تیرهایی در تاریکی
فرض کنید یکی از دوستان شما به منزلتان بیاید و بیمقدمه از شما بخواهد هر چه زودتر آماده شده و با او از منزل خارج شوید. در این موقعیت، اولین پرسشی که به ذهن شما میرسد چیست؟ آیا نمیپرسید میخواهد به کجا برود و شما را به کدام مکان ببرد؟ حال، باز فرض کنید که او پاسخی به شما ندهد و هر طوری شده بدون آنکه مشخص باشد به کجا میرود و هدفش از این گشت و گذار چیست، شما را نیز با خود به این طرف و آن طرف بکشاند. اینک کمی فکر کنید و ببینید هر چقدر هم این گشت و گذار برایتان لذت بخش و بدیع باشد تا چه مدت میتوانید بدون پرسیدن مقصد و هدف از این کار، دوستتان را همراهی کنید؟ یک روز؟ یک ساعت؟ یا فقط چند دقیقه؟
همهٔ ما در تمام طول زندگی، درگیر عادات و کارهای تکراری و بیحاصلی هستیم و شاید هرگز از خود نپرسیم که واقعاً چه میکنیم و به کجا میرویم و هدفمان از انجام این کارها چیست؟ و تنها پس از آنکه سالخورده شدیم حس میکنیم عمرمان را بیهوده گذراندهایم و دیگر هم فرصت جبران آنچه از دست رفته را نداریم.
یکی از دلایل اصلی و عمدهٔ عدم موفقیت در زندگی و حتی احساس افسردگی و بیهودگی، نداشتن اهداف روشن در زندگی و در نتیجه گذراندن زمان به بطالت و پوچی است.
کمتر کتابی دربارهٔ موفقیت نوشته شده که از همان ابتدا به وضوح هدف و هدفگذاری به عنوان یکی از ارکان مهم موفقیت، تأکید نکرده باشد. تا جایی که حتی برخی، تعریف "موفقیت" را بر اساس "هدف" بیان کرده و آن را پیشرفت گام به گام و به موقع، در جهت اهداف دانستهاند.
تجربه نشان داده است که افراد، حتی هنگامیکه در معرض شکنجههای سخت و گرسنگی توانفرسا قرار میگرفتند، اگر منظور و هدفی در زندگی داشتند، زنده میمانده و چنانچه هدفی نداشتند، به زودی از بین میرفتند. در واقع آنچه انسان را از پا در میآورد رنجها و رویدادهای نامطلوب نیست، بلکه بیمعنا شدن و بیهدف بودن زندگی است که انسان را دستخوش زوال و نابودی میکند. کسی که هدف ندارد، گویی تمام تیرهایش را به تاریکی پرتاب کرده است.
افراد بیهدف، عمدتاً به دو گروه تقسیم میشوند:
الف - کسانی که آنقدر سرگرمی، مشغولیت یا گرفتاری و مشکلات دارند (یا خود ایجاد کردهاند) که فرصت اندیشیدن به هدفهای خود را ندارند.
ب - کسانی که فرصت فکر کردن دارند، ولی دچار پوچی، خلا ذهنی و بیهدفیاند.
افراد هدفدار نیز دو گروهند:
الف- کسانی که اهدافی روشن، واضح و نیرومند دارند و همهٔ امکانات موجود را در جهت تحقق اهداف خود به کار میگیرند.
ب - کسانی که کم و بیش اهدافی برای خود تعیین میکنند، ولی به اندازهٔ کافی در راه تحقق آن جد و جهد نمیکنند.
برخی دیدگاهها نیز به بررسی علل شکست پرداخته و سه نوع شکست را معرفی میکنند:
الف- شکست نوع اول که در آن اهداف، معین و مشخصاند ولی روش غلطی برای رسیدن به آنها داریم، یا آن که نمیدانیم چطور به خواستههایمان برسیم.
ب- شکست نوع دوم که در آن تلاش فراوان، همراه با به کارگیری کلیهٔ امکانات مبذول میکنیم، اما اهدافمان نامشخصاند.
ج- شکست نوع سوم که در آن شخص نه هدف دارد و نه تلاش مؤثری به خرج میدهد!
همانطور که ملاحظه میشود، نه تنها معنای موفقیت، بلکه مفهوم شکست نیز بر اساس دستیابی به هدف توصیف میشود.
آیا تا کنون به این موضوع فکر کردهاید که شما در کدامیک از این دستهها جای دارید؟
آرزوها و رؤیاهای کودکی
حتماً به خاطر میآورید که در کودکی رؤیاها و آرزوهای دور و درازی در سر داشته و دقایق و لحظات زیادی را صرف پرداختن به آنها کردهاید. در آن سالها، رؤیاها و آرزوها، سهل الوصول و قابل دستیابی به نظر میرسیدند ولی متأسفانه هر چه بزرگتر شدیم یاد گرفتیم به یک زندگی بیدغدغه و معمولی، که گریبانگیر همهٔ اطرافیانمان است، قانع شویم وآرزوهای هیجان انگیزمان را کودکانه بدانیم و دیگر هرگز به سراغشان نرویم.
