اسم من یا دیگران رام الله باشد. من هم برای طیفی از مردم به اسم ایلیا «میم» با لقب رام الله شناخته شدهام. از همان ده دوازده سال پیش هم گفتهام و در بیانیهها آمده که رام الله اسم من نیست و رام الله یعنی خدمتگزار و تسلیم خدا. کسی که خداوند او را رام و مطیع خود کرده است. هر کسی که خود را رام خدا میداند میتواند خود را رام الله بنامد و قبل از این هم بعضیها این کار را کردهاند.
سوال کننده دوم: چه دینی دارید؟
در شناسنامه نوشته شده که مسلمان و شیعه هستم اما نمیدانم نظر خداوند چیست... آیا همین موضوع درهویت باطنی روح انسان هم ثبت شده است. ولی اگر خداوند پذیرفته باشد، بله من مسلمان شیعه هستم... مسلمان تسلیم خداست و کسی که تسلیم خداست نشانهها دارد. انسانی که تسلیم خداست شبیه به خداوند بی همتاست. زنده است و توان زندگی بخشیدن و احیا کردن دارد. او برخوردار از اراده و قدرت خداوند است. کسی که تسلیم خداست بهرهمند از روح خداست... اما اگر بخواهیم پاسخی مصطلح به این سوال بدهیم بله من مسلمان و شیعه هستم. پدر و مادرم هم مسلمان بودهاند.
«مسلمانی حقیقی به اسم و ادعا نیست. مسلمان حقیقی، حقیقتاً تسلیم و مطیع و در تصرف خداوند است. ایمان و توکل به خدا و خدمتگزاری دائمی برای خدا از نشانههای مسلمان حقیقی است.»
سوال کننده دوم: سواد شما چقدر است؟
بیشتر لحظات زندگی ام در تفکرات و مشاهدات بوده. تقریباً همه سالهای زندگی ام را در مشاهده و تحقیق و تفکر گذراندم اما سواد مدرسهای ام خیلی کم است. زیاد مدرسه نرفتم. دانشگاه هم نرفتم. حدود سال ۱۳۷۳ میخواستیم اولین دانشگاه علوم باطنی و متافیزیک را در منطقه راهاندازی کنیم که مورد توافق نبود و انجام نشد.
سوال کننده دوم: به چه دلیل به تحصیل ادامه ندادید؟ آیا توانایی ادامهٔ تحصیل را نداشتید؟
از کودکی در بارهٔ قرآن، متون باطنی، دانش غیر متعارف و اسراری تحقیق و تفکر داشتم. بیشتر از هر چیز به مشاهده و تعمق مشغول بودم و از همین راه هم عموماً یاد میگرفتم. بیشتر ساعات زندگی ام را در طبیعت یا اگر در خانهای بودم، در ارتباط با طبیعت میگذراندم... تحصیل اصلی ام اینها بود و همین را ادامه دادم. متون را هم بر اساس همین روش مینوشتم و بسیار به ندرت از منبع خاصی جز مشاهدات و تفکراتم استفاده کردهام... قطع تحصیلات مدرسهای هم به این دلیل بود که اهمیت آن را درک نمیکردم. آن را غیر لازم، غیر مؤثر و غیر کارا میدیدم. به کار زندگی و هدفی که داشتم نمیخورد. اگر میشد، از سالها قبل متوقف اش میکردم و یک ناراحتی ام این بود که چرا همان چند سال را هم خوانده بودم... قطع آن دلیل دیگری نداشت. تقریباً در همهٔ رشتههای مختلف و در دسترس، به صورت امتحانی وارد میشدم و زود به نقطهٔ آخر آن میرسیدم و غالباً در هر رشتهای رتبه ممتاز و اول را میگرفتم. چند بار ورزشهای مختلف را امتحان کردم و در آنها اول بودن را تجربه کردم اما این تجربهها خیلی سطحی و گذرا بود. البته شاید برای کسی که برای این کار به این دنیا آمده باشد تجربهای ارزشمند باشد. قاری قرآن بودن، آواز خواندن... و درس خواندن. هر بار که میخواستم، در اینها اول بودن را تجربه میکردم. اما در تحقیق و مشاهده و تفکر، در رویاها در... و در ارتباط با جهان هیچ وقت به آخرش نرسیدم. به همین دلیل همین را ادامه دادم.
