دهان تو یک چراغ جادوست
«وقایعی که بر تو واقع می شود از کلام تو پیروی می کند. اگرچه این پیروی کامل نیست اما قاطع است. پس بنابر تکلمت که اندیشه تو نیز از همان است می توانی وقایع نامطلوب را غیرواقع گردانی و آنچه را که در طلب آنی به وقوع برسانی».
از تعالیم استاد ایلیا میم
آیا شما هم گمان می کنید زندگی مانند فیلمی است که فیلمنامه اش از قبل نوشته شده و ما بازیگران آن هستیم، آن هم بازیگرانی که هیچ نقشی در نوشتن فیلمنامه ندارند؟
احتمالاً به همین دلیل است که هرجا فیلمنامه برخلاف میلمان پیش می رود، شانس، سرنوشت یا دیگران را مسئول می بینیم و خیال می کنیم باید مسائل و مشکلاتی را حل کنیم که دیگران مسئول آن هستند! حتی خیلی اوقات گمان می کنیم مظلومانه در وسط یک مخمصه بزرگ گیر افتاده ایم. آنهایی که کمی بیشتر طرفدار جبر و اجبار هستند واقعاً خیال می کنند همه چیز مثل یک داستان از پیش نوشته شده است و تنها قادرند نقش ثابتی را که در داستان به آنها داده شده بازی کنند، مثلاً اگر نقش کارمند یک اداره به آنها داده شده هرگز نمی توانند نقش مدیر بزرگ ترین شرکت دنیا را داشته باشند مگر اینکه ناگهان همه دست به دست هم بدهند و شرایط مدیر بودن آنها را مهیا کنند و بگویند: بفرمایید!
آنهایی هم که کمی بیشتر طرفدار اختیارند باز هم انگار یا نقش اختیار خود را چندان پُر رنگ نمی بینند و یا دقیقاً نمی دانند با استفاده از چه راهکارهایی می خواهند در همه جزئیایی که برایشان پیش می آید اختیار خود را اعمال کنند.
حالا کمی فکر کنید و ببینید واقعاً دلتان نمی خواهد فیلمنامه زندگیتان را خودتان می نوشتید و تمام صحنه ها و انتهای داستان را هم به میل خود تنظیم می کردید؟ اگر نویسنده این فیلمنامه بودید احتمالاً وقایع خوب را چند برابر و وقایع بد را حذف می کردید و زیباترین پایان را برایش در نظر می گرفتید! می دانم شاید باورتان نشود اما همین حالا هم فیلمنامه زندگی را، بد یا خوب، خودمان نوشته ایم! حتماً دلتان می خواهد بدانید چگونه؟
همان طور که در ابتدا گفته شد «وقایعی که بر تو واقع می شود از کلام تو پیروی می کند. اگرچه این پیروی کامل نیست اما قاطع است. پس بنابر تکلمت که اندیشه تو نیز از همان است می توانی وقایع نامطلوب را غیرواقع گردانی و آنچه را که در طلب آنی به وقوع برسانی».
این بار نیز سخن از قدرت بزرگ کلام است، قدرتی که می تواند وقایع نامطلوب را غیرواقع گرداند و چیزی را که خواهان آن هستیم به وقوع برساند. کمی صفحات تاریخ را ورق بزنید. بزرگ ترین رهبران و متفکران دنیا، از نیروی جادویی کلمات برای تغییر هدف ها و عواطف انسان ها استفاده کردند، زندگی و خط مشی آنها و حتی سرنوشتشان را تغییر دادند و تحولات عظیم و باور نکردنی را ثبت کردند، کسانی که با کلام خود مردم را برای دفاع از حق و حقیقت بر علیه ظلم می شوراندند یا فرماندهان جنگی قدرتمندی که برای اهداف شخصی خود با قدرت خطابه های پرشور سربازان بی شماری را تحریک می کردند تا نه تنها با تمام وجود بجنگند که حتی از جان خود بگذرند. پس چرا خود انسان، برای تغییر سرنوشت و رسیدن به آرزوها و اهداف خود از این نیروی جادویی استفاده نکند؟
شگفت انگیز است اما کلام واقعاً می تواند رویدادها و اتفاقات زندگی ما را بسازد. گویی یک رشته نامرئی بین کلام و رویدادها کشیده شده است که انرژی کلام ما را به رویداد متناظرش منتقل می کند تا تحقق یابد.
