در باغ جاودانهات چه میکاری؟
کلمههای تو، قسمتی از بذرهایی است که در باغ جاودانهات میکاری. ببین چه میکاری، زیرا غذای زندگی تو از همان تهیه میشود که کاشتهای، بهترینها را بکار، پس بهترینها نصیب تو خواهد شد. معلم بزرگ علوم باطنی
«حرف باد هواست»، «هر چی دلت میخواهد بگو»، «حالا یه چیزی گفتیم»، «آدم عاقل که حرف رو جدی نمیگیره»، «بیا حرف بزنیم دلمون خالی بشه!» و...
نمیدانم اولین بار چه کسی چنین جملاتی را ساخت و به کار برد، اما اگر میدانستم قطعاً یک شکایتنامه عریض و طویل بر علیهش تنظیم و به محکمهٔ الهی عرضه میکردم!
این قبیل جملات با بیارزش نشان دادن کلماتی که از دهانمان خارج میشوند، یک پیام ضمنی به ما میدهند و میگویند: «لازم نیست مراقب سخنان خود باشید، چون حرفها و کلمات از بین میروند و فراموش میشوند، پس خود را اذیت نکنید و هر چه میخواهید بگویید!» البته عجیب و بعید نیست که حرفها فراموش شوند اما در مورد از بین رفتن آنها، باید بگویم موضوع چیز دیگری است!
مدتی پیش خبری شنیدم که شاید شما هم شنیده باشید. خبر این است: به زودی دستگاهی اختراع میشود که میتواند با توجه به فرکانس و طول موج اصوات، کلماتی را که در فضا وجود دارد شکار و ضبط کند! ضمناً مهم نیست که این اصوات متعلق به چند سال قبل یا چند قرن قبل باشند، چون دستگاه قادر است همه را بازیابی و ذخیرهسازی کند! از شما چه پنهان، از شنیدن این خبر، بیش از آن که تعجب کنم، ترسیدم! فکرش را بکنید دستگاهی ساخته شود که بتواند تمام حرفهایی را که امروز، هفته قبل، سال قبل، سالیان قبلتر به زبان آوردهاید ضبط و هر جا که لازم باشد پخش کند! و این، شامل همهٔ کلمات زشت و زیبا، حرفهای خوب و بد، مهملات و کلمات پوچ و بیمعنی، دروغ و غیبت و خلاصه هر آنچه در همهٔ عمرتان گفتهاید بشود!
اما نکتهٔ جالبتر در این اختراع این است که وقتی شکار و ضبط کلمات ممکن باشد معنیاش این است که همین حالا هم همهٔ حرفها، کلمات ما... وجود دارند و هرگز از بین نرفتهاند! و انگار هر یک از ما، خواهی نخواهی مجموعهای نامرئی از حرفها و کلمات خود را در جایی ذخیره کرده و هنوز بر تعداد آنها اضافه میکنیم!
اما این مجموعه کجا قرار دارد و در حال حاضر به چه شکلی درآمده است؟ آیا سخنان و کلمات ما واقعاً نامرئیاند یا در حال حاضر و در این دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم از حواس ما پنهان هستند و مانند هر چیز که مغز پوستهای دارد؛ یعنی باطن و ظاهری دارد، باطن کلمات ما هم در شرایط دیگری ممکن است آشکار شود و تصویری باورنکردنی از خود به نمایش بگذارد؟
وقتی صحبت از باطن کلمات به میان میآید، به یاد تصویری که قرآن مجید در همین زمینه تجسم کرده میافتم! خداوند در آیاتی از سورهٔ مبارکهٔ ابراهیم میفرماید:
«ای رسول، ندیدی چگونه خداوند، کلمهٔ پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که اصل ساقهٔ آن برقرار باشد و شاخهٔ آن به سوی آسمان بالا رود و آن درخت به اذن خداوند همهٔ اوقات میوههای مأکول و خوش دهد، خداوند این گونه مثلهای واضح برای تفکر مردم میآورد و مثل کلمهٔ کفر مانند درخت پلیدی است که هم ریشهاش به قلب زمین نرود، بلکه بالای زمین افتد و زود خشک شود و هیچ ثبات و بقایی نیاید...».
به نظرم در این آیات، تصویری واضح و روشن دربارهٔ ثمرهٔ کلام پاکیزه یا کفر داده شده و اگر یک سر طیف کلمات را کلمه پاکیزه و سر دیگر را کلمه کفر در نظر بگیریم، میتوان نتیجه گرفت که سایر کلمات در وسط این طیف قرار میگیرند و تصاویر آنها، بسته به ماهیت خود آنها میتواند شبیه به تصویر این دو کلمه، یا چیزی بین اینها باشد و البته باز میتوانیم نتیجه بگیریم که تصویر کل کلماتی که تا به امروز ادا کردهایم نیز میتواند شبیه به یک باغ باشد، باغی پر از درختان سرسبز و سر به فلک کشیده و پر میوه یا پر از درختان خشک و بیریشه و بیثمر یا ترکیبی از هر دو اینها.