آیا شما معلم داشتهاید؟ چگونه آموزش دیدهاید؟
اولین و بزرگترین معلمم خداوند بوده و از قرآن و کتب مقدس چیزهای زیادی آموختهام. اما معلم اصلی ام به آن معنا که همه میدانیم استاد روحالله بوده است البته ملاقات با ایشان به ندرت رخ داده است. معلمان دیگر هم بودهاند مردان و زنانی که جهان را طور دیگری میدیدند و تجربه میکردند، ولی آموختههای دیگرم عمدتاً از تفکرات و مشاهدات و دریافتهایم بوده. و از رؤیاها... و از طبیعت هم بسیار آموختهام.
دانش به دریافت و اندیشه است. حضرت علی (ع)
آیا متن سخنرانی هایتان را از جایی اقتباس میکنید.
اکثر این سخنرانیها در همان لحظات صحبت، خودبخود به ذهنم میآید و بیان میشود و مطالعه یا برنامه ریزی قبلی ندارد. آنها عموماً از درونم میآیند اما از جای دیگر نه. تا امروز ندیدهام آنها در جای دیگری موجود باشند. شاید هم باشند و من ندیدهام. دوستان ال یاسین هم که در این چند سال این را دنبال کردند، ندیدند... بعضیها هم که در همه این سالها مثل سایه دنبال ما بودند که بتوانند مسائلی پیدا کنند و از آن یا حتی تصور آن داستان بسازند و به مردم بگویند، اینها هم چیزی پیدا نکرده بودند. در دنیای امروز، هر اقتباسی را با وجود اینترنت میتوان در چند دقیقه متوجه شد.
در روز چقدر مطالعه میکنید؟
شاید در هفته یکی دو ساعت و شاید کمتر از این. آن هم عمدتاً از اخبار و اوضاع مطلع میشوم. همسرم کتابهای زیادی دارد یا گاهی که منزل دوستان میروم کتابهای زیادی هست اما غالباً شرایط مطالعه آنها را نداشتهام.
سوال کننده دوم: ما در تحقیقات خود متوجه شدیم که بیشتر از سی جلد کتاب وجود دارد که نویسنده آن شما هستید. بیش از ۸۰ جلد کتاب دیگر هست که با برنامه و راهبرد شما نوشته شده است. با وجود فقدان تحصیلات رسمی چطور این کار را کردهاید؟ آیا میتوانیم فرض کنیم که اینها اصلاً کار شما نیست؟
من هنوز هم زندهام، شاهدانم هم زندهاند و هر کاری که قبلاً کردهام حالا و بعداً هم میتوانم. اگر بگویم که این کارها یا بسیاری از کارهای دیگر، کار من نیست شما با این هزاران شاهد چکار میکنید؟ با امکانی که الان هم آن را دارم چکار میکنید؟ توانایی موجود را چطور توجیه میکنید؟ آنها مربوط به دیروز است. امروز و فردا هم میتوانم همان کارها را و بلکه بسیار بیشتر و بزرگتر از آن را انجام دهم. الان هم همچنان میتوانم ۳۰ جلد یا ۳۰۰ جلد کتاب براساس تفکرات، مشاهدات و دریافتهایم بنویسم که نه مشابه آنها نوشته شده است و نه متکی به تحقیقات و مطالعات متعارف است... اگر این کتابها کار بقیه باشد، پس این بقیه کجا هستند؟ مگر در جهان امروز میشود چیزی را واقعاً مخفی کرد. این سوالات با زمانی تناسب دارد که هنوز رسانهها، اینترنت و ماهوارهها وجود نداشتند. کتابهایی هم هست که دوستان ال یاسین تهیه کردهاند که بنده هم در حد مشاوره و راهبرد یا برنامه ریزی در آن حضور داشتهام که به اسم خود آنها چاپ شده است. اما در نظر بگیرید که از این همه کتابهایی که گفتید مربوط به بنده است فقط یک جلد آن و آن هم مربوط به یازده سال پیش چاپ شده است که جلوی انتشار آن هم گرفته شد.
