ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category مقالات خواندن 4566 دفعه

عیسی و سایه ها (گزیده قسمت اول)

عیسی مادامی که در دسترس مردم قرار داشت و در قالب جسمانی خود می زیست خود را پسر انسان معرفی می کرد و از خود با این عنوان نام می برد. او هرگز دربارهٔ خود نگفت مسیح است. موضوع مسیح بودن عیسی را اولین بار پترس مطرح کرد و عیسی به او گفت که این راز را فعلاً آشکار نکند. مدتی بعد از رفتن عیسی، به تدریج مردم او را با عنوان عیسی مسیح شناختند. او هرگز به خود نگفت پسر خدا اما بعد از اینکه از بین مردم رفت به او گفته شد پسر خدا. هیچ وقت نگفت که روح خدا در من حلول کرده است و حتی بسیاری از این واقعیتها را هم به شکل های مختلف زیر سوال برد اما بعد از رفتن او معلوم شد که او خود، روح خداست ...

در همان زمانی که عیسی خودش در بین مردم بود با وجود آنکه معجزات او را هزاران نفر دیده بودند اما تنها عدهٔ اندکی که به بیست تن هم نمی رسیدند به او ایمان داشتند. تازه یکی از این ایمانداران یهودا اسخریوطی بود. کسی که معلم و سرور خود را به قیمتی ناچیز به دشمنان فروخت. چرا یهودا خیانت کرد و دیگران نکردند؟ ظاهراً یهودا از همهٔ حواریون باسوادتر بود. مطالعات او هم بیشتر بود. چند زبان بلد بود. چرا یهودا خیانت کرد و نه بقیه؟ وقتی که یهودا از رفتار عیسی انتقاد می کرد عیسی با کلامی که خطاب به یهودا گفت پاسخ این سوال را داد. او گفت: «یهودا قلبت را بگشا نه فکرت را». به این معنا که یهودا با ایمان خودت مرا کشف کن نه با فکرهای مکرآلود. اما یهودا سرانجام کار خود را کرد و عیسی را تسلیم دشمنان کرد. یهودائیان هنوز هم در زمین پراکنده اند و تعدادشان بسیار بیشتر از گذشته شده است ...

بعضی از افراطیون یهود می گویند همهٔ معجزات عیسای ناصری دروغ و چشم بندی بوده است و برای تک تک آنها توجیهاتی ارائه می دهند که به نظر هم درست می آید. عین همین اتهام را دشمنان دیگر انبیاء در زمان خود آنها بر آنها وارد می کردند. بعلاوهٔ اتهامات مشترکی که همیشه دربارهٔ منتخبان خداوند مطرح شده است و قرآن و کتاب مقدس پر است از اشاره به این موضوع. اتهام دروغگویی، دیوانگی، سحر و جادو، قدرت طلبی و غیره. دربارهٔ عیسی هم می گفتند او همان تعلیمات کتاب مقدس را تحریف کرده و دارد با زبان دیگری می گوید. معجزات او دروغهایی ساختگی شمرده می شد که با مهارت ارائه می شوند. همین اتهامات دربارهٔ عرفای بزرگ و اساتید هم مطرح شده است. مثلاً می گفتند منصور حلاج دروغگو است و دیوانه شده. در دادگاه او شهادت دادند که او شعبده بازی و چشم بندی کرده. می گفتند شمس تبریزی همجنس باز است به همین دلیل مولوی ... یا او را جادوگری قهار می دانستند که مولوی را با سحر خود به تسخیر درآورده است. اتهاماتی از این دست زندگی اکثر بزرگان تاریخ را از خود پر کرده است. عیسی هم یکی از این بزرگان استثنایی بود.

هر چه تبلیغات روحانیون یهود و عوامل آنها بر علیه عیسی بیشتر می شد، ایمان ایمانداران هم قوی تر می شد؛ کیفیت های نورانی بیشتر می شد و کمیتهای ظلمانی هم افزایش می یافت. تعداد بیشتری نسبت به عیسی بدبین می شدند اما کسانی که به او ایمان داشتند قوی و قوی تر می شدند .

عیسی به همهٔ مکتب های زمانهٔ خود تسلط کامل داشت اما نقطهٔ تمرکز او روح خدا بود. و عشق و محبت و بخشش و ایمان .

او را از شهر و خانوادهٔ خود راندند و او گفت فرستادهٔ خدا را در همه جا عزیز می دارند مگر در شهر خود و در میان خانوادهٔ خود.

او آیین های پیشین را برهم نمی زد بلکه آنهارا به طرزی ماهرانه زیر سوال می برد. ظاهراً او هم مثل بقیه یک یهودی بود اما گزارش ها نشان می دهد که او آنطور که باید به شریعت یهود عمل نمی کرد ...

