ازدواج برای خودخواهی بیشتر!
ازدواج، یکی از فرصتهای فراروی از خود و کنار گذاشتن خودخواهی است، اما بیشتر تجربه کنندگان آن را به عنوان فرصتی برای خودخواهیهای بیشتر میبینند و در آن خودبینانهتر از قبل عمل میکنند.
(استخراج از کتاب تعالیم)
کمتر کسی را سراغ دارم که در کودکی خود، کمبودها یا محدودیتهایی را تجربه نکرده باشد و از این نظر، آسیب یا اختلالهای جزئی یا کلی دامنش را نگرفته باشد. بعضیها از کمبود محبت، عاطفه و صمیمیت در رنج بودهاند و برخی دیگر از کمبودهای مالی و امکانات. بعضیها هم گرفتار فقر فرهنگی، اجتماعی خانوادهها شدهاند مثل زمانی که خانوادهها، به خاطر ناآگاهی و به جای آموزشهای صحیح، از ترس آن که مبادا خطایی از فرزندانشان سر بزند یا به راههای ناصواب بیفتند، آنها را در یک قفس بدون میله زندانی کرده، یا سالها مانند یک زندانی گناهکار به آنها نگاه کردهاند! آمار نشان میدهد که تقریباً نود درصد افراد چنین کمبودهایی را تجربه کردهاند.
بسیاری از عذابها و محدودیتها، افراد را بر آن میدارند تا در پی جبران آنها برآیند. طبیعتاً جبران کمبودها در همان محیط خانوادگی پر آسیب، بعید است. محیطهای اجتماعی نظیر محیط کار یا تحصیل یا... هم، بستر مناسبی برای جبران نیستند، شاید به همین دلیل است که افراد معمولی، اغلب در فضای ازدواج به دنبال رفع نیازها و کمبودهای خود میگردند.
ازدواج، به هر حال براساس نوعی محبت شکل میگیرد، محبتی که حتی اگر کمرنگ باشد، به هر حال وجود دارد. در فضای ازدواج، دیگر خبری از آن پدر و مادر سختگیر یا پرمشکل نیست که بخواهند دستوراتشان را تحمیل کنند. خواهر و برادرهای بزرگتر و قویتری هم نیستند که بخواهند به ما زور بگویند. در این فضا قدرت در دست خود افراد است و میتوانند هر کاری بخواهند انجام دهند و به هر جا که مایل باشند بروند و با هر کس که دوست داشته باشند معاشرت کنند!
حالا دیگر سکان کشتی در دست خود فرد است، پس هر تصمیمی را لازم بداند میگیرد و سر کشتی را به طرف هر ساحلی که بخواهد کج میکند. بدینترتیب فرصتی پیش میآید که کمی بیشتر به فکر خودش باشد و به جای آن که مثل عروسکهای خیمهشب بازی در دست دیگران بچرخد، به میل خود زندگی کند.
اما حتی در این جایگاه هم یک مشکل بزرگ وجود دارد و آن این که غیر از او، فرد دیگری هم در همین فضا قرار دارد که همسر اوست و او نیز ممکن است با کمبودها و محرومیتهای خود و شاید با گذشتهای پر نقصان یا کم نقصان، به این زندگی مشترک قدم گذاشته و در آرزوی این باشد که جایگاهی امن برای جولان خواستهها و رفع نیازهای خود پیدا کند. به طور قطع، او هم سلیقه، علاقه، نظر، میل، هدف و آرزوهایی دارد و شاید به خاطر رسیدن به آنها و ارضای تمایلات خود، قدم به این حوزه گذاشته باشد! یعنی حالا دو نفر هستند، با دنیایی خواسته و آرزو و نیاز و کمبود و یک میدان برای تاخت و تاز!
متأسفانه هر روز شاهدیم که بسیاری از زنها یا شوهرها، در این میدان کارهایی میکنند که بر مبنای تمایلات، خودخواهیها و نیازهایش شکل گرفته است. گاهی زن یا شوهر به کلی، حضور و نقش طرف مقابل را نادیده میگیرد و کار خود را انجام میدهد. گاهی قدرتنمایی میکند تا ثابت کند قویتر از طرف مقابل است. گاهی به یک جنگ سرد تن میدهد، شاید هم با قلدری و زورگویی کار خود را پیش ببرد و البته این امکان هم هست که به تدریج هر کس به دنبال کار خود برود و راههای فرعی یا بیراههها را بیازماید!
بسیاری از ما به عنوان زن یا شوهر، آگاهانه یا ناآگاهانه راه مبارزه را در پیش میگیریم. مبارزه گاه با زور و قلدری، گاه با نرمی و محبت و لوس کردن خود، گاهی با ضعیفنمایی یا مظلومنمایی یا حتی بیتفاوتی انجام میشود و نهایتاً چند حالت پیش میآید. یا یکی از طرفین پیروز میشود و طرف دیگر شکست میخورد و کوتاه میآید که در این حالت، قدرت از آن فرد پیروز میشود و او میتواند آنطور که میخواسته عمل کند!
این احتمال هم وجود دارد که هر دو طرف شکست بخورند، یعنی انگار به دلیل این که قدرتهایشان تقریباً برابر است یا هیچکدام بر دیگری پیروز نمیشود، یا پیروزی و شکست هر دو طرف مقطعی است، یعنی در یک مقطع زمانی مثلاً شوهر پیروز میشود و در مقطع زمانی دیگر، زن غالب از میدان بیرون میآید. در این حالت هم سر و کار طرفین با برد و باختهای مقطعی است و تا یک طرف بیاید قدرتی از خود نشان دهد، فرصت تمام میشود و طرف مقابل تجدید قوا میکند و مجدداً قدرت را به دست میگیرد، یعنی با کاهش انرژی یک طرف، طرف دیگر، خود را احیا میکند و خلاصه این چرخه مرتب ادامه پیدا میکند...