سوال کننده دوم: یک تصور این است که مرکزی به نام حامیم که متشکل از سیصد و چهار متخصص! و اعجوبه! در زمینههای مختلف است به سؤالات تخصصی شاگردان شما جواب میدهد. یک تصور هم این است که چنین مرکزی اصلاً وجود ندارد و شما به تنهایی این کار را میکنید. کدام برداشت درست است؟
این تصور اشتباه نیست فقط تمام واقعیت نیست چون همهٔ واقعیت بزرگتر و باورش سختتر است. همه اش راست و درست بوده چون در همین مشاورهها و راهنماییها هزاران فعالیت مثبت انجام شده که بعضی از آنها بدیع و بی سابقهاند... اما همهٔ اینها فیض و رحمت خدا است.
علوم باطنی را چگونه و در کجا یاد گرفتهاید؟ بعضیها میگویند شما علم لدنی دارید.
تعلیم بزرگی را از استاد روحالله آموختهام و اما بیشتر آنچه میدانم حاصل تفکرات، مشاهدات و دریافتهایم است. بزرگان باطنی زیادی را هم دیدهام و از آنها هم چیزهایی دارم. معدود مردان و زنانی که تبحر زیادی در شاخههای مختلف علوم باطنی داشتند... در کتابها هم کمی وجود داشته. داستان علم لدنی هم خدا میداند. اما این از مسلمات زندگی ام است که اکثر چیزهایی که میدانم را خودبخود میدانم. میگویند علم لدنی به انسانهای مقدس تعلق دارد اما تا جایی که میدانم من انسان مقدسی نیستم.
آیا خوابهایی که مردم میگویند درباره شما دیدهاند درست است؟ فکر میکنم این خوابها را همیشه برای خود شما هم مینویسند و میفرستند.
این رویاها در قسمت بررسی رویاها مورد بازبینی و در صورت لزوم، بررسی و تحلیل قرار میگیرد اما من بیشتر این نامهها را هنوز نخواندهام و بسیاری از نویسندگان آنها را هم ندیدهام... گذشته از اینها، چطور میتوانم درباره خواب مردم اظهار نظر کنم. از خود آنها بپرسید. خود آنها در این سالها اصرار دارند که دیدهاند و درست است و تا جایی که علوم باطنی اجازه میدهد، کسی قادر نیست برای انسان چنین رویاهایی را به وجود آورد. اینها را یا از مردم بپرسید یا از خداوند چون باعث رویاهای آنها من یا کس دیگری نیست باعث آن خداوند است چون آن رویاها شباهت زیادی به هم دارند بدون اینکه بسیاری از بینندگان آنها با هم در ارتباط باشند. بعضی از این رویاها را هم، آنها قبل از اینکه با هم آشنا شویم دیدهاند.
نبوت به پایان رسید و پس از من پیمبری نیاید مگر مژده رسانها و آن خوابهای نیکوست که مرد بیند یا برای او بینند پیامبر خدا ص
مادر شما حکایتی را درباره تولدتان نقل کرده است که به صورت فیلم منتشر شده است آیا این موضوع واقعیت دارد؟
در این باره چیزی یادم نیست... یادم نمیآید چطور متولد شدم اما یادم هست که مادرم در این باره چه میگفت. نمیدانم این حرف چقدر واقعیت دارد... اما از نظر منطقی نباید فکر کنم که این موضوع درست است چون ظاهراً منطقی نیست....