پس کلام می تواند رویدادها و اتفاقات خوب و بد زندگی ما را بسازد اما آیا هر چه به کلام ما بیاید، دقیقاً رخ خواهد داد؟ باید بگویم به نظر می رسد پیروی وقایع از کلام کامل نیست اما قاطع است یعنی قطعیت دارد. شاید همه ابعاد و جنبه های کلام بر زبان آمده رخ ندهد یا رخ دادن آن به مؤلفه های دیگری هم بستگی داشته باشد، اما قطعاً بخش هایی از آن رخ خواهد داد. ضمناً ممکن است اتفاقاتی که در زندگی ما رخ می دهند، غیر از کلام ما از عوامل دیگری هم پیروی کنند، برای مثال ممکن است نتایج اعمال قبلی ما باشند یا قدرت دیگری، مانند دعا کردن، باعث وقوع آنها شده باشد. اما اگر کمی دقت کنیم متوجه می شویم که همه اینها هم خود اشکالی از کلامند، به عنوان مثال مصالح ساختمانی دعا هم کلمه است. از طرفی بسیاری از اعمال ما تحت تأثیر اندیشه و تفکرات ما شکل می گیرند و خواهیم دید که اندیشه نیز نشأت گرفته از کلام است، بخشی دیگر از اعمال ما تحت تأثیر تعاملات با دیگران رخ می دهد جالب این جاست که خود این تعاملات نیز در قالب کلام و تبادل افکار با دیگران انجام می شود. بدین ترتیب هر چیزی که برای ما وقوع پیدا می کند بالاخره به نوعی از کلام خودمان یا دیگران نشأت می گیرد منتها تأثیر کلام خود ما بر سرنوشتمان قطعی است و بقیه اتفاقات انگار توسط منابع کلامی دیگر تعیین می شوند.
نمی دانم شنیده اید که بین زبان شناسان برجسته بحثی وجود دارد درباره اینکه اول اندیشه بوده بعد کلام، یا اول کلام بوده بعد اندیشه؟ در واقع اگر بخواهم به زبان ساده بگویم طرفداران نظریه «اول کلام بوده بعد اندیشه» معتقدند بدون کلمات حتی نمی توانیم فکر کنیم و اجزای فکر ما را کلمات تشکیل می دهند، مثلاً وقتی می خواهیم فکر کنیم که عصر به فلان مکان برویم، این کلمات هستند که در فکر ما جریان پیدا می کنند نه صرفاً مفهوم رفتن به فلان مکان. اما طرفداران نظریه دوم، اندیشه را مادر کلام و مقدم بر آن می دانند. اینک می توانیم بگوییم اندیشه هم از کلام است (در آغاز کلمه بود...) و با استفاده از ابزار قدرتمند کلام که در دسترس همه ما هم هست و با کمک اندیشه، می توان از وقوع آنچه برایمان مطلوب نیست جلوگیری کنیم و آنچه را دوست داریم ایجاد کنیم و این یعنی در اختیار داشتن ساده ترین کلید موفقیت! یعنی هر چیزی که همه کتاب ها و نظریه های مربوط به موفقیت به دنبال آنند و کمتر کسی باور دارد که این کلید در دسترس همه و متعلق به همه انسان هاست.
اشعیاء نبی می فرماید: «چنین است سخنانی که از دهان من بیرون می آیند، به من باز نخواهند گشت بلکه آنچه را اراده کنم انجام خواهند داد و برای هرکاری که آنها را بفرستم توفیق خواهند یافت».
