ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category مقالات خواندن 4898 دفعه

کلام، لوبیای سحرآمیز

 


کلمات خود را سازنده‌اند. هسته یک درخت در درون خود دارای آن چیزی است که لازم است آن را تبدیل به درختی کند و این مثال کلام انسان است. آن می‌تواند همان چیزی را به تجسم در آورد که در خود دارد، قصدهای گوینده خود را.
استخراج از کتاب تعالیم حق (جلد دوم)

وقتی سخن از قدرت عظیم و اقتدار باور نکردنی کلام بالا می‌گیرد سؤالاتی هم مطرح می‌شود، سؤالاتی نظیراینکه: چگونه یک واژه یا یک کلمه، تبدیل به یک "رویداد واقعی" می‌شود؟ یا اگر کمی باطنی‌تر بخواهم همین سؤال را مطرح کنم، می‌توانم بگویم: چگونه یک ارتعاش، یا ارتعاش یک کلمه، تبدیل به یک اتفاق می‌شود؟
یا کمی‌فیزیکی‌تر: چگونه نوعی انرژی یا چیزی شبیه به انرژی، تبدیل به نوعی ماده یا رویداد بیرونی می‌شود؟
چه چیزی در کلمه هست که به آن قدرت وقوع می‌دهد؟ سوخت، یا انرژی لازم برای تبدیل و تغییر و به جسم در آمدن آن از کجا تامین می‌شود و از کجا می‌آید؟ و سؤالاتی نظیر این‌ها.
وقتی می‌خواهم جوابی برای این دست از سؤالات پیدا کنم، اولین چیزی که به نظرم می‌رسد این است که خود کلمه، قدرت و انرژی لازم را برای واقع شدن، در خود ذخیره دارد و یااین انرژی و قدرت از جایی از محیط بیرون بر آن وارد یا افزوده می‌گردد و سپس در عالم بیرون تجسم پیدا می‌کند.
اما آیات و روایاتی که در شماره‌های قبل آورده‌ایم، خصوصاً آیاتی از قرآن مجید و کتب مقدس نظیر:
چون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می‌گوید موجود شو، پس موجود می‌شود (سوره یس، آیه ۸۲)
و یا در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود و همه چیز به وسیله او هستی یافت . . . (انجیل یوحنا)
این فرض را قوی‌تر می‌کند که کلمه در درون خود، قدرت واقع شدن و پتانسیلِ واقعیت یافتن و مجسم شدن را به همراه دارد و خود حاوی نوعی انرژی فعال نشده شبیه انرژی هسته‌ای است که می‌تواند فعال و شکافته شود.
اما واقعاً چگونه چنین چیزی ممکن است؟ یعنی چگونه امکان دارد با گفتن یک کلمه، یا ترکیبی از کلمات، رویدادها و اتفاقات و جزئیات زیادی زاییده، یا بهتر بگویم مجسم شود (یعنی جسم پیدا کند و جامه عمل بپوشد؟).
برای روشن‌تر شدن موضوع، نمی‌خواهم به سراغ تئوری‌های فیزیک هسته‌ای یا کوانتومی و نظریه‌های پیچیده علمی بروم، بلکه می‌خواهم از داستانی قدیمی و ملموس یاد کنم که همه آن را می‌شناسیم و با همه شگفتی که در آن نهفته است به نظرمان عجیب نمی‌آید. اسمش را قبلاً گذاشته‌اند: ماجرای شیرین جک و لوبیای سحرآمیز!
داستان دانه لوبیایی که با سرعت و قدرت بسیار زیاد قد می‌کشد و تبدیل به نردبانی برای رسیدن به ثروت و اقتدار می‌گردد! دانه‌ای کوچک که در خود پتانسیل تبدیل شدن به درختی استثنایی با شاخ و برگ‌ها و ساقه‌ای محکم و قوی را نهفته دارد و گویی منتظر است این پتانسیل، زودتر به فعل درآید.
طبیعت، قبلاً دانه‌های سحرآمیزی را تبدیل به درختانی بزرگ و پر برگ و بار کرده و می‌کند. چیزی که اگر چه در ظاهر سرعت لوبیای سحرآمیز را ندارد، اما شبیه به آزاد شدن یک انرژی مهار شده هسته‌ای است. دانه‌ای کوچک که در زیر خاک کاشته می‌شود. چیزی درون آن فعال شده، کم‌کم ریشه می‌زند و ریشه‌ها هم به تدریج رشد می‌کنند و عمیق می‌شوند و ساقه‌ای نازک از دانه پدید می‌آید که به سمت نور حرکت کرده از خاک بیرون می‌زند و به تدریج محکم‌تر و قوی‌تر شده، از آن شاخه‌هایی می‌روید و بقیه ماجرا را هم خودتان بهتر می‌دانید. برگ‌ها، گل‌ها و هزاران میوه در طول سال‌ها! و چه کسی باورش می‌شود این همه برگ و بار، از همان دانه اولیه پدید آمده باشد؟!
همة دانه‌ها، چه دانه لوبیای سحرآمیز و چه سایر دانه‌ها، تمام آنچه را که باعث رشد و بالیدن و بزرگ شدن و سپس تبدیل شدن به درخت می‌شود را در خود و همراه با خود دارند. در واقع انرژی فشرده‌ای در دانه‌ها نهفته است که وقتی در شرایط مناسبی کاشته شوند تبدیل به درختی پر میوه خواهند شد.
دانه با آنکه بسیار بسیار کوچک‌تر از درخت است، اما درخت را در درون خود دارد. یعنی دستورالعمل تبدیل شدن به درخت را در خود دارد و همین که آن را در خاک قرار دهی، خودش بقیه مراحل را طی می‌کند. بدین ترتیب دانه؛ هر دانه‌ای که باشد، تمرکز یافته درخت خود است. چیزی مثل چتر پرواز که وقتی فشرده است به اندازه یک کیف است و وقتی گشوده می‌شود، تازه وسعت و کارایی آن آشکار می‌گردد.

