زنجیرهای نامرئی در انتخاب همسر
فقط تعداد اندکی از تصمیمها انتخاب آزادانه است. بیشتر تصمیمها یا تحمیلیاند یا تقدیری یا ترحمی یا تنفری یا توهمی. تصمیم ازدواج نیز همینطور است.
استخراج از کتاب تعالیم حق (جلد دوم)
جوان شجاع و قدرتمندی توسط دشمنی بیرحم در سیاهچال وحشتناکی زندانی شده بود و دست و پایش به سختی، به میلههای تیز دیوار سیاهچال، زنجیر شده بودند.
مشعل سوزانی درست در چند سانتیمتری دهانش قرار داشت. بیچاره جوان حتی اگر میخواست لب تر کند ممکن بود زبانش، با آتش مشعل بسوزد و به خاطر وجود همین مشعل ناچار بود چشمهایش را هم ببندد تا از هُرم آتش کور نشوند. از طرفی در سیاهچال، مارهای زهرآگینی لانه داشتند که اگرچه گوشهایشان کر بود اما با چشمهای تیزبینی که داشتند، مراقب کمترین حرکت هر جنبندهای بودند تا به سراغش بروند. به همین دلیل، زندانی این سیاهچال، حتی جرأت نداشت کوچکترین حرکتی به انگشتان خود بدهد تا مبادا طعمه این مارها شود!
بیچاره جوان، در وضعیت وحشتآوری، گرفتار شده بود، هیچ آزادی عملی نداشت، نه میتوانست تصمیمی بگیرد، نه قادر بود حرکتی کند و نه حتی جرات داشت با آن همه بند که به دست و پایش گره خورده بود، تغییری در وضعیت اسفناک خود ایجاد کند.
شاید تصور کنید چنین داستانهایی را فقط میتوان در نوشتههای قدیمی پیدا کرد. اما این داستان مشترکاتی با ما و زندگیهای فعلی ما دارد. در واقع بسیاری از ما در همین زندگیهای معمولی خود طوری رفتار میکنیم که انگار دستها و پاهایمان با زنجیرهایی نامرئی به دیوار یک سیاهچال بسته شدهاند و اگرچه دست و پا، چشم و گوش و دهها قدرت و امکانات دیگر داریم، اما انگار هیچ نداریم و باید صبر کنیم تا دیگران به جایمان تصمیم بگیرند و با آن که قدرت حرکت و انتخاب داریم معلوم نیست به چه دلیلی حرکتی نمیکنیم و گویی میترسیم خوراک مارهای زهرآگینی شویم که معلوم نیست از کجا به ما حمله میکنند! به همین دلایل، انتخابها و تصمیمهایمان هم اغلب با معیارهای تو خالی، یا تحت تأثیر عواطف و احساسات کاذب یا تحمیل شده صورت میگیرند و این در حالی است که تفاوت انسان با سایر موجودات در همین قدرت انتخاب و اختیار اوست و وقتی با انتخاب آزادانه فاصله میگیرد، در واقع با یکی از اختصاصیترین ویژگیهای انسانی خود فاصله گرفته است.
اما انتخاب آزادانه به چه معناست؟ انتخاب آزادانه یعنی انتخابی از روی کشش درونی و علاقه و میل حقیقی؛ انتخابی بدون در نظر گرفتن تهدیدهای بیرونی و همه بندهای کاذبی که میتوانند ما را در اسارت نگه دارند.
