فَریب، چند بخش است؟!
متن: تعجب نکنید! خواننده گرامی میخواهم شما را با یکی دیگر از روشهای موفقیت آشنا کنم منتها این یکی کمی عجیب و غریب است و این آشنایی هم کمی متفاوت. این بار نه برای اینکه شما این روش را یاد بگیرید و به کار ببرید، برعکس برای اینکه غیر از دو پای محترم، دو پای دیگر هم قرض بگیرید و از آن فرار کنید. در ضمن حتی اگر هم بخواهید (خدای ناکرده) این روش را یاد بگیرید به این راحتیها نمیتوانید، چون به یک استعداد ژنتیک نیاز دارد و باید در خون شما باشد. خوب داستان از کجا شروع شد...
اولین بار که احساس فریبخوردگی گریبانم را به شکل ناجوری گرفت و آنقدر فشار داد که داشتم خفه میشدم، فکر کردم مظلومترین آدم دنیا هستم که چنین عمل شنیعی در بارهام انجام شده و روزها و روزها بر خودم دل سوزاندم. از آن روز سالها میگذرد. بدون تردید طی این سالها و سالهای قبل از آن بارها و بارها فریب خوردهام، اما آن ماجرا مرا نسبت به مقوله «فریب» حساس کرد و باعث شد در خودم نسبت به آشکاری فریب و فریبکار احساس تعهد کنم.
در اولین برخورد رودررو و ملموسم با فریب، همه تقصیرها را به گردن فریبکار انداختم؛ بنابراین شروع کردم به گشت و گذار در تاریخ فریب و ردیابی فریبکاران مشهور و حرفهای تاریخ. این ردیابی تاریخی من، تا ماجرای آدم ابوالبشر ادامه پیدا کرد و با آنکه قبل از آن بارها و بارها داستان حضرت آدم و حوا را خوانده یا به روایتهای گوناگون شنیده بودم، در کمال حیرت دریافتم فریبکاری سرسلسله فریبکاران؛ شیطان، آغاز جدایی دردناک انسان از مبدأ و سرچشمهٔ هستیاش بود و آغاز اشتباهی که انسان هنوز هم تاوان آن را میپردازد. پس دانستم (البته از قبل هم میدانستم ولی به درک ملموس و محسوسم در نیامده بود) که من نه تنها اولین قربانی تاریخ فریب نیستم، بلکه موضوع فریب بسیار مهمتر و حساستر از برداشتهای من است.
تا اینجا فهمیدم فریب دو بخش دارد، یکی فریبکار و دیگری فریبخوار. فریبکار، کارش مکر یعنی تلاش برای اغوا و اغفال دیگران جهت دستیابی و تأمین اهداف خویش است. او غیرحقیقی را حقیقی نشان میدهد و به خطا و ناراستی ترغیب میکند. شیطان هم به همین دلیل برای آدم دسیسه چید. به نظرم همه فریبکاران دیگر هم به تبعیت از او، مقاصدی صددرصد گمراه کننده را دنبال میکنند؛ ظاهراً هرکدام به اقتضای منافع خود و البته در نهایت منافع شیطان؛ و اما فریبخوار. او چرا به دام فریب و وسوسه میافتد؟ آیا او هم برای منافعش، آگاهانه وارد بازی مخوف فریب میشود؟ مسلماً خیر. در واقع این معاملهای است که فریبخوار در آن به شدت ضرر میکند. فریبخوار بیچاره در جهل و بیخبری، وقتی به خودش میآید که تا خرخره در دام فریب افتاده و آن زمان هم که... امیدوارم کار از کار نگذشته باشد. پس برای ایمن شدن در برابر فریب میبایست به سؤالات دیگری هم پاسخ داد، مثلاً چرا بعضیها بیشتر به دام فریب میافتند و عدهای کمتر گول میخورند؟ چه راههایی ما را در برابر فریب ایمن میکند؟ برای جبران چه باید کرد؟ و...
