ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category مقالات خواندن 4734 دفعه

آن را در کودکی جا گذاشتیم

 

 

«هرگاه می‌خواهم معنای شگفتی و شادی را درک کنم، بعدازظهر خاطره‌ انگیزی را به یاد می‌آورم که با دختر سه سالهٔ همسایه‌مان کمی‌قدم زدم. در حالی که گردش ما بیش از یک بار، به دور ساختمان محل زندگی مان نبود، ولی این قدم زدن یک ساعت طول کشید! تقریبا همهٔ آنچه شنیدیم و دیدیم، کشفی لذت‌بخش و فرصتی جالب برای صحبت با هم بود. چند بار برای تماشای اتومبیل‌هایی که کنار خیابان پارک شده بودند ایستادیم. دوست کم سن و سال من هیجان زده دربارهٔ رنگ‌ها، اندازه‌ها و شکل‌های اتومبیل‌ها حرف می‌زد و حتی اصرار داشت از کنار هر اتومبیل که می‌گذریم دستی بر آن‌ها بکشد. او به گل‌های زیبایی که میان چمن‌ها سبز شده بودند نیز به همین صورت توجه داشت. وقتی هواپیمایی از بالای سرمان گذشت ایستادیم و به آسمان نگاه کردیم و آن قدر در این حالت باقی ماندیم که هواپیما ناپدید شد. البته دستی هم برای آن تکان دادیم! پیاده‌روی آن روز نکات آموزندهٔ فراوانی داشت. من آن روز فهمیدم شادی و نشاط کودکان کم سن و سال از آنچه ما فکر می‌کنیم و انتظار داریم نشأت نمی‌گیرد. مناظر، صداها و اشیا برای دوست کوچک من فرصت مناسبی بودند تا احساسی را که پیشاپیش در وجود او قرار داشت ابراز نماید. این احساس، منشأ بیرونی نداشت، درعوض از دل و روح و روان او در دنیا منعکس می‌شد و من آن روز حس کردم، این ناب‌ترین نشاطی است که می‌تواند وجود داشته باشد».(۱)
متأسفانه بیشتر ما بزرگسالان، عمدتاً شادی را در بیرون از وجود خود جستجو می‌کنیم، برای همین هم به موجوداتی تبدیل شده‌ایم که تنها یک اتومبیل شیک، مقداری پول یا یک آپارتمان یا... می‌تواند ما را خوشحال کند. البته قصد نداریم بگوییم همه بالغ‌ها باید زندگی را همچون کودکان کم سن و سال تجربه کنند. اما حداقل می‌بایست با نشاط نابی که زمانی از آنِ ما بوده، آشنا باشیم. این نشاط همیشه با ما هست و همیشه می‌توانیم از آن برخوردار شویم، فقط باید آن را دوباره در درون خود بیابیم یا آن را زنده کنیم.
اما به راستی شادی چیست؟ و از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ بدانیم یا ندانیم شادی مقوله‌ای است که ما را بسیار به خود مشغول می‌دارد. اکثر ما دوست داریم بدانیم چگونه می‌توان شاد بود و چگونه می‌توان شادی را همیشگی کرد؟
قلاسفه یونان قدیم اعتقاد داشتند که زندگی هوشمندانه با شادی همراه است. کسی که شاد است در او اثری از حماقت نیست و شخصی که شاد نیست از درایت و هوشمندی بی‌بهره است. ارسطو معتقد بود که فضیلت و تقوا با شادی مترادف است و برخی از مردم زمان‌های گذشته تصور می‌کردند اگر بمیرند، شادی را به دست خواهند آورد.
بسیاری از ما انسان‌ها، شادی را در "داشتن" جستجو می‌کنیم. داشتن داشتنی‌هایی که نداریم و برخی دیگر رسیدن به آرزوهای دست نیافتنی را دلیل شادی دانسته یا در جستجوی میوهٔ جادویی شادی هستیم که با خوردن آن، برای همیشه شاد باقی بمانیم!
اما شادی واقعاً چه معنایی دارد؟ ببینیم نظریه‌های علمی‌دربارهٔ شادی چه می‌گویند؟