در هر تصمیمی، گزینههایی وجود دارد که فرد میتواند با توجه به هدف و شناختی که از موضوع دارد و پس از استخراج مزایا و معایب هر گزینه، یکی از آنها را که با شرایط و نیازهایش جورتر است با میل و رغبت و آزادی انتخاب کند. اما آن طوری که در خود و در اطرافیانمان میبینیم، بیشتر تصمیمها به این شکل آزاد و منطقی گرفته نمیشوند. خصوصاً تصمیم ازدواج، با همه حساسیتها و با پیامدهای جبران ناپذیرش، بیش از سایر تصمیمها، دستخوش دخالت، فشار و کلاً اعمال نظر دیگران شده است. در انتخاب آزاد، تحمیل وجود ندارد. کسی، یا شرایطی یا محیط خاصی و یا حتی ترسها و شرطی شدگیهای خودمان، ما را وادار به انتخاب یک گزینه بخصوص نمیکنند، بلکه بنا بر کششی درونی و خودجوش و با توجه به هدفی که درایم و یا با توجه به منطق، استدلال و فهم و آگاهی خود، دست به انتخاب یکی از گزینهها میزنیم. در چنین حالتی، چون فرد با میل قلبی خود اقدام به انتخاب کرده، به راحتی مسئولیت تبعات آن را هم میپذیرد، و بیجهت دست به توجیه خود یا مقصر قلمداد کردن سایرین نمیزند. تصمیم ازدواج، همانطور که در شمارههای قبل هم گفتیم، تصمیم برای شریک شدن در زندگی و سرنوشت فرد دیگر است و نتیجتاً تأثیری بزرگ و انکار نشدنی بر سرنوشت افراد دارد و اگر درست انجام نشود، احتمال به وجود آمدن ازدواجهای ناهماهنگ و مخرب را افزایش میدهد. وقتی ما مثلاً به خاطر بالا رفتن سنمان نسبت به استاندارد سن ازدواج در جامعه، یا به اصرار دوست و آشنا و خانواده، یا به دلیل همرنگ جماعت شدن، یا... تن به ازدواج میدهیم در واقع آزادانه تصمیم نگرفتهایم.
بیشتر تصمیمهای ما این طور هستند:
یا تحمیلیاند، یعنی از خارج از حوزه ما به ما وارد میشوند و شرایط، دخالت دیگران و خلاصه عواملی بیرون از حیطه خواست و تمایل خود ما، ما را مجبور میکند که به زور (که این زور ممکن است آشکار یا ناآشکار باشد، مثل وقتی که در اثر احساس گناه، تن به یک انتخاب میدهیم) گزینه خاصی را انتخاب کنیم. در این حالت، ترس و تهدید، فرد را وادار به پذیرش میکند مثل زمانی که دختر یا پسری، به اجبار خانوادهها ازدواج میکنند و انگار میترسند اگر لب به مخالفت بگشایند زبانشان با آتش مشعل تهدید اطرافیان بسوزد!
نوع دیگر انتخاب ما تقدیری است. تقدیر بیشتر به معنای سرنوشت به کار میرود و گاهی نیز معنایش قدردانی و تشکر از دیگران است. منظور از تصمیم تقدیری، تصمیمی میتواند باشد که به دلیل اعمال و کارهایی که قبلاً انجام دادهایم و نتایجی که داشتهایم، و متعاقب آن شرایطی که برایمان ایجاد شده، در معرض گرفتن آن تصمیم قرار بگیریم. مثل حالتی که به فرد محقق و دانشمندی که سالها بر یک پروژه تحقیقی کار میکرده پیشنهاد میدهند که برای ادامه تحقیقات خود به کشور دیگری برود و در آزمایشگاه مجهز آنجا کارش را ادامه دهد، در این حالت، انتخاب و تصمیمگیری برای ماندگار شدن در آن کشور، تقدیری است، یعنی برآیند یا مجموع اعمال این محقق، شرایطی را برایش فراهم آورده که چنین تصمیمگیری در زندگی برایش پدید آید و در واقع چنین تقدیری برایش رقم بخورد، در حالی که شاید اگر آن محقق، شغل و هدف دیگری داشت یا به حال خود گذاشته میشد، هرگز به طور خود جوش، چنین تصمیمی را نمیگرفت.