برای ورود به هر مکانی نیاز به در یا معبرِ ورودی هست. فریب هم برای آنکه وارد شود باید ورودی مخصوصِ خودش را پیدا کند. این درها همان نقاط ضعف و ضربهپذیر ما هستند. درهایی نظیر درِ جاهطلبی، درِ شهرتطلبی، درِ ثروتاندوزی، درِ غرور، درِ توجهطلبی، درِ مهرطلبی و درهای مشابه اینها. چون نمیخواهم مقاله طولانی شود دری را باز میکنم که احتمال ورود فریب از آن برای همه آدمها زیاد است، درِ مهرطلبی.
حتماً شما هم میدانید که یکی از اساسیترین و اصلیترین نیازهای ذاتی انسان محبت است. دوست داشتن و دوست داشته شدن برای آدمها مثل نفش کشیدن میماند و بدون آن در عرض مدتی خیلی کوتاه، به انواع و اقسام بیماریهای جسمی و روانی مبتلا میشوند. پس طبیعی است که ارتباطات محبتآمیز برای همه آدمها جذابیتی غیرقابل گریز داشته باشد. درست به دلیل همین خاصیت جادویی، محبت میتواند به دری از درهای فریب تبدیل شود. از یک طرف فریبکار، از راه محبت و توجه، دام خود را پهن میکند و از طرف دیگر فریبخوارِ از همه جا بیخبر و خوشخیال، برای جلب محبت بیشتر و برقراری رابطه عمیقتر، بیشتر و بیشتر در باتلاق فرو میرود. صدالبته در این رابطه، نه ببخشید در این معامله، فریبکار امکان پیدا میکند از همه دارایی فریبخوار اعم از تواناییها، امکانات، استعدادها، توانهای ذهنی و قدرت مالی به بهانه وجود یک رابطه انسانی و محبتآمیز و پرعاطفه استفاده کند. فریبخوار از همه جا بیخبر هم روزی به خودش میآید که مثل یک دستمال کاغذی مچاله شده به گوشهای پرتاب شده و نشانی از رفیق شفیق بر جا نیست.
خوب فکر میکنید چاره مشکل چیست؟ به نظرم چندان مشکل نیست. یک معیار و فرمول ساده وجود دارد که تشخیص حقیقی را از غیرحقیقی آسان میکند. تنها آن کس که دوستداشتنی است، شایسته دوست داشته شدن است و هیچ چیز و هیچکس دوست داشتنی نیست مگر آنکه نشانههای خوب و متعالی بودن را داشته باشد.
این نشانهها چندان عجیب و غریب و دور از فهم نیستند بلکه همانطور که در اغلب مکاتب الهی به آنها اشاره شده. برجستهترین آنها خصوصیاتی نظیر وفاداری، قدرشناسی و سپاسگزاری، ایثار و از خودگذشتگی، تواضع، عدالت و شجاعت هستند. برای تشخیص فریبکار کافی است تا محکی بزنید و ببینید که این نشانهها تا چه حد در او وجود دارد و تا چه حد حقیقی است. این کار را در باره خودتان هم باید انجام دهید و تا هر تعریف و تمجید و تملقی نثار شما شد دلتان فرونریزد. خودتان را بگردید و ببینید واقعاً شایسته این تعریفها هستید یا اینکه درگیر یکی از همین روشهای موفقیتی عجیب و غریب شدهاید.
در هر حال قبل از آنکه داغ فریبخواری بر پیشانیتان حک شود (که امیدوارم این اتفاق هرگز نیفتد) متوجه باشید که فریبکاران از بهره هوشی نسبتاً بالایی برخوردار هستند و با شناخت دقیق افراد مورد نظر، شیوه نفوذ مناسب بر آنان را انتخاب کرده و چه بسا به تعداد این افراد، راههای گوناگونی را در آستین داشته باشند. مراقب باشید که به دام یک موفقیت سیاه نیفتید.
نگارش: فاطمه زندی
منبع: نشریه علم موفقیت – شمارههای ۱۱ و ۱۲
نظر دهید