اما مبارزه چه به سود طرف اول تمام شود و چه به نفع طرف دوم پایان پذیرد، یک اشکال اساسی و قدیمی، همچنان پا بر جا باقی میماند و آن هم این است که باز هم یک طرف موضوع، همان نقش قبلی را که در زندگی پر نقص و محروم پیشین داشته ایفا میکند، یعنی باز هم یک زندانی داریم و یک زندانبان که منتها این مرتبه، همسر اوست!
بدتر این که در این حالت، هیچیک از دو طرف هم احساس رضایت نکرده، همیشه در حال انباشتن خشم و کینه در درون خود یا به تحلیل بردن طرف مقابل است و در نتیجه طعم حقیقی محبت، صمیمیت، دوستی و عشق خالص (یا حتی نیمه خالص) را نمیچشد.
میدان برد و باخت یا محبت و بخشش
اما واقعاً معنای پیوند و ازدواج و همسری این است؟ آیا زندگی یک زن و شوهر، یک میدان مبارزه یا کارزار جنگی است که در آن یکی باید ببرد و دیگری ببازد؟ میدانی که با زخمی کردن روح و روان و فریاد یا دادوستد نیازها و کمبودها، سرانجام دو طرف همدیگر را بسایند و از بین ببرند؟
من که هرگز چنین چیزی نشنیدهام. بالعکس، از دیدگاه ادیان گرفته تا تحقیقات روانشناختی، همه و همه عکس این را میگویند.
«و او خلق را برای انس با هم جفت نر و ماده آفرید»(سورة نجم، آیة ۴۵)
«اوست خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت تا به او انس و آرام گیرد...» (قصص از آیة ۱۸۹ سورة اعراف)
«و باز یکی از آیات لطف الهی آنست که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی بر قرار نمود و...»(سورة روم، آیة ۲۱)
روانشناسان میگویند ازدواج پیوند دو شخصیت است با حفظ نسبی استقلال طرفین برای همکاری متقابل، نه برای از بین بردن یک شخصیت، به خاطر تکمیل خواستههای دیگری! دیدگاههای معنوی نیز هدف ازدواج را ایثار و بخشش میدانند نه خواستن چیزی برای خود. در اکثر این دیدگاهها ازدواج فرصتی است تا هر چه در توان داریم به شریک زندگیمان تقدیم کنیم، آن هم بدون چشمداشت و انتظار. البته ایثار یا ازخودگذشتکی هم نباید با ظلمپذیری اشتباه گرفته شود. منظور از گذشت این است که در تقابل خواستهها و منافع شخصی، وقتی فرد خود متوجه میشود که آنچه از آن دفاع میکند، منفعت شخصی و منی خود است، بتواند از خواسته خود به نفع مصلحت مشترک بگذرد؛ چیزی فراتر از خود را ببیند و مورد توجه قرار دهد یا لااقل چیزی فراتر از خود را مورد توجه قرار دهد.
اما متأسفانه آنچه اکثراً واقع میشود این است که بیشتر ما در ازدواج به دنبال به دست آوردن هستیم. به دست آوردن چیزهایی که قبلاً نداشتهایم. چیزهایی مانند پول و ثروت، منزل مستقل، اتومبیل، امکانات، به دست آوردن کسی که به او امر و نهی میکنیم، به دست آوردن کسی که نیازهای روانی، عاطفی، جنسی و جسمیمان را بر طرف کند یا به ما خدمت کند و...
اما بسیار بعید به نظر میرسد ازدواج، مبارزهای برای رفع نیاز و جبران کمبودها باشد و خداوند فرصت مبارزه را در فضای انس و رأفت و محبت به بشر پیشنهاد دهد! برعکس، در این فضا خداوند از خودِ خود ما جفتی را برایمان قرار میدهد تا در کنار او و با او آرام گیریم و بینمان دوستی و رحمت و بخشش و شفقت قرار میدهد تا به سادهترین شکل و لذتبخشترین حالت، بتوانیم از "خود" بیرون آمدن را تجربه کنیم.
از خود بیرون آمدن، به ویژه زمانی که پای منی در میان است. در این حالت فرایند از خود بیرون آمدن و از منی خود گذشتن، به شکلی خود به خود و از روی عشق و محبت انجام میشود و زمینهای برای تجربهای جدید و تعالیبخش فراهم میآورد؛ تجربة فراتر رفتن از خود و فرا رفتن از منی و خواستههای منیتی خود. تجربهای که میتواند ما را از این که در خدمت خود و خواستههای خود بمانیم، متوجه خدمتگزاری به چیزی بزرگتر و بالاتر کند.
اما انسان قرنهاست به خود مشغول شده. او فقط خود را میبیند و میستاید و شیفته خود شده است. این خودبینی و خود مشغولی، همان حایل بین او و خدای اوست و انسان با این حایل بین خود و پروردگار خود درهای عمیق پدید آورده که باید بالاخره روزی آن را پر کند. همة فرصتهای زندگی، حتی اگر ندانیم، فرصتهایی برای پر کردن این دره عمیقاند. فرصتهایی که با از خود گذشتن و از خود فرارفتن فراهم میشوند. ازدواج هم فرصتی برای فرارفتن و گذشتن از خود است تا حتی اگر یک گام هم شده، به سوی هدف اصلی زندگی، به سوی وصل حقیقی، برداشته باشیم.
تألیف: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت (شماره ۱۷)
نظر دهید