اما اگر معنای دوم را برای تقدیر در نظر بگیریم، به ازدواجها، یا به طور کلی به تصمیمهایی میرسیم که برای رضایت خانواده و تشکر از آنها و به خاطر این که زحمتی برای ما کشیده یا حقی به گردنمان دارند، یا به دلیل تقدیر از کسی که به دلایلی به او مدیونیم، صورت میگیرند. در این حالت هم به غلط خود را در چارچوبی میبینیم که جز تن دادن به آن تصمیم، راه دیگری نداریم.
بعضی دیگر از تصمیمهای ما ترحمیاند. یعنی از روزی دلسوزی و ترحم برای شخص یا اشخاص دیگر (طرف مقابل خانوادهها و یا حتی خودمان) صورت میگیرد. در این حالت هم، انگیزه درونی وجود ندارد، بلکه منبعی در بیرون باعث برانگیخته شدن حس دلسوزی ما شده و مثل یک دام خوش آب و رنگ، ما را به سوی خود میکشاند. دامی که ظاهرش، انسان دوستی، شفقت و دلرحمی است مثل زمانی که فردی میداند که طرف مقابل مناسب ازدواج با او نیست، اما چون نگران است که اگر جواب منفی بدهد، دل او بشکند یا ناراحت، افسرده و ناامید شود، جواب مثبت میدهد! در این حالت، ترحم مانند بندی نا مرئی دست او را چنان زنجیر کرده که قادر به هیچ حرکت دیگری نیست.
برخی دیگر از تصمیمات تنفریاند. چنین تصمیماتی از روی نفرت و بیزاری از شخص یا اشخاص، یا حتی از شرایط (مثلاً از یک محیط خانوادگی بد) گرفته میشوند. حتی گاهی فرد به خاطر نفرت از خود و مجازات خود، یا گرفتن انتقام آگاهانه یا ناآگاهانه از خودش تصمیم میگیرد و با افتادن در چاه، خودش را آزار دهد.
دسته دیگر از تصمیمات ما توهمیاند؛ یعنی به شکلی موهوم، تصور میکنیم آن تصمیم انتخاب خوبی است و یا از روی دلایل ناکافی، مبهم یا غیر حقیقی تصمیمی میگیریم، که ساخته و پرداخته ذهن خود ماست. در این صورت هم، مسئله به درستی برایمان شناخته نشده و براساس اطلاعات مبهم یا نادرست تصمیمگیری میکنیم. شاید هم به خاطر همان شرطیشدگیها، به طور توهمی، خیال میکنیم که این انتخاب، برایمان بهترین است. مثل بعضی از دخترها که منتظرند شاهزادهای سوار بر اسب سفید، از آنها تقاضای همسری کند و در نهایت هم گول اولین کسی را که از آنها تعریف و تمجید کرد میخورند. یا پسرانی که گمان میکنند از آسمان فرشتهای زیبا و مطیع برایشان نازل میشود که هیچ توقع و انتظاری از آنها ندارد و عاقبت هم گرفتار کسی میشوند با ظاهر مظلوم و باطنی خلاف آن!
تصمیم ازدواج، تصمیمی مهم و جدی است. هر قدر این تصمیم آزادانهتر، خود جوشتر و خود انگیختهتر گرفته شود و با توجه به شرایط فرد، نیازها، اهداف و ایدهآلهای خود او شکل گرفته باشد (نه بر اساس تحمیلهای بیرونی یا بندهایی که خود، بر دست و پای خود بستهایم) احتمال داشتن ازدواج موفق بیشتر است. به همین دلیل اگر گمان میکنیم مانند قهرمان آن داستان دربندهای بیشماری گرفتار آمدهایم، شاید بهتر باشد تصمیمگیری را به زمانی موکول کنیم که قدرت حرکت بیشتری داشته باشیم. چه کسی میتواند بگوید که دامنه و عمق تأثیر ازدواج و گستره دگرگونی و تغییری که میتواند در زندگی افراد ایجاد کند تا چه مرزهایی کشیده میشود؟! پس مراقب باشیم.
تألیف: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت شماره ۱۵
نظر دهید