هم سر، کیست؟
بسیاری از انسانها گمان میکنند ازدواج، غایت و نهایت همهٔ آمال و خواستههای آنان است و مدتها آرزوی یافتن همسری ایدهآل را در ذهن میپرورانند. آرزویی که در اغلب موارد، برآورده نشده باقی میماند! اگر با دقت بیشتر، به اطراف خود نگاه کنیم با زوجهایی روبرو میشویم که اگر چه در کنار یکدیگر زندگی میکنند اما اصلاً احساس خوشحالی و خوشبختی نمیکنند. زندگی آنها یکنواخت و کسالت بار است. هیجان و جذابیتی ندارد و حتی گاه بسیار خشن و غیرقابل تحمل میشود. اما آیا این زوجها، هرگز در آرزوی داشتن همسری دلخواه یا ایدهآل نبودهاند؟
جای تأسف دارد که خیلی از زن و شوهرها، تنها به خاطر فرزندانشان در زندگی مشترک باقی میمانند، یا از ترس سرزنش اطرافیان و ملامتهای اجتماعی به زندگی ادامه میدهند. تعدادی از زن و شوهرها نیز به خاطر نداشتن امکانات مالی، زندگی را تحمل میکنند و بعضی از آنها تنها به ظاهر باهماند و در حقیقت تنهایند و هر یک کار خود را میکند و همراهی، همفکری یا همدلی میان آنها وجود ندارد. با این اوصاف آیا داشتن یک ازدواج خوب و مناسب که تا حد زیادی برای هر دو طرف رضایتبخش باشد در عالم واقعیات، غیر ممکن است؟ و آیا داشتن همسری که در کنار او اٌنس و مهربانی و درک متقابل را بتوان تجربه کرد، تنها یک خواب و خیال است؟
"و باز یکی از آیات لطف الهی آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در برِ او آرامش یافته و با هم اٌنس گیرید ومیان شما رأفت و مهربانی برقرار نمود و در این امر برای مردم اهل تفکر، علم و حکمت حق آشکار است؟ (سورهٔ روم آیهی۲۱)
میدانیم که اکثر ما از این کلام آسمانی، فاصله زیادی داریم، اما علت چیست و چرا ازدواجهای رایج در جوامع کنونی، برآورده کنندهٔ حداقل
احساس اٌنس و آرامش درطرفین، نیستند؟
یکی از علتها، کلیشه شدن ازدواج است. در جامعهٔ ما در بسیاری موارد، ازدواج تبدیل شده به جمعآوری تعدادی اثاثیهٔ جدید و مدرن که در یک آپارتمان چیده میشود و دو نفر از روی هیجان کاذب، اجبار خانواده، پیشگیری از حرفها و مزاحمتهای آتی مردم با هم به آنجا پناه میبرند!
در این کلیشه بیشتر مسایل ظاهری اهمیت دارد: چهره خوب، امکانات مالی خوب، وسایل خوب، منزل خوب، تحصیلات خوب و...
در واقع برای کاری که تداوم آن به درون و باطن افراد مربوط است، ما به ظاهر اکتفا میکنیم و میخواهیم با معیارهای مربوط به ظاهر، جوابگوی باطن و درون خود باشیم به همین دلیل هم دیری نمیگذرد که انواع مسایل و مشکلات و ناسازگاریها آشکار میشود. غیر از وسایل و لوازم منزل و قیافه و شغل و تحصیلات خوب، چیزهای دیگری هم برای زندگی مشترک لازم است!
امروزه متخصصان زیادی، تحت عناوین روانشناس و... سعی دارند اصول برقراری ارتباط مؤثر میان زن و شوهرها را آموزش دهند و کتابهای زیادی برای تشخیص و حل مشکلات روابط زناشویی نوشته و تنظیم کردهاند که برخی حاصل سالها تجربه و تحقیق روی زوجهای گوناگوناند. این کتب عمدتاً بر افزایش درک مقابل، افزایش مهارتهای ارتباطی، نحوهٔ صحیحِ گفتن و شنیدن، دریافت پیام از روشهای غیر کلامی و... افزایش شناخت خود و طرف مقابل، عادات و رفتارهای متقابل، نزدیک سازی فرهنگ دو طرف و افزایش همدلی و همفکری استوارند.
در واقع افراد زیادی به عنوان متخصص، برای حفظ دوام خانوادهها، پیشگیری از طلاق و تبعات آن و در نهایت حفظ سلامت جامعه، دست اندرکارند تا زن و شوهرها همدیگر را بهتر درک کنند، بهتر با هم ارتباط برقرار کنند، شناخت بیشتری از همدیگر پیدا کنند و...