بعضی از محققان و نظریه پردازهایی که تا حدودی با قدرت کلام آشنایی دارند مفهومی را که بیان کردیم با کلمه «جذب» مطرح می کنند. این نظریه پردازان که عمدتاً متعلق به جنبش عصر جدید هستند معتقدند: به دلیل اقتدار کلام، هر چیزی که انسان بر زبان می آورد همان را به سوی خود جذب می کند. کلمات مانند اجسام و نیروهایی هستند که مدام در حرکتند تا در زمان مورد نظر به زندگی گویندگان خود برگردند، به همین دلیل معتقدند کسانی که مدام از شکست و محدودیت حرف می زنند همان را به سوی خود جذب می کنند و در عوض کسانی که از سلامتی، کامیابی و شادی سخن می گویند حتی اگر زندگی سختی داشته باشند نیز، به تدریج همان ها را به خود جلب می کنند، یا معتقدند به دلیل قدرت ارتعاشی کلام، هر آنچه بر زبان آوریم همان را به سوی خود فرا می خوانیم. به همین دلیل افرادی که زیاد از بیماری سخن می گویند، بیماری را به سمت خود جذب می کنند و آنان که هنگام خشم و نفرت سخن می گویند عواقب ناخوشایند کلامشان را خواهند دید (و البته بالعکس آن هم صادق است).
به عنوان مثال، نمونه های زیادی از بیماران سرطانی وجود دارد که توانسته اند با بر زبان آوردن کلمات و جملات مثبت و حتی با تمرکز و فکر کردن درباره اینکه غده آنها به زودی نابود می شود، غده سرطانی خود را از بین ببرند و سلامت خود را دوباره به دست آورند که این همان وجه مثبت استفاده از کلام است. در عوض از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که روزی ایشان برای عیادت یک عرب صحرانشین به چادر او رفتند و بنا بر رسم خودشان که هر وقت به عیادت مریضی می رفتند به او می فرمودند باکی نیست، به آن مرد عرب نیز این سخن را فرمودند. مرد بیمار به جای تشکر از پیامبر در جواب گفت: چنین نیست، تب بر مرد سالخورده ای چون من هجوم آورده و مرا به قبر می برد. پیامبر (ص) فرمودند: حال که چنین پنداشتی چنین باش و آن عرب، روز بعد را به شام نرساند و جان سپرد که این همان وجه منفی استفاده از کلام و اندیشه است. در واقع اندیشه هم مانند کلام از اقتدار بالایی در وقوع اتفاقات برخوردار است. اگر به خیر و صلاح بیندیشیم همان را نصیب خود می کنیم و اگر برعکس به بدی فکر کنیم شاهد آن خواهیم بود.
خوشبختانه قدرت انتخاب اندیشه نیز به ما داده شده است.[۱] اگر اندیشه های خود را عوض کنیم، به سرعت شرایط و وضعیت موجود تغییر می کند. در کتاب مقدس آمده است که دیر یا زود حاصل کلمه ها و اندیشه های خود را درو می کنیم.
بنا بر همه اینها فیلمنامه را خودمان با کلمات خودمان می نویسیم، خودمان هم بازی می کنیم، پس فیلمنامه ها را طوری بنویسیم تا رؤیاهای دور و درازمان به همین زودی رخ دهند. ساده است فقط کافی است کلاممان تحت کنترل مان باشد. مثل جادو، باورنکردنی و ساده است.
برگرفته از کتاب کلام خلاق
شرح و تفسیر تعالیم ایلیا میم در زمینه کلام
(نشر نسیم کوثر - به کوشش: رکسانا خوشابی)
________________________________________
[۱] - در بخش های دیگر همین کتاب به انتخاب اندیشه اشاره خواهیم داشت.
نظر دهید