من کیستم؟ (3)
با تصویری از شرایطی که در زندگی روزمره بر ما می گذرد آغاز کردیم، پای سؤال را به میان کشاندیم. چرا که سؤال خوب، آورنده پاسخ است. با سؤال می توانیم مشکل خویش را به مسئله تبدیل کنیم. با سؤال می توانیم، موضوع را سر و سامان داده تا با فهم درستی از آن، طرح مناسبی برای پرداختن به موضوع تدارک ببینیم. مسائلی که مطرح نمودیم، مشکلاتی را مشخص نمود، این مشکلات در یک سطح ظاهرگرا در حوزه زندگی مادی ـمعنوی قابل راهبرد است. گرچه شاید درست پرداختن ما در سطح ظاهری بتواند جریان باطنی را نیز جلو ببرد، ولی آن چه که بیان می شود یک سطح و رویکرد ظاهری قابل بحث و بررسی است. "من کیستم؟" یک سؤال ویژه و محوری است. سعی نمودیم که از ابعادی دیگر به این سؤال دقیق شویم، زوایایی که در واقع مشکلات و معضلات ما را در لحظه به لحظه زندگی آشکار می کند. حالت انفعالی ما در جریان زندگی، توان خلاقیّت و شادابی را از ما سلب نموده، اضطراب و نگرانی بر ما سایه انداخته، سرگشتگی، ما را همچون فردی درمانده ساخته و چشم انتظاریم که کسی به نیازهای ما پاسخ بدهد. غافل از این که باید این نیاز را به زبان بیاوریم و مشکل خود را مطرح کنیم.
دریغ و صد افسوس که حتی از در دسترس ترین ابزار خویش برای توجه به موضوع استفاده ای نمی بریم، این در دسترسی ترین، همان تفکر است و تفکر را با سؤال آغاز می کنیم. سؤالات را مطرح کردیم، بعضی از مشکلات نمایان شدند، حال چه کنیم؟
باید صبور باشیم و از شتابزدگی پرهیز کنیم. باید در سؤال خویش مستقر شویم. وقتی در هر لحظه از خودمان بپرسیم: "چه کار باید بکنم؟" و "چه کار نباید بکنم؟" و یا "با چه موضوعاتی روبرو هستم؟"، نگرش فعالانه ایی در زندگی برای خویش تدارک دیده ایم به شکلی که این سؤال می تواند ما را به همان سؤال "من کیستم؟" راهنمایی کند. این اولین قدم محکم و اساسی است. "من کیستم؟"، همان گردبادی است که کاخ پوشالی انفعال و درماندگی را نابود ساخته و امکان ساخت بنایی عظیم را فراهم کرده، که مأوای دانایی خواهد بود. از خود بپرسیم "من کیستم؟". بس است زمان انفعال و درماندگی. زمان دست تغابن بر زانو زدن به سر آمده است. کمر همت بربندیم و قصد حرکت را در خود تثبیت کنیم. از خود، وضعیت نظم خویش را بپرسیم. به اطراف خود بنگریم، کلید به در است ولی ما در جایی دیگر به دنبال آن می گردیم. کافی است که نوری بیندازیم، که آن نور عقل است. تفکر، یکی از جایگاه هایی است که این نور بر خود مناسب می بیند تا حضور یابد. زمانی که مسئله ایی را از مشکلی استخراج کردیم به شناخت مسئله می پردازیم. زمانی که بر خود فرض دانستیم که باید به وضعیت آشفته زندگی خویش سر و سامان بدهیم و بر اساس بررسی خویش یه این نتبجه رسیدیم که باید برنامه ریزی منطقی را در زندگی داشته باشیم، آن زمان باید برنامه ریزی را فرا گیریم. حال، برنامه ریزی خودش یک مسئله می شود. درمانده نشویم. اینجا نیز با سؤال کار را جلو می بریم و از خود می پرسیم: "اولویت های کاری من چیست؟ این اولویت با توجه به امکانات، فرصت ها ومحدودیت های خود چه ترتیبی باید داشته باشند و هر کدام باید در چه زمان مناسبی اجرا شود؟" می بینید با همین سؤالات برنامه ریزی را در زندگی وارد می کنیم.
آن دانشجوی ما در هر شب می تواند به سادگی فردای خویش را تصور کند و با توجه به هدف کلی ایی که دارد، هدف های کوتاه مدتی را در سطوح روزانه و ماهانه برای خویش فرض می کند و با توجه به امکانات خویش، اولویت های کاری را بدنبال هم می چیند و بدین ترتیب جریانی پویا و حتی زنده را تجربه می کند؛ چرا که حرکت خویش را، همچون هسته ای می بیند که قدرت باروری دارد. شیوه عمل او مانند یک کشاورز است و خصلت یک زارع صبراست. کشاورز ابتدا باید زمین را آماده کند و پس از آن دانه و بذری پر مغز بکارد. او به پای محصول خویش می نشیند و مراقب آن است تا به خوبی رشد کند. حسرت زراعت دیگران را نمی خورد؛ اما از تجربه موفق آنها استفاده می کند. پس از آنکه نگرش خویش را باهمین سؤال به ظاهر ساده یعنی "من کیستم؟" دگرگون کرد در واقع زمین ذهن خویش را آماده کاشت بذر نموده است. حال باید بذرها را بکارد؛ بذرهایی پرمغز که جنین آن بر اساس نیازهای متعالی اش بسته شده است. آری اگر همین وضعی را که در اطراف ما است را سر و سامان دهیم و نظم و اولویتی برای آن برقرار سازیم. شاید همین نظم روزانه فعالیت های ما، بذر پر قدرتی باشد که دسترسی به آنرا حتی در رویاهای خویش تصور نمی کردیم. توجه به آنچه تا الان می دیدیم و می شنیدیم و دقیق شدن به آن ها، شاید همان نقطه آغازین است. این توجه آن چنان محصولی می دهد که تمام نیازهای ما را پاسخگو است. ولی باید صبر و پایداری را سرلوحه کارخویش قرار بدهیم. آن دوستانی که مثال زدیم کافی است برسؤال" من کیستم؟" مستقر شوند. آن زمان است که نور این سؤال، گرمایی به جو ذهن شان می بخشد که آن بادهای زیر و رو کننده را به ارمغان می آورد. از همین وضعیت اطراف خویش شروع کنیم و ایده آل گرایی نداشته باشیم. مطلوبی در دسترس برای خود تعریف کنیم. به خود بگوییم: "در این ماه صبح های زود از خواب برخاسته و صبحانه را خودم آماده می کنم." بر این رویه خویش پا برجا باشیم تا پخته شویم. برخود و در خود نهیب بزنیم ودائم از خود بپرسیم:
"من کیستم؟"
تا نور بر زمین بتابد و زمین را گرم و آماده کشت کند.
ای کشاورز از این بستر نرم و مرگ آور برخیز که خانه رو به سردی است و کیسه ات تهی از آذوقه.
"فرصت ها به کندی می آیند و به تندی می روند" (حدیثی از امام حسن (ع))
آن موقع که از تشنگی برمی خیزی شاید دیگر فصل زمستان باشد که آن زمستان، آخرین زمستانی خواهد بود که می بینی چون دیگر خواهی مرد.
پس فرصت را ازدست نده و بیدار باش که از نور برای پرکردن کیسه ات بهره ببری.
هوشیار باش تا فرصت را از دست ندهی!
نویسنده: مهندس آرین پناه پور
نشریه علم موفقیت (شماره ۳)
نظر دهید