اما اینک این سؤال مطرح میشود که دو نفر که همدیگر را درک نمیکنند، نمیتوانند ارتباط سیال و متقابل داشته باشند و همدیگر را نمیشناسند، اصلاً چرا با هم ازدواج کردهاند؟!
باورش سخت است ولی متأسفانه کمتر انتخابی در جامعهٔ ما، به اندازهٔ انتخاب همسر، دستخوش مؤلفههای تصادفی، کلیشهای و مادی شده است. در هر شراکت دیگری، احتیاط بیشتری صورت میگیرد، احتیاطی که در ازدواج، یعنی در طولانی مدتترین شراکت زندگیمان کاملاً نادیده گرفته شده است.
ا
نتخاب همسر
اما ببینیم در انتخاب همسر چه مؤلفههایی را باید در نظر داشته باشیم. قبل از هر چیز:
"در انتخاب همسرت خود نهانیاش را ببین نه خودنماییاش را، که اکثر فریب خودنماییها را میخورند. "(۱)
ما نه تنها فریب خودنماییها را میخوریم بلکه اکثراً درگیر و شیفتهٔ همین خودنماییها هستیم. نماهای ظاهری با ابعادی وسیع وچشمگیر!
این نماها تنها مسایل مادی نظیر آنچه که گفته شد را در بر نمیگیرد، بلکه بسیار فراتر از آن است. تصاویر ظاهری که ما از انسانها میبینم، اغلب آنها را به عنوان افرادی قدرتمند، مهربان، فهیم، راستگو،، صادق، بزرگ منش، مستقل و با اعتماد به نفس ارائه میکند. اما آیا باطن آنها هم همین است؟
یوگاناندا میگوید اگر با عدهٔ زیادی از انسانهای بهنجار و عادی، خوش لباس و ظاهراً سالم و خوش برخورد روبهرو شویم و از قدرت شهودی برخوردار باشیم و بتوانیم درون آنها را ببینیم به شدت شگفت زده و متأثر میشویم. زیرا عدهای را میببینیم با مغزهای رشد نیافته، چسبیده به بدنی پراشتها و نفسپرست. عدهای با بدن پژمرده با بازوهایی فعال و بسیار پرکار، با تلاشی بیش از حد متعارف و گروهی احتمالاً با مغزهای بزرگ و خلاق، ولی با بدنهایی فاقد حس و عاطفه و عدهای دارای مغز و بدنی هنجار اما با پاهایی فلج و فاقد تسلط بر نفس و همینطور الی آخر. این تصویر اگرچه کمی زشت است اما ما را با این واقعیت روبهرو میکند که چقدر بد است که تنها به ظاهر افراد بسنده کنیم. در واقع وقتی در سطح ظاهر باقی میمانیم و پشت نقاب همدیگر را نمیبینیم، درست مثل آن است که نقاب را به عنوان همسر، انتخاب میکنیم نه خود فرد را و البته بعداً ناچاریم با خود فرد زندگی کنیم، چون سرانجام نقاب برداشته میشود و چهره حقیقی رخ مینماید.
خود نهانی میتواند نه تنها شامل بخشهایی از شخصیت و ویژگیهای فرد باشد که ناخواسته، نادانسته، یا به دلیل شرایط خاص موجود و خلاصه بدون غرض و منظور، از دیگری پنهان مانده، بلکه شامل مواردی نیز میشود که عمداً جلوی آشکاری آنها گرفته شده است و فرد چون میداند مقبولیت فردی یا اجتماعی او با روشن شدن چنین ویژگیهایی مخدوش میشود به عمد جلوی بروز آنها را گرفته تا شانس خود را برای ازدواج از دست ندهد. از طرفی برخی صفات و ویژگیها هم هستند که اصولاً دریافت و درک آنها نیازمند بررسی عمیقتر و باطنیتر است و شاید برای خود فرد نیز تا مدتها پنهان بماند، نظیر قصدها و اهداف درونی و حقیقی افراد در زندگی، اینکه نگاه آنها به زندگی و حیاتشان چگونه است؟ حرکت حقیقی آنها چه سمت و سویی دارد، و نهایتاً قابلیتها و نقاط ضعف آنها چیست و چه اثری بر رسیدن آنها به هدف دارد.
مولانا میگوید:
خلق پنهان زشتشان و خوبشان میزند در دل به هر دم کوبشان
بهر غسل ار در روی در جویبار بر تو آسیبی زند در آب خار
گر چه پنهان خار در آب است پست چونکه در تو میخلد دانی که هست
به نظر میرسد ازدواج خطرناکترین جایگاهی باشد که در آن بتوان به ظاهر فرد بسنده کرد، چون به زودی باطن آن آشکار شده و خار پنهان
درآن، وجود ما را زخمی خواهد کرد!
