ملامتی گری؛ روش ضد ریا
به روایت ال یاسین
تاریخچه اعتقادات ملامتی گری به روایتی به قرن اول هجری قمری بر میگردد. مرکز این مکتب نیشابور در خراسان است و از پیشینیان این مکتب به ابوحفص نیشابوری و حمدون اشاره شده است. ملامتیه شیخ خود را قصار نیشابوری عنوان میکنند که نام وی احمد است. ملامتیه بنام حمدونیه و قصاریه نیز شناخته میشوند. ابوصالح حمدون قصار از علمای قرن سوم هجری است و شهرت وی به تقوا و پرهیزگاری زبانزد مردم بود و در فقه و حدیت هم شهرت بسزایی داشت.. از او دربارهٔ ملامت گری نقل شده که «ملامت دست بداشتن از سود سلامت بود»
ملامتیون دستهای از عرفاً بودند که اساس اعتقاداتشان بر این استوار بود که سالک باید فضائل و نیکیهای خود را از خلق پنهان کند. از دیدگاه ملامتیه مشهور شدن به زهد و تقوی از مهمترین (یا حتی مهمترین) موانع سالک الی الله است. آنها نه تنها فضائل خود را از دیده مردم پنهان میکردند بلکه در ظاهر چنان تدبیر میکردند که رفتارشان شایسته ملامت مردم باشد؛ بنابراین رفتار آنها طوری بود که مردم به آن ایراد بگیرند. این تدبیری بود چند جانبه که از یک سو آنها را در شرایطی قرار میداد که به نیکیهای خود مغرور نشوند و در تله خودبزرگ بینی نیفتند؛ و از سوی دیگر تجسم این عقیده بود که خداوند از باطن نیک و بد افراد مطلع است و لزومی به آشکار کردن آن برای مردم نیست.
شاید بتوان گفت که حرکت ملامتیه تجسم عملی این عقیده بود که «آنچه که مهم است نظر خداست و نه نظر بندگان خدا». همانطور که در کشف المحجوب هجویری که یکی از نخستین منابعی است که دربارهٔ ملامتیه بحث میکند در این باره آمده: «آن که پسندیده حق بود، خلق وی را نپسندند و آن که گزیده تن خود بود، حق ورا نگزیند»
ملامتی گری بر علیه زهد ریایی
شاید بد نباشد دراینجا به مقوله زهد ریایی هم اشارهای بشود. زهد و تقوا رابطهای بین انسان و خداست. از آنجا که انسان موجودی است که آنچه را میبیند میتواند یاد بگیرد و به کار ببندد خوب است که این تقوا در دیگران دیده شود و از آن درس گرفته شود. اما وقتی این تقوا دستمایه اعتبار سازی دروغین برای کسی شود چیزی که در نفس خود خوب بوده به یک سم مهلک تبدیل میشود.
زهد و تقوای ریایی استفاده ابزاری از معنویات و تعلیمات الهی است و اثرات مخرب فردی و اجتماعی دارد. از جمله این که تقوای حقیقی را در ذهن جامعه ترور فرهنگی میکند. بعبارتی در هر جامعهای میزان زهد فروشی بیشتر باشد زهد حقیقی کم ارزش تر و در نتیجه نایاب تر میشود. رواج زهد ریایی تأثیر مخربی بر فضای فکری آن جامعه میگذارد. بطوریکه در چنین جامعهای انتظار میرود که حقیقت دین و خداگرایی کمکم فراموش و حتی طرد شود.
ملامتی گری حرکتی در جهت معکوس زهد ریایی است. یعنی نه تنها تقوا و زهد سالک از چشم دیگران پنهان شود بلکه حتی با عدم رعایت برخی از معیارهای ظاهری مذهبی یا طریقتی زمینه ملامت شخص در ذهن دیگران شکل میگیرد.
اعتقادات ملامتیه به آنها اجازه نمیداد که زهد و عبادت خود را حتی در مقیاس عادی برای دیگران به نمایش بگذارند، چه رسد به اینکه بخواهند زهد فروشی کنند و خود را بیش از آنچه که هستند زاهد و عابد نشان دهند.
شاید حتی بتوان حرکت ملامتیه را نوعی عکس العمل عرفانی – اجتماعی اصلاح طلبانه در تقابل با زهد فروشیها و ریاکاریهای کسانی دانست که بشدت در انظار عمومی خود را اهل تقوی و پایبند به آداب مذهب و عرفان میدانستند اما در حقیقت و در پس پرده رفتار دیگرگونهای داشتند.