فیلمهای زیادی از مردم تهیه شده که در آن درباره اعمال خارق العاده شما میگویند. آیا این کرامات و اعمال خارق العاده مربوط به شماست؟
من هرگز معجزهای نکردهام و بسیاری از آن فیلمها با مشخصاتی که میگویید، درباره من نیست... بخشی از آنها درباره استاد روحالله است. و البته این را باید همان کسانی بگویند درباره کیست که آن را تجربه کردهاند. من هنوز این فیلمها را حتی ندیدهام. اما کارهای زیادی انجام دادهام و اتفاقات زیادی افتاده که با بنده ارتباط داشته است اما اسم اینها معجزه نیست و من آنها را معجزه نمیگویم. در شرح این کارها و محتوای این وقایع هم صدها نفر حاضر و شاهد بودهاند و میتوانند آن را بیان کنند. گزارشهای مستندی هم که فیلمهای آن از مردم تهیه شده، بخشی از آن مربوط به بنده است و بخشهای دیگر مربوط به استاد روحالله یا دیگران.
حتی تعدادی از این فیلمها به صورت گزارش منتشر شده است و به اسم شما است. من خودم بعضی از این گزارشها را در نشریههای وابسته به شما خواندهام که بگذارید بگویم ]سوال کننده متنی را که از نشریات جمعآوری شده ورق میزند[: ۱ـ پیش بینی اتفاقاتی مثل زلزله بم، ۱۱ سپتامبر، تهاجم اسرائیل به حزب ا... لبنان (جنگ ۳۳ روزه)، سونامی اندونزی... ۲ـ پرکردن یک برکه از ماهی ۳ـ باران سازی ۴ـ شفادهی بیماران لاعلاج ۵ـ پر کردن ظرفها از روغن زیتون با یک قطره روغن و برکت دادن ۶ـ به بار نشاندن درخت در یک لحظه ۷ـ رویاندن یک پهنهٔ وسیع قارچ در یک لحظه...
فیلم این گزارشها قرار نبوده منتشر شود و منتشر هم نشده است. این سوال هم بارها پرسیده شده و من هم جواب آن را از سالها قبل تا به حال بارها تکرار کردهام. اکثر کسانی که مرا میشناسند جواب این گونه سوالات را بارها شنیدهاند... من نه معجزه بلد هستم، نه معجزه گر هستم. البته بعضی از این موارد مربوط به من بوده که در آن گزارشهای مکتوب در نشریات هم اسم بنده نیامده اما این ربطی به معجزه و کرامت ندارد و اگر کرامتی بوده و مستند است و شاهدانی دارد، مربوط به استاد روحالله یا دیگران است... روشهای بسیاری در علوم باطنی و حتی در علم جدید برای پیش بینی و تحلیل وقایع آینده وجود دارد مثل آینده پژوهی در علم جدید و انواع روشهای نشانه شناسی و رویا بینی، در علوم باطنی. هر کاری که قبلاً کردهام باید حالا و بعداً هم بتوانم. پس همچنان میتوانم آنها را انجام دهم. اگر از طرق نشانه شناسی یا تفسیر رویاها آن چیزها را درباره آینده گفتم و شد، امروز و فردا هم همان کار را، اگر خدا بخواهد میتوانم انجام دهم... اما نمیدانم در بارهٔ بقیهٔ کارهایی که واقعاً برای خودم هم اعجاب برانگیز است و از طرفی با وجود این همه شاهد و تجربه کننده نمیتوان آنها را رد کرد چه بگویم...
این فکر که من معجزه کردهام اشتباه است. چون قادر به معجزه نیستم...