شادی از دیدگاه روان‌شناسان
از بین روان‌شناسانی که در زمینه‌های شناختی تحقیق می‌کنند، کمتر کسی دامنهٔ نظریه‌پردازی‌اش را به شادکامی کشانده است. بیشتر روان‌شناسان، توجه خود را متمرکز بر هیجانات منفی مثل خشم، ترس و نفرت کرده‌اند، شاید به این دلیل که برای اکثر انسانها، راه‌های شاد نبودن، بسیار بسیار بیشتر از راههای شاد بودن‌اند!
گروهی از روان‌شناسان معتقدند شادی، درجه‌ای از کیفیت زندگی است که فرد آن را به طور کلی مطلوب ارزیابی می‌کند. از نظر این روان‌شناسان، هر چقدر تلاش برای رسیدن به هدف بیشتر باشد، به همان اندازه میزان شادی افزایش می‌یابد، از طرفی هر چقدر که فرد کمتر منتظر موفقیت باشد، به همان اندازه با کسب موفقیت، شادی بیشتری را احساس خواهد کرد.
گروهی دیگر از روان‌شناسان عقیده دارند برای داشتن احساس شادی، این مقایسه‌ها انجام می‌شود: مقایسهٔ بین آنچه فرد می‌خواهد، با آنچه که دارد، مقایسه بین شرایط واقعی و ایده‌آل و نظایر اینها. هر چه فاصلهٔ بین عوامل مورد مقایسه کمتر باشد، فرد به شادی بیشتری دست خواهد یافت. شادی همچنین به نوع ارتباطات بین فردی بستگی دارد. طرفداران این دیدگاه معتقدند افسردگی عمدتاً از فقر ارتباطات بین فردی و فردگرایی ناشی می‌شود و ویژگی مهم افراد شاد، برون‌گرایی است. بنابراین از این دیدگاه، افراد شاد، دارای روابط اجتماعی موفق و ارتباط‌های بین فردی نزدیک، صمیمی و غنی هستند. مطالعات روان‌شناختی نشان می‌دهد بین شادی با سن و جنسیت رابطهٔ معناداری وجود ندارد، یعنی دانستن سن یا جنسیت افراد نشان نمی‌دهد که آنها چقدر شاد هستند. از طرفی افزایش یا کاهش پول و درآمد نیز اثر طولانی بر شادی ندارد، یعنی پول و ثروت، مانند سلامتی‌اند که نبودن آنها (به مدت طولانی) بدبختی، یا وجود آنها شادی را تضمین نمی‌کند. اما به هر حال افراد شاد از عزت نفس بالاتری برخوردارند و تصور می‌کنند نسبت به دیگران سازگارتر، سالم‌تر و مقیدتر به اخلاق‌اند. همچنین افراد با ایمان، سطح بالاتر شادی و رضایت از زندگی را گزارش می‌دهند و در برابر افسردگی، آسیب پذیری کمتری دارند یعنی مقاوم‌ترند. افرادی که ایمان قوی دارند در حل بحران‌ها نیز موفق‌تر هستند و همین امر، این افراد را به سمت شادی و احساس خوشحال بودن سوق می‌دهد.
اگر چه نتایجی که ذکر کردیم، اطلاعاتی دربارهٔ شادی و رابطهٔ آن با عوامل دیگر به دست می‌دهد اما به نظر نمی‌رسد حق مطلب را ادا کنند و بتوانند همهٔ آن چیزی را که دربارهٔ شادی و مفهوم حقیقی آن وجود دارد بیان کنند. بنابراین نظریه‌های دیگر مرتبط با شادی را نیز مطرح می‌کنیم:

شادی حقیقی
تقریباً همهٔ تعالیم مذهبی و معنوی الهی، که انسان را ورای جسم و ظاهر او تصور می‌کنند شادی را نیز ورای مادیات و داشتنی‌های دنیایی می‌دانند و هرگز آن را در رسیدن به آرزوها و در اختیار داشتن ثروت، شهرت، مقام، پول و... محدود نمی‌کنند. درواقع شخصیت واقعی انسان، خوشحالی، آرامش و عشق است. همان که در کودکان، به شکل وجد و سروری خودجوش جلوه می‌کند. اگر این حقیقت را فراموش کنیم و بخواهیم این عشق و آرامش را نه از درون که از بیرون به دست آوریم، خویشتن را از شخصیت واقعی و درونی خویش دور کرده‌ایم. برعکس، کسی که صلح و آرامش درونی دارد، حتی زمانی که چیز دیگری ندارد، احساس خوشحالی می‌کند، درست مثل بچه‌ها. معمولاً بچه‌ها را در هر موقعیتی قرار دهی می‌توانند بخندند، بازی کنند و شاد باشند، چون نشاط درونی خود را بروز می‌دهند، این نشاط از نوعی رهایی از تعلقات و قید و بندهای دنیایی ناشی می‌شود، گویی با تمام وجودشان فریاد می‌زنند: "چیزی ندارم که غصهٔ از دست دادنش را بخورم، پس خوشحالم!"
اما به راستی چه شد که آن نشاط کودکانه و طبیعی، در بزرگسالی جای خود را به شادی حقیرانه ناشی از "داشتن" داد؟ به نظر می‌رسد اکثر اوقات فرایند رشد ما، با نوعی حصارسازی و دیوار سازی درونی همراه است، حصارهایی که به دلایل مختلف در اطراف خود حقیقی‌مان می‌کشیم تا ما را از بعضی آسیب‌ها حفظ کنند، غافل از آن که تماس ما را با آن خود حقیقی، قطع یا کم‌رنگ می‌کنند. باین ترتیب آن نشاط خود به خودی نیز امکانی برای بروز ندارد و پشت حصارها، زندانی می‌ماند. اکثر تعلیمات مذهبی و معنوی درصدد پاسخ گفتن به این پرسش‌اند که چه کنیم تا در بزرگسالی نیز به همین سادگی، شگفتی و شادی را تجربه کنیم؟ آنها پاسخی عمیق ولی ساده به ما می‌دهند:
اگر ضمیرمان بازگوی این احساس باشد که خداوند به ما آنچه را که احتیاج داریم می‌دهد و آنچه را که احتیاج نداریم می‌ستاند، همیشه از آنچه داریم و از آنچه از دست می‌دهیم شادمان خواهیم بود.
تنها راه شاد بودن این است که همان که هستیم باشیم. "به دست آوردن" هر چقدر هم مهم و با ارزش به نظر برسد باعث نشاط و سرور نمی‌شود، چون هرگاه بدست آوردن باعث شادی شود، به همان ترتیب از دست دادن، باعث افسردگی خواهد بود و این چرخه، همچنان ادامه خواهد یافت.
از طرفی جز نشاط و رضایت باطنی، هیچ چیزی موجب شادی نمی‌شود، هیچ فردی برای ما سرور و شادی به ارمغان نمی‌آورد و هیچ عامل بیرونی ناپایداری نمی‌تواند نشاطی پایدار به همراه داشته باشد. ما با این عوامل بیرونی آشناییم: یک مهمانی، یک مسافرت تفریحی، مقداری پول، مواد مخدر، قرص‌های نشاط آور، جنس مخالف و... همگی تنها به طور موقت و کاذب، توهم شاد بودن را در ما ایجاد می‌کنند. متأسفانه اغلب ما، خود را در حد لذت بردن از همین شادی‌های آنی و زودگذر تنزل می‌دهیم. نتیجتاً ساعت‌ها و شاید روزها درانتظار به دست آوردن چیزی که قرار است ما را شاد کند می‌مانیم و وقتی آن را یافتیم، دیری نمی‌گذرد که به نظرمان عادی و بی تفاوت شده و ارزش خود را از دست می‌دهد. به همین خاطر، مجدداً به فکر به دست آوردن نتیجهٔ شادی‌بخش دیگری می‌افتیم. این انتظارها، بدست آوردن‌ها و شاد شدن‌های زودگذر، در طول زندگی‌مان بارها تکرار می‌شود. عجیب است که از خود نمی‌پرسیم چرا به چنین شادی‌های کم دوامی دل خوش می‌کنیم و چرا به دنبال شادی پایدار و همیشگی نیستیم؟
کودکان تجربهٔ عمیقی از شادی پایدار دارند، خصوصا اگر بزرگترها، روان آنها را دست‌کاری نکرده باشند! آنان در اوج گریه می‌خندند، نه در گذشته یا آینده، بلکه در همین لحظه، در لحظهٔ حال، حضور دارند و معصومانه با جهان روبه رو می‌شوند، دیوار و حصاری ندارند، نیازی به تظاهر احساس نمی‌کنند، خودشان هستند و به هیچ چیز وابستگی ندارند و به خود و به خدای خود نزدیکند. همهٔ ما این مراحل را گذرانده و این حس‌ها را تجربه کرده‌ایم، اما افسوس که آنها را به دست فراموشی سپرده‌ایم!

 

گردآوری و تدوین: مانا آزاد
منبع: نشریه علم موفقیت (شماره ۹)

 

پی‌نوشت:
۱- دیپاک چوپرا، غلبه بر عادات مزاحم، ترجمه قراچه داغی

 

آخرین ویرایش در شنبه, 31 خرداد 1393 ساعت 18:01

نظر دهید

0