چند لحظه فکر کنید. بزرگترین رؤیا و آرزوی شما چه بود؟ آیا اینک هم رؤیا و آرزویی دارید؟
نظریهپردازها دربارهٔ آرزوها نظریات جالبی دارند. به عنوان مثال گفته میشود اگر فهرستی از آرزوهایمان تهیه کنیم و آن فهرست را پیش رو نگه داشته و برای تحقق هر آرزو، گام به گام پیش برویم، گذشت زمان، غیر محتملترین آرزوها را به هدفی قابل حصول تبدیل خواهد کرد. برای این کار فهرست آرزوها را بگونهای مینویسیم که گویی هیچ محدودیتی در زندگیمان وجود ندارد. فهرست آرزوها به هیچوجه از حقایق موجود، اوضاع و شرایط خانوادگی، میزان درآمد یا کمبودهای مالی، فشارهای کنونی یا گذشته یا توانایی و اعتماد به نفس فعلیمان پیروی نمیکند.
آرزوها و رؤیاها اغلب در پنج بخش طبقه بندی میشوند:
۱- آنچه مایلید داشته باشید.
۲- آنچه مایلید انجام دهید یا بیافرینید.
۳- مکانهایی که مایلید بروید و سفرهایی که منتظرید آغاز کنید.
۴- آنچه مایلید باشید یا بشوید.
۵- آنچه میخواهید ببخشید، ایثار کنید یا نگه دارید.
اکثر نظریههای مرتبط با موفقیت از فهرست آرزوها شروع میکنند و سپس به فهرست اهداف میپردازند یعنی به خواننده توصیه میکنند اول فهرست آرزوهای خود را تهیه کند و سپس آن را به اهداف قابل وصول تبدیل کرده و تحت عنوان فهرست اهداف، تنظیم کنند. شاید دلیل این امر این باشد که نظریهپردازان به این نتیجه رسیدهاند که ما به عنوان بزرگسال، فاصله زیاد و عمیقی از اصل و واقعیت وجودی خود گرفتهایم. هدف متناسب و حقیقی ما، که اغلب در کودکی برایمان واضح و سهلالوصول به نظر میرسید، در بزرگسالی به خاطر شرطیشدگیها، محدودیتهای خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و نیز کمبود امکانات، بسیار دور از دسترس و حتی بیهوده به نظر میرسد. به همین جهت، با فهرستسازی بدون محدودیت و قید و شرط، امید میرود فرد مجدداً به اصل خود نزدیک شده و بالاخره به هدفی دست یابد که متناسب و سازگار با او باشد. متأسفانه ذهن هریک از ما پر است از اهدافی که از طریق والدین، مربیان و جامعه، به طور کاذب و مصنوعی به ما تزریق شده و شاید اگر خوب نگاه کنیم دریابیم که هیچیک از این هدفها تناسب و سنخیتی با ما ندارند و هدف و مقصود دلخواه خود ما نیستند.
به خاطر داشته باشیم که تعیین هدف، پایهٔ همه موفقیتهای زندگی و اولین قدم برای تبدیل ذهنیتها به عینیتهاست، پس با دقت هدف خود را انتخاب کنیم و به سنخیت و تناسب هدف با خود، توجه داشته باشیم.
ویژگی هدف
هدفهای بزرگ، انگیزههای بزرگ ایجاد میکند، هدفهای باشکوه، دریچهای به دنیای بیکراناند و باعث میشوند نیروهای درونی ما آزاد شوند. دلیل آن که بسیاری از افراد به هدفهایشان نمیرسند، بیش از هر چیز این است که اهدافشان را به درستی و با دقت، معین نمیکنند.
هدف باید دقیق و قابل سنجش باشد. "دقیق" یعنی تصویر ذهنی روشنی از آنچه دنبال میشود، بر پردهٔ ذهن منعکس گردد و "قابل سنجش" بدان مفهوم است که هر هدفی با توسل به اعداد درجهبندی شده و از حالت ذهنی، به موقعیت عینی و واقعی تبدیل گردد. هدفِ دقیقتر و قابل سنجشتر، سریعتر تحقق میپذیرد. هدف خود را در قالب عبارتی مختصر و پرمحتوا که معرفِ کار یا اقدامی باشد بیان کنید، چون هر هدفی به معنای انتقال از موقعیت کنونی، به موقعیت دلخواه است. افعالی که برای معرفی اهداف به کار میرود، بهتر است مولد جنب و جوش باشد و جد و جهد را تداعی کند. ضمناً سعی کنید تاریخ حصول هدف را واقعبینانه برگزینید. توجه داشته باشید بین اعمالی که برای دستیابی به هدف انجام میشود و کارهایی که برای دلخوشی و تسکین هیجانهای درونی انجام میگیرد تفاوت بسیار وجود دارد. باید اوقات و نیروی خود را به کارهایی اختصاص دهید که جزیی از هدفهایتان باشد و گرنه هر چند آن کارها مفید باشند، شما را به مقصد نمیرسانند.