تا جایی که به من مربوط میشود میگویم معجزهای نکردهام. خیلی کارها کردهام که خیلیها نمیتوانند اما معجزه نه. هیچ وقت یادم نمیآید که از عالم غیب مرغ بریان آورده باشم، زلزله به وجود آورده باشم... اما بعضی از بیماران لاعلاج را که پزشکان و نیز همه درمانگران نامتعارف در همه دنیا آنها را جواب کردهاند، درمان کردهام... هر گزارشی هم که تا بحال چاپ شده است یا بدون اطلاعم بوده یا اگر مطلع بودهام شرط را این گذاشتم که اسمی از بنده نباشد و تا بحال هم اسمی از بنده نبوده... گاهی و به ندرت بیماران خاصی را درمان کردهام اما این ربطی به معجزه ندارد هر کسی ممکن است بتواند این کار را بکند. یادم نمیآید استخر خالی را از ماهی پر کرده باشم و نمیدانم چرا آن افراد گفتند پر شده است. این را دیگر من نمیتوانم بگویم... البته احتمال اینکه حقهای هم در این کارها باشد یا چیزی مثل شعبده بوده باشند را هم دروغ میدانم چون نحوهٔ وقوع، تعداد شاهدان و دیگر مؤلفههای این وقایع طوریست که اگر همهٔ شعبده بازان دنیا هم جمع شوند نمیتوانند اندکی از این کارها را در شرایط مشابهی که اتفاق افتاده، تکرار کنند. اگر همه شعبده بازان دنیا هم جمع شوند نمیتوانند از وقایع آینده چیزی بگویند...
«... میگویند من معجزه میکنم اما چه کسی جز خداوند قادر به معجزه است.. تنها روح خداست که قادر به معجزه میباشد زیرا اوست که در ورای قوانین است...» ایلیا «میم»
سوال کننده دوم: من زیاد شنیدهام که کسانی که با شما درافتادهاند ورافتادهاند. سال ۸۲ هم در قسمتی از آن فیلم مستند همین چیزها گفته میشد و پانزده بیست مورد را شرح میدادند. این آدمها یا مردهاند یا دچار جنون و بیماری شدهاند. آیا این کار ایجاد فضای ارعاب و تهدید نیست تا شما به این وسیله نگذارید کسی با شما مخالفت کند؟
من هم شنیدهام که هر که با اهل علی درافتاد ورافتاد ولی خودم را آنطور که باید شیعه علی نمیدانم چون شیعه علی مانند علی است و اگر نه شیعه نیست. آن اتفاقات را هم تائید نکردم البته رد هم نکردم چون همه اتفاق افتاده بودند ولی چه بسا همه آنها تصادفی باشد. فضایی هم بر این اساس به وجود نیامده فقط شما و چند نفر دیگر آن گزارشها را دیدهاید آن هم به دلیل اصراری بود که برای دسترسی به اطلاعات و مستندات بیشتر داشتید. بنابراین چنین فضایی هرگز ترسیم نشده ولی تا جایی که به خودم مربوط است میگویم این واقعیت ندارد که اگر کسی مخالفم باشد، بیمار میشود، جنون میگیرد یا میمیرد. من یک خدمتگزار خدا هستم، همین و نه بیش از این. اما مطمئنم که هر کس بر ضد خدای من که لا اله الا هو الحی القیوم است، بلند شود، میافتد و زمین گیر میشود.
سوال کننده دوم: ولی بعضی از این اتفاقها خارج از بحث تصادف است. این فکر مطرح میشود که آیا خود شما با یکی از همان مکانیزمها مثل تاثیرگذاری از راه دور یا نیروهای اجرایی، این کارها را کرده باشید. چون قبل از همه بعضی از اعضاء خانواده شما به این مسائل مبتلا شدهاند. آقای فرشاد مرادی که از نشر تعالیم حق اخراج شد، تصادف میکند و میمیرد و ظاهر امر هم شما از چند روز قبل بقیه را مطلع میکنید. بعضی از اعضاء خانواده و فامیل شما دچار جنون شدهاند. خانمهای... کارشان به تیمارستان و زنجیر شدن کشیده. آقای د میگوید مرا تسخیر روح کردهاند و هر وقت مرا میگیرد، دیوانه میشوم. آقای «ن» که دندان شما را شکست، در منزل، خودش را دار زده. اینها طوری که شما میگویید تصادفی نیست. اینها قابل بررسی است. چرا اکثر این افراد دچار بیماریهای روانی میشوند؟ نظر شخصی من این است که شما حتماً در این زمینه برنامهای دارید.
