محصول ازدواج تو و من
«مهم تر از این که ازدواج کنی یا نه پاسخ این سؤال است که بدانی چه کسی با چه کسی ازدواج بکند و محصول این ممزوج چیست؟» «ا. م»
ریش سفیدها قول و قرارها را میگذاشتند، صیغهٔ عقد دائم جاری میشد، بله را میگرفتند و طفلکی عروس و داماد، تازه چشمشان به جمال یکدیگر روشن (و شاید هم تیره و تار) میشد! مادر بزرگ، پدر بزرگ هایمان را میگویم که آش کشک خاله را به همین مفت و مسلمی، تا آخر، توی حلقشان فرو میکردند!
حتما میگویید حال وضعیت خیلی بهتر شده و دختر و پسرهای جوان، قبل از ازدواج، همدیگر را میشناسند و با روحیات هم آشنا میشوند. بله، آلان تا بخواهید دختر و پسرها میدانند مال و اموال همسر آینده شان چقدر است؟ مارک لباسهایشان چیست؟ مادر و پدرشان چه کارهاند؟ بالا شهری اند یا پایین شهری؟ خانه و ماشین و ویلا و باغ و ... دارند یا نه؟ و الی آخر.
البته اگر کمی با انصاف تر باشم باید بگویم تعداد اندکی از رفتارها و واکنشهای همدیگر را هم میشناسند! اما آمار طلاق و مشاجرات و متارکهها به سادگی نشان میدهد که این اندک، اصلاً کافی نیست و برای ازدواج، نیاز به شناخت بسیار عمیقتری وجود دارد تا جایی که باید بتوانیم از همان ابتدا، نتیجه ازدواج مان با طرف مقابل را هم تا حدی که امکانش هست، حدس بزنیم. حداقل تا این حد که چه کسی با چه کسی ازدواج میکند؟ و هر یک از طرفین چه ویژگیهایی دارد و چه هدفها و مقاصدی را در زندگی دنبال میکند؟
اما متاسفانه بیشتر انتخابهای ازدواج در اطراف ما به نوعی هستند که مرا به یاد این ماجرا میاندازند: «روزی مردی در خیابان دید ازدحام شده و شدت ازدحام به قدری است که معلوم نمیشود چه خبر است و چه اتفاقی افتاده. پس جلو رفت و از مردی که جلوتر از خود قرار داشت پرسید "ببخشید آقا چه خبر است؟" آن مرد در حالیکه با فشار جمعیت جابه جا میشد و بیاراده از یکسو به سوی دیگر هل داده میشد گفت: "یک نفر که معلوم نیست چه کسی است، بر سر یک نفر دیگر که معلوم نیست چه کسی است، بلایی آورده که معلوم نیست چه بلایی است"؟
خیلی از ازدواجهای ما هم همین طورند. یعنی یک نفر که خودش نمی داند چه کسی است (و از خودشناسی بویی نبرده) با یک نفر دیگر که معلوم نیست چه کسی است (یعنی شناختی از او وجود ندارد) ازدواج میکند و در نتیجه محصول پیوند این دو نفر هم محصولی است ناشناخته و غیرقابل پیش بینی.
البته برخلاف تصور عموم، محصول ازدواج تنها فرزندان نیست. محصول ازدواج یعنی حاصل اثر و نفوذ آن دو روی یکدیگر و نتیجه بودن و زندگی کردن آن دو نفر با همدیگر.