هدفی را که دارید به صورت مثبت بیان کنید، چیزی را که واقعاً میخواهید واقع شود بیان کنید. خیلیها به زبان چیزی را میگویند، اما قلباً مایل نیستند به هدف برسند. هدف را به طور خیلی دقیق مشخص سازید، از همهٔ حواس برای تشریح نتایجی که در نظر دارید کمک بگیرید و مدت زمان مشخصی را در نظر گیرید و سعی کنید هدفی را انتخاب کنید که به نفع خودتان یا دیگران باشد.
عملی کردن اهداف
پس از آنکه دقیقاً مشخص کردید که چه میخواهید و هدفتان چیست، باید بلافاصله برنامهای بریزید و تلاش و کوششی بیوقفه و شدید برای رسیدن به هدف آغاز کنید و قدمهایی بردارید که شما را به هدف دلخواه برساند. همچنین باید روشی کنترلی بیابید تا بفهمید دستاورد هر عمل و هر قدم شما چیست؟ اگر دستاوردتان دلخواه نبود، دقت کنید عمل شما چه نتایجی به بار آورده تا از آن عبرت بگیرید. سپس آنقدر انعطاف به خرج دهید تا به نتیجه مورد نظر برسید. اغلب توصیه میشود نباید هدفی را کنار بگذاریم مگر این که عمل مثبتی در جهت رسیدن به آن انجام داده باشیم. ضمناً رسیدن به یک هدف، بدون آنکه اهداف تازهتر و بزرگتری را برای خود در نظر گرفته باشیم، مفید نیست.
توجه داشته باشیم که رسیدن به اهداف خودبهخود، باعث خوشبختی درازمدت نمیشود، بلکه از طریق تعقیب هدف و این که به ناچار باید موانعی را از سر راه خود برداریم احساسی عمیق و پایدار از موفقیت به انسان دست میدهد که بسیار با ارزش است، به همین دلیل است که داشتن جهت و هدف در زندگی، مهمتر از دستاوردهای فردی است.
بزرگترین هدف
اینک که نظریههای مختلف دربارهٔ رسیدن به هدف را مرور کردیم، جا دارد از دیدگاهی دیگر نیز به این موضوع نظر کنیم. از دیدگاههای الهی و معنوی، هدفی که بین همه انسانها مشترک است این است که دریابند خداوند آنها را به چه هدفی آفریده و مأموریت حقیقی آنها چه میباشد؟ مأموریتی که در واقع همه آرزوها و رؤیاهای اصیل انسان از آن سرچشمه میگیرد. همه انسانها بنا بر اراده خداوند به این دنیا آمدهاند و این آزادی به آنها داده شده تا بر اساس اراده و اختیار خود زندگی کنند. اما متأسفانه این اراده و اختیار اغلب در جهت یادگیریهای غلط و شرطیشدگیهای ما به کار میافتد و ما را از طرح و نقشه الهیمان دور میسازد. گاه نیز چنان مبدل به اهداف کاذب و دروغین میشود که فراموش میکنیم به این دنیا آمدهایم تا نقشی را که در نمایشنامه الهی و ربانی بر عهدهمان گذاشت شده ایفا کنیم و اگر آن را ایفا نکنیم در واقع هیچ کاری نکردهایم.
این نقش، یکتا و مختص ماست. اگر بتوانیم بزرگترین هدف یعنی هدفی را که خداوند از آفرینش ما دارد کشف کرده و بر اساس آن زندگی کنیم میتوان گفت: تیرهایمان را به تاریکی پرتاب نکردهایم.
گردآوری و تنظیم: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت شماره ۸
منابع:
۱- به سوی کامیابی۲و۱-آنتونی رابینز
۲- این لحظههای طلایی- سات چید آناندا
۳- انسان در جستجوی جاودانگی- پاراماهانسا یوگاناندا
۴-موفقیت از آن شماست- ریچارددنی
۵-بهترین شدن- دنیس و تیلی
۶-نقش قدرت یا راهی به سوی موفقیت- جی اچ برنان
۷-کلیدهای طلایی موفقیت- حسین پورآقاسی
نظر دهید