ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category مقالات خواندن 4045 دفعه

انسان هم، آهنگ بود...

"در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود. ..."(۱)
و خداوند جهان را از کلمه آفرید و از صوتی ویژه خلق کرد. آوایی مقدس، که آهنگ جهان بود و جهان، هماهنگ با آهنگ کلمه بود و همه چیز موزون می‌نمود؛ و جز آوای کلمه چیزی به گوش نمی‌رسید. همه هستی و هست، با صوت کلمه به رقص آمد و هم‌آوا گشت و بی‌وقفه کلمه را می‌خواند.
 او اراده فرمود که انسان را خلقت بخشد. پس به گِل شکل بخشید و از آوای کلمه که آهنگ روح بود، در او دمید و او زنده شد. کلمه روح بود و روح آهنگ و انسان هماهنگ با روح، و همه چیز موزون می‌نمود. پس اراده فرمود تا آهنگ‌های دیگری از کلمه را نیز به مخلوق تازه‌اش بیاموزد، اَسما را به انسان آموخت و انسان اشرف مخلوقات گشت. (۲)
و انسان هم، آهنگ بود. آهنگی زیبا که جز ارتعاش کلمه نبود. انسان از آوای روح‌بخش کلمه مست بود؛ و روحش جز آوا را تکرار نمی‌کرد. او موزون می‌نمود، چون جز آهنگ نبود. او بود و هو... هو بود و هو... هو بود و او... و تنها هو آشکار بود.
 تا روزی که از آن آهنگ سحرآمیز غافل شد و غفلت او کلمه را از خاطرش برد. روح خاموش گشت و ذهن فعال شد و به نیک و بد پرداخت. از این به آن مشغول شد و از آن به این و روح و کلمه و آهنگ را فراموش کرد. دیگر روحش آهنگی نمی‌نواخت، گوش‌هایش سنگین شد، چشم‌هایش ندید، دلش سنگ شد، دورِ خود پیچید و تابید، تابید و پیچید، چرخید و چرخید، دور شد و دور شد و به اطراف مشغول. روحش را گم کرد، چون روح، کلمه را از خاطر برده بود و جدایی انسان از روح و روح از کلمه، از اینجا آغاز شد...
او جای خالی گم شده‌ای را احساس می‌کرد، اما از یاد برده بود که آن گمشده چیست و کجا باید به دنبالش گردد، چشم گشود و به دیدنی‌های بیرون مشغول شد، پس چشم گشوده‌اش به خواب رفت و در خواب می‌دید و می‌دوید و دور می‌شد و به خیال خود نزدیک می‌شد و در وهم لذت می‌برد و در وهم می‌خندید و باز جای خالی کلمه را در وجودش احساس می‌کرد و همچنان می‌دوید و می‌دید و هر چه می‌دید کورتر می‌شد و هرچه می‌شنید ناشنواتر می‌گشت، پس دور و دورتر شد. سرگردان‌تر و رنجورتر، آشفته‌تر و بیمارتر تا رفته رفته به خواب مرگ فرو شد.
 و کلمه شاهد بود بر ناهماهنگی مخلوقش...
پس جسم پوشید و به زمین آمد. آهنگ را سر داد و انسان را خواند. اما دیگر نه تنها چشم‌های او نابینا شده بود که گوش‌هایش هم ناشنوا و صوت "هو" را نمی‌شنید و آهنگ را نمی‌شناخت و به فهم درنمی‌یافت و به قلب حس نمی‌کرد. ذهن، خود را به غفلت می‌زد و قلب بی‌قرار می‌تپید و روح به خود می‌پیچید.
کلمه آهنگ را سر داده بود و هم‌آهنگ با آهنگ انسانِ بیمارش او را تکان می‌داد و با آهنگ‌های گوناگون بر او می‌نواخت. اما آهنگ او تنها به شرط ایمان دریافتنی بود؛ و آن‌هایی که روحشان هنوز نمرده بود به رقص آمدند و هر کدام بنا به ایمان و ظرفشان از کلمه پر شدند، آهنگ زندگی به یادشان آمد و با صوت کلمه هم‌ارتعاش شدند و هستی‌شان آهنگ کلمه را سر داد و طوفان سراپای وجودشان را گرفت.
هر کسی به نوعی چرخان شد. بعضی با روحشان حضور کلمه را دریافتند، بعضی قلب‌شان با نور کلمه پر شد و بعضی ذهن‌شان از شعور کلمه برخوردار گشت. آهنگ، درونشان می‌نواخت و صوت در آن‌ها می‌پیچید و به پروازشان درمی‌آورد؛ و کلمه شاهد، و هم‌آهنگ با انسان گم‌شده آهنگ‌های مختلفی را می‌نواخت، بی‌وقفه می‌نواخت، مگر گوش‌های بیشتری را شنوا سازد و چشم‌های بیشتری را بینا... اما در آهنگ او رازی نهفته بود سرشار از بیم و امید.
 و او گفت: "اتفاقی بزرگ در پیش است با آن هماهنگ شوید، چون همه کسانی که با آن نمی‌خوانند به سختی هلاک می‌شوند."
 آن‌هایی که گوش‌هایشان زودتر شنید و چشم‌هایشان سریع‌تر دید خود به آهنگ بدل گشتند و هماهنگ با کلمه، آهنگ را سر دادند. آهنگ‌ها از گوشه و کنار جهان به صدا درآمده بود و سمفونی ظهور کلمه نواخته می‌شد و آهنگ آشکاری می‌نواخت. او اراده کرده بود که حقیقت کلمه را آشکار سازد. چون جهان را برای انسان، و انسان را برای کلمه آفریده بود و جز کلمه چیزی حقیقت نداشت.
هر کس ذره‌ای شنوایی داشت و اندکی بینایی، آهنگ‌ها را شنید و دریافت و از شاهدان کلمه شد و با آهنگ، هماهنگ شد و به پرواز درآمد و محو کلمه شد و در کلمه محو شد.
 نابینایان و ناشنوایان در غفلت نه شنیدند و نه دیدند، پس خوابیده مردند.
... و کلمه همچنان آهنگ خود را می‌نواخت و می‌رفت تا آشکار شود...

تألیف: نازیلا ریاحی
منبع: نشریه علم موفقیت (شماره ۶)

 

پی‌نوشت:
۱- انجیل یوحنا، باب اول، آیه یک تا چهار
۲- آنی جاعل فی الارض خلیفة (سوره بقره، آیه ۳۰)، علمّ آدم الاسما کلها (سوره بقره، آیه ۳۱)،

 

نظر دهید

0