بعضی می گویند عیسی بر روی صلیب ایمان خود را از دست داد. استناد آنها برای این نتیجه گیری جمله ای است که عیسی بر روی صلیب گفت «ایلی، ایلی. لما سَبَقتنی» الهی، الهی چرا مرا تنها گذاشتی. اما همین نشان می داد که عیسی هم توسط خداوند امتحان می شود و از آزمون مصون نیست. درآخرین لحظات او گفت مأموریت من با موفقیت انجام شد. روح خود را به تو تسلیم می کنم. همین جملات نشان می دهند که پایان کار او جهش روح او بود...

مهمترین روش عیسی مسیح در تعلیم، استفاده از تمثیل ها بود. او هر آموزهٔ الهی را با یک یا چند تمثیل بیان می کرد و همین مسئله یکی از بهانه های روحانیون یهود بود که او را متهم می کردند که روش پیامبران پیشین را در خودش بازسازی می کند تا به آنها شبیه شود. اکثر انبیاء الهی با تمثیل تعلیم داده اند؛ و استفاده از تمثیل و رویاها در اصل روش خودِ خداوند است. اکثر تعلیمات الهی آمیخته به تمثیل و رویا هستند ...

سرانجام عیسی را محاکمه کردند. روحانیون یهود از او دربارهٔ معجزات و تعلیماتش پرسیدند اما او جواب روشنی نمی داد. خواستند تا معجزه ای کند بلکه حرف او را باور کنند اما او کاری نکرد و خاخام ارشد از او پرسید آیا تو پسرخدا هستی؟ او گفت: تو گفتی که هستم. پیلاطوس به او گفت آیا تو پادشاه یهود هستی؟ اما او اشاره داشت که پادشاهی او در آسمان است. نظر پیلاطوس این بود که این فرد مجنون و دیوانه ای است که دچار توهم و خودبزرگ بینی شده است ...

عیسی را شلاق زدند، تاجی از خار بر سر او گذاشتند تا بلکه کسی را که به زعم آنها دیوانه و مدعی است تاج گذاری کرده باشند. فریاد می زدند که او دروغ گو، شیطان و شرور است و مجازاتش مرگ است. بر او آب دهان و ادرار ریختند ... این شرم آورترین و تحقیرآمیزترین مجازات بود و سپس پایان کار.

حواریون بقدری ترسیده بودند که تا مدتها در مخفیگاه خود ماندند. پترس، قویترین و با ایمان ترین از میان حواریون، مسیح را سه بار انکار کرد و البته این به دلیل دعای عیسی مسیح بود که پیش از رفتن خود آن را به پترس گفت.

سخنی با مسیحیان و یهودیان:

بهترین راه شناخت عیسی مسیح

چطور باید مسیح را شناخت. قبل از هر چیز باید بدانیم که شناخت هر چیزی به برقراری ارتباط با آن، برخورداری از آن و در نهایت یگانگی با آن منجر می شود. بنابراین یکی از ضروری ترین ارکان زندگی ما شناخت نجات دهنده است زیرا از این طریق امکان برخورداری از قدرت نجات او و برخورداری از وجود او و همراهی او فراهم می شود.

آیا از طریق کتابها می شود مسیح را شناخت؟

باید گفت بقدری در این زمینه کتاب و مقاله وجود دارد و بقدری این مطالب متضاد و متنوع اند که شاید اگر تا پایان عمر خود مطالعه و تحلیل کنیم نتوانیم به دیدگاه روشنی در این باره دست یابیم. معلوم نیست که تعداد کتابهایی که در تأیید مسیح بودن عیسی نوشته شده بیشتر است یا تعداد کتبی که در ردّ این موضوع وجود دارد.

راه دوم، مراجعه به کتاب مقدس و بررسی نشانه ها و علائم است اما این راهی طولانی، پرپیچ خم و خطرناک به نظر می رسد و ممکن است سالها بگذرد و نتیجه ای که غیرقابل تردید باشد به دست نیاید .

...

بهترین راه آنطور که در کتب آسمانی هم مکتوب است، طریق ایمان است. ایمان بیاوریم و در مسیر ایمان خود پیش برویم. این ایمان می تواند از هر نقطه ای شروع شود. از اینکه قرآن و کتب مقدس تشریح کرده اند که عیسی همان مسیح و روح خدا و نجات دهنده است یا از اینجا که خداوند این را در روح ما و برای ما آشکار کرده است. بهترین راه، آخرین است. ایمان بیاوریم و بگذاریم خداوند در درون ما این حقیقت را آشکار کند. باید بر ایمان خود بایستیم و آن را با هر قدمی، قوی تر و شدیدتر کنیم تا زمانی که به تجربهٔ یگانگی نائل شویم.

حافظان مسیح

نظر دهید

0