شما میتوانی هر نظری در هر بارهای داشته باشی و میتوانی پیرامون آن نظر هم جوسازی و تبلیغ پر سر و صدا کنی مثل الان. بنده از شما نمیخواهم که نظرت را حتماً تغییر دهی اما گفتم و واقعیت همین است که شنیدی. تک تک این پانزده بیست مورد را هم اگر دقیقاً بررسی کنی و حلقههای وقوع را ببینی، باز هم متوجه میشوی که هیچ برنامهای نمیتواند وجود داشته باشد. پرونده آقای پیما الهی چندین بار در دادگاه بررسی شد، نه یک بار، و چند بار تحقیق روی آن صورت گرفت. نتیجه نهایی ترمز نابه هنگام راننده در جاده لیز اعلام شد که باعث شد ماشین آنها با یک مینی بوس برخورد کند و همه پنج نفر سرنشین فوت کنند. آن چهار نفر دیگر با چه کسی مخالف بودند؟ درباره تولید بیماریهای روانی از راه دور یا کنترل بر ارواح و تسخیر روح، اگر واقعاً چنین امکان و اجازهای باشد و به همین راحتی و رایگانی باشد که شما میگویی پس چرا در جهت فتح جهان استفادهای نشده و برای تنبیه ظالمان و جنایتکاران بزرگ؟ واقعیت این است که هیچ برنامهای در این باره وجود نداشته و همه این اتفاقات خودبخود بوده یا شاید تصادفاً یا شاید هر مبنای دیگری الاّ برنامه خودآگاه. از طرفی بعضیها را میشناسم که در این چند سال به ما توهینها و فحاشیهای فراوانی داشتهاند و دروغ ترین و جاعلانه ترین نسبتها را متوجه ما کردهاند اما نه خودشان را دار زدهاند، نه دچار بیماریهای روانی شدهاند و نه تصادف کردهاند. ظاهراً هم که هیچ مسئلهای برایشان پیش نیامده. اینها را چطور براساس آن تئوری تان توجیه میکنید؟
در همان فیلمها مردمی که با آنها مصاحبه میشد اتفاقاتی را نقل میکردند که به خاطر حرف شما بوجود آمده است. معنی همه آن حرفها این بود که شما چیزی که میگویید اتفاق میافتد. در آخر آن، تهیه کنندهها اتفاقات و مستندها را میشمارند و نتیجه میگیرند شما حداقل ۲۳۵ موضوع را گفتهاید که عیناً همانطور شده است. ذکر هر تجربهای در آنجا روی همین پایه بود. آیا شما واقعاً قدرت کن فیکون دارید؟
«کلام مانند آتش است. آتش خلاق و دگرگون کننده که هرگاه میسوزد، بوجود میآورد و آنگاه که میسوزاند، ویران میسازد و خراب میکند. و انسان مانند آن اژدهای آتشینْ نفَس است که نفس او صدای اوست و صدایش آتشیست که از دهان او بیرون میآید. او به این آتش قادر است زندگی خود و دیگران را بسازد یا بسوزاند و خاکستر سازد.»
«کلام هماهنگ میتواند بر کهکشانها نیز اثر بگذارد. زلزلههای بزرگ و بارشهای بسیار در ید قدرت کلام است. آنگاه که به قدرت کلمه مرده زنده شد، از میان برداشتن کوهها و بر پا داشتن آنها نیز ممکن گردید.»