دانه نهفته در کلام
کلام در درون و در بطن خود، انرژی و سوخت لازم برای تبدیل شدن به رویداد یا واقعه را دارد. شاید بتوان گفت، کلامِ انسان حاملِ چیزی شبیه به انرژی است و همان طور که در علم فیزیک اشاره شده، انرژی نه به وجود می‌آید و نه از بین می‌رود بلکه تنها از حالتی به حالت دیگر تبدیل می‌گردد. اینک می‌خواهیم ببینیم آن انرژی درونی کلام چیست که می‌تواند تبدیل به واقعه‌ای در عالم بیرون گردد؟
با یک نگاه ظاهری، می‌توانیم بگوییم کلام، حاوی صوت، ارتعاش، معنا، بلندی و کوتاهی، فرکانس و ... است. اما کدامیک از اینها می‌توانند تبدیل به موجودیتی در عالم بیرون شوند؟
برای روشن‌تر شدن پاسخ این سؤال، به این مثال توجه کنید:
فرض کنید بیماری در بستر بیماری سختی است و اطرافیان او درباره خوب شدن او کلماتی ادا می‌کنند، مثلاً می‌گویند: امیدوارم زودتر خوب شوی! یا خدا کند زودتر از بستر برخیزی یا امیدوارم بهبود پیدا کنی و . . .
یعنی اطرافیان بیمار، عمدتاً از کلمات و واژه‌های مشابه و هم‌معنا استفاده می‌کنند، اما آیا تأثیر همه آنها هم مشابه است؟! بدیهی است که اثر کلمات، تنها به‌ترکیب آنها و معنای آنها بستگی ندارد و چیزی درونی‌تر و عمیق‌تر در کلام انسان وجود دارد که اثربخشی آن را تضمین می‌کند و اگراین چیز وجود نداشت کافی بود از یک روبات کامپیوتری سخنگو استفاده کنیم که مثلاً به یک بیمار سخت خطاب کند که "امیدوارم زودتر خوب شوی"!. مسلماً چنین کلامی مرده و بی‌حاصل است، در حالی که در کلام انسان یک عنصر زنده وجود دارد که کلام، همان عنصر زنده را در عالم بیرون مجسم خواهد کرد. این عنصر زنده یا هسته اصلی و فشرده موجود در کلام (که نمونه آن را در اثربخشی کلام پیامبران و اولیای الهی فراوان دیده‌ایم) چیزی نیست جز قصد گوینده کلام، و آنچه در واقع توسط کلام، در عالم بیرون تجسم می‌یابد همان قصد و نیت نهفته در آن است. احتمالاٌ به همین دلیل است که در آیاتی که خداوند می‌فرماید موجود شو و می‌شود، قبل از این کلامِ "موجود شو"، به خواست یا اراده الهی اشاره می‌گردد. کلام انسان هم همینطور است؛ قصد او هر چه که باشد، همان محقق می‌شود. اگر قصد عمیق و نهفتة کسی، شفای آن بیمار سخت باشد، بیمار شفا می‌یابد (یا لااقل به نسبت قدرت و یگانگی آن قصد بهبودی نسبی پیدا می‌کند)، ولی اگر صرفاٌ تعارف در کار بوده، بهبودی نیز رخ نمی‌دهد. اگر قصد، ایجاد محبت، دوستی، کمک به دیگران، آگاه کردن، رسیدن به هدف‌های مثبت و نظایر اینها باشد، همان‌ها در زندگی‌مان آشکار می‌شوند و اگر قصدمان، حتی به شکل پنهانی، اذیت و آزار، کینه، نفرت، دشمنی، شک و سوءظن و ... باشد، بالطبع همان‌ها در زندگیمان آشکار خواهند شد. به همین دلیل است که گفته شده: «الاعمال بالنیات» و به همین دلیل است که نظریه‌پردازان اندیشه و کلام می‌گویند: آنچه را که در عمق وجود به آن می‌اندیشید، همان را به سوی خود جذب می‌کنید و همان در زندگیتان تجسم خواهد یافت.