نمیدانیم که اتخاذ این روش از سوی بنیانگذرانش روشی هوشمندانه برای مبارزه با زاهدان ریایی و تفکری بود که آنها در میان مردم رواج داده بودند یا صرفاً حرکتی عرفانی و درون گرایانه بوده است، اما به هر حال ملامتی گری را میتوان حرکتی انقلابی در مقابل تفکر ریاکارانه دانست.
نظر دیگران با انسان چه میکند؟
یکی از انتقاداتی که به ملامتیون وارد شده این است که آنها اگر درنظر مردم نیکی خود را افشا نمیکنند و بدیهای خود را نمیپوشانند اما با این وجود آنها باز هم به نظر مردم اهمیت میدهند و به آن متوجهاند.
حقیقت این است که نظر مردم مادامی که با آنها زندگی میکنیم بر انسان حتی بطور ناخودآگاه تأثیر میگذارد و لذا بی اهمیت نیست. اما آنچه در نزد ملامتیون بی اهمیت است خوشنودی و نظر مساعد مردم است.
مورد قبول واقع شدن توسط مردم و خصوصاً شهرت مانند زهریست که میتواند وجود انسان را آلوده کند. «مولوی دربارهٔ فرعون همین را میگوید که فرعون از شکم مادرش فرعون نبود، بلکه
" او زمدح خلقها فرعون شد
کن ظلیلا النفس هونا لاتسد "
یعنی کوچک باش، فروتن باش و دنبال سیادت مباش که مرید جمع کردن تو را میکشد.
در حقیقت شمس او را ملامت کرده بود که آقایی، رهبری، سروری، شیخی، پیشی، همهکارهای، مداحان و مریدان بدنبالت هستند چه گونه میتوانی حرکت کنی، اینها را بریز تا سبک شوی بتوانی پرواز کنی.»
در حقیقت این مانعی در مسیر معرفت طلبی انسان است که سالک باید بتواند از آن یا عبور کند و گرنه در برابر آن متوقف میشود. راهی که ملامتیون برای گذار ازاین مانع یافتهاند روشی کارآمد است که البته بکارگیری آن ساده نیست.
مولوی میگوید کسی را که مردم بصفتی از صفات کمال خواه جسمانی (مانند زور و قوت بدن و یا زیبایی اندام) و خواه معنوی و روحانی (مانند علم و بخشش و تقوی و...) بشناسند و به آن بستایند، اگر چه بظاهر نیک و مطلوب باشد اما بسیار خطرناک و در حقیقت زشت و ناپسند است زیرا مقصود از شهرت کسب منزلت در دلهای مردم است.
زیان دوم این که نام جویی انسان را بر آن میدارد که خویش را مناسب تمایل خلق و موافق آرا و عقاید آنها بسازد و در نتیجه انسان، حریت فکر و استقلال روحی خود را از دست میدهد.
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد ازین میزان خود شو تا شوی موزون خویش
دیگر اینکه کسب منزلت و شهرت ریشهٔ نفاق و ریاکاری را در انسان مینشاند و چون بسیار ممکن است که انسان برای جلب نظر و توافق خلق به وادی ریا و دروغ بیفتد.
روح و جوهر ملامتی گری و جسم آن
ما دربارهٔ ملامتی گری به دو صورت میتوانیم صحبت کنیم. صحبت دربارهٔ ملامتیه بعنوان یک طریقت یا مسلک عرفانی و یا صحبت دربارهٔ جوهره عقیده و اعتقاد آنان که در جاهایی هم ممکن است کاملاً بر همه سنتهای آن مسلک عرفانی منطبق نباشد، چون عقاید هر قدر از منشاء خود در بستر زمان دورتر میشوند دچار تغییراتی میگردند. وجه اول مانند جسم این موضوع است و دومی مانند روح آن.
وجه مهمی از روح ملامتی گری در کمال اخلاصی است که آنها سعی در رعایت آن دارند. دراین باره گفتهاند: ملامتیه جماعتی اند که در رعایت معنی اخلاص و صدق بغایت سعی میکنند. آنها بدی خود را نمیپوشانند و سعی در کتمان ناراستیهای خود ندارند.
وجه مهم دیگر ملامتی گری کتمان است. در رساله تعریفات آمده که «ملامتیان کسانی اند که آنچه در باطنشان است ظاهر نکنند.» آنها از اظهار خوبیها و طاعات خودشان خودداری میکنند و در حقیقت همانطور که عوام سعی در پنهان کردن گناهان خود دارند آنها در پنهان کردن نیکی هایشان تلاش میکنند؛ و آنان همان کسانی اند که دربارهشان گفته شده است: «اولیایی تحت قبایی لایعرفهم غیری»
وجه دیگر آمادگی یا حتی اشتیاق شخص برای ملامت شدن است. قطعاً ملامت شدن نفس تاریک انسان را در حالتی قرار میدهد که از امیدواری به دنیا و مردم قطع امید میکند و توجه و تکیه انسان را از جهان به سوی صاحب جهان بر میگرداند. این مثل دارویی تلخ است که میتواند فواید زیادی برای هر سالکی داشته باشد.