به زبان ساده محصول ازدواج یعنی این که ازدواج در نهایت بر روح و روان و جسم این دو نفر چه تاثیری خواهد گذاشت؟ آیا باعث رشد و بهتر شدن و شکوفایی توانمندیها و استعدادهای آن دو خواهد شد یا برعکس باعث تخریب، ضعیف شدن و هدر رفتن انرژی آنها میشود. مثل زمانی که همهٔ توان و انرژی در همسر، صرف حل کردن مسایل و گرفتاریهای بین خودشان میشود و در نتیجه دیگر انرژی ای باقی نمیماند تا به مصرف رشد و بالندگی آنها در زندگی برسد. به همین دلیل هر دختر و پسری قبل از ازدواج در درجهٔ اول باید خود و طرف مقابل خود را بهتر و بیشتر بشناسد. باید بدانند شباهتها و تضادهایشان با هم در چه زمینههایی است. هدف هر کدام در زندگی چیست و هر یک قصد دارد از چه راهی به مقصد خود برسند. به بیان دیگر باید بتوانند تصور کنند اگر در کنار هم قرار گرفتند چه تعاملها یا بده بستانهای روحی - روانی میتواند بین شان اتفاق بیفتد و چه داستانهایی با همدیگر خواهند داشت. در نظر بگیرید همسفر بودن دو نفر که یکی میخواهد با هواپیما به بندرعباس برود و دیگری قصد دارد با قطار به مشهد سفر کند، چگونه خواهد بود؟ بنابراین پرسیدن این سوالات از خودمان قبل از ازدواج (و حتی گاه به گاه بعد از ازدواج) ضرورت دارد: من کی هستم؟ هدفم چیست؟ آیا هدف من و طرف مقابلم مشترک است؟ آیا ازدواج ما را به هدف مشترکمان نزدیکتر میکند؟ و آیا من خود حقیقی طرف مقابلم را میشناسم یا به چیزهایی مثل چهره، اندام، درآمد، تحصیلات، شغل، مقام، شهرت، وضع خانوادگی و نظیر اینها قناعت کردهام؟
چون واقعیت این است که بعد از ازدواج آنچه بین زن و شوهر جریان پیدا میکند مربوط به خود حقیقی آنهاست و دیری نمیگذرد که هر دو متوجه میشوند همدیگر را نشناختهاند و انگار دارند با کسی زندگی میکنند که تنها مشخصات شناسنامهای و ظاهری اش را میدانند! بنابراین لازم است حداقل این چیزها را درباره همسر خود بدانیم: خواستهها و هدفهای او در زندگی، خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی، طرز عملکرد او در شرایط و موقیعتهای مختلف (مثلا در شادی، ناراحتی، خشم، ناکامی، داغداری و...) بهتر است خانواده و میزان دلبستگیها و وابستگیهایش را هم مدنظر داشته باشیم. (بعضیها نوعی چسبندگی به خانواده هایشان دارند که باعث میشود نتوانند نقش همسری شان را به خوبی ایفا کنند) ضمناً باید رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او را هم با خود مقایسه کنیم چنین شناختهایی با معاشرتهای کنترل شده و هدفدار، با تحقیق و پرسیدن سوالات دقیق (و پرده بردار!) از اطرافیان صادق و با مشورت گرفتن از افراد ذیصلاح و با تجربه تا حد زیادی کسب میشود. البته در شناخت صحیح خود ما و شرطی شدگیهای ماهم دخیل اند. نباید تحت تلقین دیگران تنها به ظاهر بچسبیم و خود را فریب دهیم. شناخت باید براساس خصوصیات پایدارتر هر دو طرف باشد نه براساس چیزهای مقطعی و گذرا.
حالا ببینیم چگونه میتوانیم محصول این ممزوج را بشناسیم؟
ممزوج یعنی آمیختگی. اگرچه به برقراری رابطه جنسی هم آمیزش اطلاق میشود اما به نظرم درست نیست که ظاهری ترین بعد آمیزش را همهٔ محصول زوجیت درنظر بگیریم. خداوند در قرآن مجید میفرماید «همه چیز را زوج آفریدیم. حیوانات، گیاهان، ذرات ریز اتم و خیلی چیزهای دیگر را که هنوز قادر به درک و کشف آنها نشدهایم همهٔ زوجیتها محصولاتی رو به کمال و رشدند. در این صورت محصول ازدواج دو انسان نیز حتما باید چیزی روبه کمال و رشد یافته باشد یعنی آمیختگی این دو، باید اقلاً از تک تک آنها رشد یافته تر باشد، اقلاً باید در کنار هم استعدادها و توانمندیهای درونی شان شکوفا شده باشد حدی از آرامش و بستر مناسب برای رسیدن به هدفهای اصیل شان فراهم شده باشد و همه اینها در سایهٔ هم هدفی و همراهی پدید میآید. من محصول ازدواج بعضیها را دیدهام: هیولایی با چنگالهای تیز و خون آلود که از مکیدن خون دو طرف جان میگیرد و روز به روز آنها را زخمی تر و ضعیف تر میکند! محصول ازدواج شما چیست؟!
تألیف:ر. خ
منبع: نشریه هنرهای زیستن (شمارههای ۶ و ۷)
نظر دهید