اما چگونه میتوان خود نهانی را دید؟
در این زمینه، نظریههای زیادی موجود است که عمدتاً مشاهده دقیق، تحقیق و پرسوجو از نزدیکان فرد، مشورت با افراد صاحبنظر، معاشرتهای هدفمند وکنترل شده را در برمیگیرند، اما آنچه از همه مهمتر است همین است که باید مراقب باشیم گول تصاویر ظاهری همدیگر را نخوریم.
خوشبختانه در انتخاب همسر، علائم کلیدیتری هم وجود دارد، چون این انتخاب تفاوتهای عمدهای با سایر انتخابهای زندگی دارد.
بیشتر انتخابها یک طرفهاند، یک نفر بنابر ایدهآلها، سلیقه و تمایل خود چیزی را که متناسب با خود تلقی میکند انتخاب میکند. مثلاً شغل، رشته تحصیلی، مکانی برای مسافرت، آپارتمانی برای اجاره یا... را انتخاب میکند، اما انتخاب در ازدواج دوطرفه است و در نتیجه تناسبها هم باید دو طرفه باشد، یعنی هر دو نفر باید احساس کنند که به آنچه میخواهند دست یافتهاند و هر دو باید تناسب، سیالیت و تفاهم را حس کنند وگرنه ازدواج آنها مفهوم حقیقی ازدواج را نخواهد داشت. اما ببینیم طرفین در چه زمینههایی باید با هم سیالیت و تناسب داشته باشند و در کل، همسر، حائز چه ویژگیهایی باید باشد.
"همسر تو، هم سَر و هم سرّ و همسَرای توست. همسرت همسفر و همصراط و همسٌرای تو است و همسٌرا، همساز و همنواز و همآواز است."(۲)
همسر تو، هم سر تو است. هم سر میتواند کسی باشد که در امور مربوط به سر، همسو و شبیه توست. همانند تو فکر میکند، درک میکند، تصور میکند، میبیند، میشنود، برداشت میکند و تصمیم میگیرد و کلاً تفکر، تعقل و دریافتهای ذهنیاش نظیر، همسنخ یا مکمل توست. هم سر میتواند هم شأن، هم کفو، هممرتبه و همرتبه باشد. کسی است که از نظر خودآگاهی و شعور هممرتبه توست و از نظر سایر ویژگیها هم، همرتبه با توست. همسر، هم سِر و همراز است. او محرم رازهای توست و آنچه از خدا پنهان نیست از او هم نباید و نمیتواند پنهان بماند و همه چیزهای نهان را میتوان برای او آشکار کرد. در حضور او نیازی به نقاب زدن نیست. نیازی نیست، قسمتهایی از وجود خود، از خٌلق و خو و آمال خود را پنهان کنی. میتوانی خودت باشی و در کنار او به چیز دیگری تظاهر نکنی، چون او خودِ تو را میخواهد نه نقابت را. همسر واقعی، همسّراست. او همسازو همنواز و همآواز است. با ما همآهنگ است، همهٔ فعالیتها، خواستهها، هدفها و همه وجودش با ما همخوانی دارد. گویی در خواندن و نواختن سرود زندگی با ما هماهنگ و همراه است و ساز مخالف نمیزند، نه این که خود را مهار کند تا ساز مخالف نزند، ساز او به طور طبیعی و فیذاته، موافق و هم آواست.
کنفوسیوس میگوید: "کسی را که همتراز و همساز تو نیست، به دوستی نپذیر". همسر یک دوست دائمی است، پس او نیز باید همتراز و همساز باشد. او در همه چیز با ما شریک و همراه است. اگر زندگی را همچون سفری به وسعت عمرمان در نظر بگیریم مقصد و راهش، در این سفر، همانند ماست. او همسفر دائمی ما خواهد بود، پس در طی طریق، کمک و پشتیبان ماست. وقتی از پا میافتیم دستمان را میگیرد و بارمان را بر میدارد و وقتی او پای رفتن ندارد ما از او حمایت میکنیم و بارش را به دوش میگیریم.
رابطهٔ ما با همسر، یک رابطهٔ پویا و توأم با محبت و همدلی است. یک تعامل دو جانبه است که بدون سیالیت و همفضایی، محقق نمیشود. این رابطه را تبدیل به یک رابطهٔ مرده و شرطی شده نکنیم. به هر که از راه میرسد، به عنوان همسر، آری نگوییم. سفرمان را با کسی
که همسفر حقیقیمان نیست، متوقف نکنیم و به جای رسیدن به قله، خود را با یک انتخاب غلط، به پرتگاه نیستی نیندازیم.
تهیه و تنظیم: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت (شماره ۸)
پینوشت:
۱ و۲ - به نقل از معلم بزرگ علوم باطنی
نظر دهید