در شرح اصطلاحات تصوف دراین باره آمده: «ملامت خلق غذای دوستان حق است، از آنچه اندر آن آثار قبول است و مشرب اولیای وی که علامت آن قرب است؛ و همچنان که همه حلق به قبول خلق خرم باشند ایشان به رد خلق خرم باشند.»
در اینباره در مرصاد العباد آمده: اول ملامتی که در جهان بود آدم بود و اگر حقیقت میخواهی اول ملامتی حضرت جلت بود، زیرا که اعتراض اول بر حضرت جلت کردند (اتجعل فیها) آنگه گفتند (من یفسد فیها). عجب اشارتی است اینکه بنای عشقبازی بر ملامت نهادند.
عشق خوشتر که با ملامت باشد آن زهد بود که با سلامت باشد
ملامتی گری در نحلههای عرفانی دیگر
ملامتیون بعنوان یکی از ارکان درستی اعتقادشان به آیه «و لا یخافون لومه لائم...» (مائده ۵۴) استناد میکنند که میفرماید: «ایشان از ملامت هیچ ملامت گری در راه عشق و ایمان خود باکی ندارند.»
واقعیات تاریخی نشان داده مادامی که در مسیر حق هستیم از ملامت دیگران مصون نیستیم. بسیاری از پیامبران و بزرگان وقتی پیام خود را به جهان عرضه کردند نه تنها مورد استقبال واقع نشدند بلکه مورد شدیدترین حملات واقع شدند. همانطور که به پیامبر اسلام (ص) دشنام میدادند و بر سرش زباله میریختند یا عیسی (ع) را دستگیر و زندانی کردند و مورد شکنجه قرار دادند. از این دیدگاه بسیاری از بزرگان معنوی جهان تجارب ملامتی گرانهای داشتهاند.
گاهی اساتید باطنی خودشان زمینه ملامت شدن را برای خود فراهم میکردند. گویی ملامت خلق مانند ردایی است که آنها خود را با آن میپوشاندند و از چشم خلق پنهان نگه میداشتند. آنها گاهی برای انجام آن دست به اعمالی غیرقابل پیش بینی و حتی عجیب و ساختار شکن میزدند.
بطور مثال عارفی هندی بنام تاجالدّین بابا برای فرار از دست انبوه ملاقات کنندگان و خواستههای مادی آنها و اینکه او را وسیلهای برای رسیدن به آرزوهای خود قرار میدادند تصمیم گرفت برای مدتی از آنان دوری کند. او روزی در باشگاه انگلیسها که زن و مرد با شور و هیجان مشغول بازی تنیس بودند، لخت مادرزاد شد و خود را به وسط زمین ورزش افکند و به جست و خیز پرداخت. رئیس باشگاه با دیدن اوضاع پلیس را خبر کرد و تاجالّدین بابا را به نام دیوانه تحویل بیمارستان روانی دادند. او بدین وسیله از دیوانگان اجتماع نجات یافت و در کنج آرامی به استراحت و انجام امور روحانی پرداخت. این اعتکاف ۱۸ سال بطول انجامید و در این مدت جز معدودی از شاگردان نزدیک تماسی با وی نمیتوانستند بگیرند.
از این دست حوادث در تاریخ اساتید باطنی به کرات به چشم میخورد. بطور مثال سایی بابا شیردی گاهی چوبی بدست میگرفت و به شاگردان خود حمله میکرد و آنان را به باد کتک میگرفت. همینطور اوپاسنی مهاراج پیروان خود را گاهی ناسزا گفته، زمانی به شدت کتک میزد. در حالیکه چنین رفتارهایی میتواند بشدت دفع کننده باشد و دیدگاه منفی را در دیگران و حتی در شاگردان بوجود آورد.
اما نکتهای که نباید در برخورد با این وقایع فراموش کرد این است که تمام این رفتارها بر اساس دلایل سالکانه و باطنی قابل قبول و توجیه است. بعبارتی در پشت هر واقعهای دلایلی وجود دارد. گاهی این رفتارهای عجیب و ملامتیگرایانه به دلیل آزمون شاگردان بوده و گاهی به دلیل اختفا از دید نامحرمان و یا لزوم تأدیب نفس (یا دلایل دیگر) اجرا شده است.
منبع: آمین ۱ (ایلیا، خدا با من است)
نظر دهید