وجود همه آنچه در کل هستی هست، به وجود نیروی قصد بستگی دارد. نیرویی که از آن با نام‌هایی مانند روح، آگاهی، ذهن کیهانی و ... هم یاد شده است. این نیروی الهی، که خود، جهان را آفریده، در همه جا هست و همیشه در حال آفرینش، صلح‌جویی و ساطع کردن عشق و محبت است و هر چیزی را در جهان محقق می‌کند. اگر بتوانیم با این منبع، که همه هستی از اوست هماهنگ شویم (یعنی قصدی هم‌راستا و همسو با آن داشته باشیم) از همه قدت‌های آن نیز برخوردار می‌شویم و اگر این ارتباط را قطع کنیم یا کم‌رنگ سازیم و با زندگی کردن در سطوح پایین‌تر آگاهی، آن را آلوده نماییم، فقر، بیماری، رنج، اندوه، ترس و نفرت می‌آفرینیم.
به همین دلیل است که لازمست قصدمان را از گفتن هر کلامی، برای خود کاملاً روشن کنیم. دقیقاً بدانیم چه می‌خواهیم و سپس کلامی متناسب و یکپارچه و همسو با آن قصد بیان کنیم. چون اگر کلام متناسب با قصد نباشد، یعنی یا کاملاً مخالف آن باشد و یا از آن انحراف داشته باشد، هم کلام به هدر می‌رود و هم انرژی‌های متضاد، متناقض و ناهمسوی قصد و کلام، موجب می‌شود چیزی در عالم بیرون محقق و مجسم نشود.
کسانی که کلام خود را صرف بیهوده‌گویی، یاوه‌گویی، منفی‌گویی و نظایر اینها می‌کنند، قصد و حتی باوری به تحقق کلامشان ندارند و احتمالاً باور آنها این است که کلمات، آنقدرها هم قدرت و ارزش ندارند و از بذر کلمه‌ای که می‌کارند ساقه سحرآمیزی رشد نخواهد کرد. در نتیجه، همین باور یا نگاه، قدرت کلام آنها را کاهش خواهد داد.
کسی هم که بر خلاف قصد درونی و میل باطنی کلامی می‌گوید، گویی دو انرژی یا دو پارة متناقض را در درون خود دارد. این دو پاره، اغلب با هم می‌جنگند و از این رهگذر، انرژی فرد نیز کاهش یافته و نهایتاً نیروی لازم برای تحقق قصد تأمین نمی‌شود.
مولوی می‌گوید: "سخن را چون بسیار آرایش کنند مقصود فراموش می‌شود"، شاید منظور مولوی هم این است که اصل، مقصود است (یعنی چیزی که قصد آن شده) و اگر به غلط، سخن را طویل، ثقیل یا پر شاخ و برگ کنیم، چه بسا قصد اصلی، در زیر انرژی‌های متداخل کلماتی که بیهوده کنار هم گذاشته، یا بر معنای اصلی افزوده‌ایم، به دست فراموشی سپرده شود.

تألیف: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت (شماره  ۱۶)

 

نظر دهید

0