جالب این جاست که اگر کلمات از بین نروند و همچنان قابل بازیابی و ضبط باشند، این باغ هم هرگز از بین نمیرود و به گمانم تنها باغی است که سندش تا آخر دنیا، به نام مالکش صادر شده و مجوز خرید و فروش هم ندارد! راستش را بخواهید اگر کمی علمیتر هم بخواهیم وارد شویم باید بگویم اگر ما دیگر کلمات خود را نمیشنویم یا هشیاری لازم برای دیدن نتایج آنها نداریم، معنیاش این نیست که این کلمات از بین رفتهاند، چون نباید قانون معروف و علمی بقای ماده و انرژی، در این دنیا هیچ چیز از بین نمیرود، بلکه تنها از حالتی به حالت دیگر در میآید، انرژی و ماده هم نه ساخته میشوند و نه از بین میروند، و تنها اتفاقی که میتواند برای آنها بیفتد این است که از حالتی که دارند به حالت دیگری در آیند. اعمال انسانها هم همینطورند. عمل، کلام، یا هر چیز دیگری در قالب یا شکلی جدید، مجدداً به خود انسان بازمیگردد. تمام ادیان الهی و دیدگاههایی که به شکلی باطنیتر به عالم نگاه میکنند همین مفهوم را به صورت جاودانگی زندگی و برگشتن پاداش و جزا به افراد بیان میکنند؛ درست مثل باغی که باغبان در آن بذرهای مختلفی میکارد، اگر بذر جوانه زند و به تدریج به درختی پر میوه مبدل شود، یا اگر بپوسد و هرگز سر از خاک بیرون نیاورد، یا حتی اگر ثمرهاش گیاهانی آدمخوار باشد که همهٔ موجودات زنده را میبلعند، در هر حال نتیجه و ثمرهاش متعلق به باغبان آن باغ است. او میتواند درختانی بکارد که تا آخر عمر، از میوههای شیرین آن تغذیه کند و یا تمام دارایی خود را صرف خریدن بذرهایی پوسیده و کاشتن آنها کند و هرگز ثمره یا میوهای از آن او نشود.
اینک سعی کنید نگاهی به باغ جاودان خود بیندازید، کلمات، جملات و سخنان خود را به خاطر آورید و ببینید چه گفتهاید و چه میگویید. آیا در باغ خود درختان سر به فلک کشیده رو به آسمان دارید که پر از میوههای خوش طعم باشند؟ آیا باغ شما پر از درختان پوسیده، خشک و بیمیوه است؟ آیا گیاهان زرد، علفهای هرز، شاخههای پوسیده و درختچههای خشکیده باغ را پر کردهاند؟ اگر چند روز در باغ خود زندانی شوید، اصلاً غذایی برای خوردن خواهید یافت؟
بذر به درخت تبدیل میشود چون توان قوهٔ تبدیل شدن به درخت را دارد، منتها نیازمند شرایط مساعدی مثل خاک مرغوب، نور، آب و... است. کلمات نیز حاوی انرژی فشرده و نهفتهای هستند که میتواند تبدیل به ثمره و میوه و اصطلاحاً تکثیر شود. مثل سرمایهای که کافی است در راه درستی به گردش افتد تا زیاد و زیادتر شود، آن قدر که نه تنها سود دهی عادی داشته باشد بلکه بتواند بر سرمایهای اولیه و اصلی هم بیافزاید.
به نظرم به همین دلیل است که همهٔ ادیان، به شدت انسان را تشویق به بیان کلمات سازنده، مثبت و رشد دهنده میکنند و نسبت به بیان کلمات مخرب، آلودگیهای کلامی، غیبت، دروغ، تهمت، ناسزا و... به طور مداوم تذکر میدهند همانطور ک در کتاب مقدس هم اشاره شده، «آدمی پیوسته حاصل کلام خود را میدرود»، پس باید ببینیم بهترین بذرها چه هستند و همانها را بکاریم.
لقمان حکیم میگوید، سخنان سودمند را باید نشو کرد، مانند افشاندن تخم گندم، حتی اگر آب زمین و هوا به رویاندن و بار آوردن دانهها یاری نکند، باز هم در گوشه و کنار خرمن، خوشههایی میرویند.
اما سخن سودمند و منکر چه سخنی است؟ خردمندان مصر و هند و ایران و چین و تبت، در این زمینه به فرمولی رسیده بودند، آنان به شاگردان خود تأکید میکردند که تنها کلام سازنده بر زبان آورند و برای سنجش این که کلامی سازنده است یا نه معیاری به این شکل تعیین کردند: «آیا در این کلام حقیقت هست؟ آیا در این کلام، محبت هست؟ و آیا بیان آن ضرورت دارد؟ و اگر حقیقت دارد، اما محبت ندارد، پس بیان آن ضرورتی ندارد!
تألیف: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت
نظر دهید