«معجزات بزرگ به مدد کلمات بزرگ واقع شدند و کلمات بزرگ همچنان قادر به معجزات بزرگاند. از زمانی که قادر به گفتن شدی قدرت کلمات را در زندگیات بکار گرفتهای اما به واقع این حرفهای تو بوده که تو را به کار گرفته است. پیوسته از اقتدار کلامات بر تو شده است و میشود. کنترل تغییرات زندگی با مهار کلام و مهارت در بکارگیری آن است.»
کن فیکون تنها از آنِ خداست و بس. و درباره آن گزارشهای مستند، بخش زیادی از آن تجربهها و اتفاقات درباره بنده نیست، آنطور که شنیدهام آن شاهدان هم اسمی از بنده نمیآورند و همین موضوع تا حدی برای شما به اشتباه آمیخته است. ولی درباره خودم اینطور است که تا مطمئن نباشم و به نحوی مشاهده نکنم چیزی را درباره آینده نمیگویم و تا کاملاً روشن و معلوم نباشد نظرم را درباره چیزی، قطعی نمیگویم. بنابراین نظراتی که به عنوان حتم و قطع و یقین بیان میکنم، طبیعی است که اتفاق بیفتند. موارد زیادی هم در این سالها پیش آمده که مردم میگفتند اتفاق افتاده ولی من درباره چگونگی وقوع آنها چیزی نمیدانم و خودبخود بوده است. اما نباید فراموش کرد که کلام همه انسانها از قوه خلاقه برخوردار است تا جایی که یکی از دکترینهای اساسی عصر نوین و حتی عصر کهن بر این اساس است که هر آنچه انسان بگوید، تحقق مییابد مشروط بر آنکه آن را نقض و خنثی نکند. دانشمندان غربی درباره این مفهوم و اثبات علمی و عملی آن صدها کتاب نوشتهاند که بخش زیادی از آنها در ایران هم هست. من هم همینطور فکر میکنم که همه انسانها برخوردار از امکان اندیشه خلاق و کلام سازندهاند و شاید مسئله در آن باشد که اکثراً روشهای مهار و بکارگیری این قدرت عظیم را نمیدانند. در این سالها خیلیها در مراجعه به بنده میگفتند و اصرار داشتهاند که چیزهایی را گفتهاند و اتفاق افتاده است یا دعاهایی کردهاند و مستجاب شده است، من هم تقریباً همه آنها را باور کردم و درست میدانم. دیدگاههای فیزیک کوانتوم، نسبیت، اَبرریسمانها و هولوگرافیک و یا دیدگاههای روانشناسی مدرن و حتی فلسفههای کهن باطنی همگی مؤید این نظریه بنیادیاند و آن را به روشنی توضیح میدهند.
ممکن است در زندگی یک انسان دو سه اتفاق خاص بیفتد اما این مساوی با حرف شما نیست.
بنده دارم عرض میکنم آنجا یک دریا هست و مردم دارند در آن شنا میکنند شما میگویی پس درّه اش کجاست؟ میگویم آنجا کوه نیست که دره داشته باشد، میگویی حرف مرد یکیست درّه اش را نشانم بده. در این چند دیدار بعضی از سوال و جوابهای ما اینطور شده است.
«انسان همان چیزیست که میبیند لکن او میتواند در دیدن خود تصرف کند و همانطور ببیند که میخواهد. و میتواند با نگاه خود جستجو کند و بیابد پس همان چیزی را مییابد که در جستجوی آنست. همه جهان میتواند در چشمان او جای گیرد و همین چشم میتواند جهان را از انسان بگیرد و او را از زندگی محروم کند. انسان به نگاه است و زندگی از نگاه است و سرنوشت را نگاه تو در سر مینویسد.»
«چشم سکان روح است و نگاه، چرخش این سکان. تغییر نگاه تغییر آگاهی و تغییر آگاهی تغییر وقایع را در پی دارد.»
«حدود تو در نگاه تو است و آنچه ببینی واقع شدنیست...» ایلیا «میم»
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول
نظر دهید